کد خبر: ۱۲۵۵۵
۰۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
خاطره رقیه حلاج‌مقدم از «برج» قدیمی انتهای دانش‌آموز

خاطره رقیه حلاج‌مقدم از «برج» قدیمی انتهای دانش‌آموز

رقیه خانم روز‌هایی را به خاطر دارد که بولوار مهران و بزرگراه امام علی (ع) وجود نداشت. انتهای دانش‌آموز‌۱۸ دیواری گلی بود که ساکنان دانش آموز به آن «برج» می‌گفتند و زمین‌ها ارزان‌تر بود.

با حسرت به تنه چنار خشک باغچه جلو خانه نگاهی می‌کند و می‌گوید: این محله روزگاری چنان سرسبز و پر از دار و درخت بود که همه آرزوی زندگی در این کوچه را داشتند. هر آبادانی که آمد، بخشی از صفای کوچه را هم با خود برد. رقیه حلاج‌مقدم بیش‌از سه دهه است که به همراه خانواده از خیابان پر‌رفت‌و‌آمد امام‌رضا (ع) و همسایگی بارگاه منور رضوی به اینجا آمده است.

او روز‌هایی را به خاطر دارد که بولوار مهران و بزرگراه امام علی (ع) وجود نداشت. انتهای دانش‌آموز‌۱۸ دیواری گلی بود که ساکنان دانش آموز به آن «برج» می‌گفتند و زمین‌ها ارزان‌تر بود. همین ارزانی زمین سبب شد همسرش که معلم بود، زمینی را کنار همان دیوار نصفه‌نیمه برج گلی به‌صورت اقساطی از آستان قدس‌رضوی بخرد.

به گفته رقیه‌خانم، قسمتی از خیابان که بعد‌ها جدول‌کشی و آسفالت شد، ماسه‌ای بود. به گفته قدیمی محله دانشجو می‌گوید آن مسیر ماسه‌ای نشان از وجود رودخانه یا گذرگاه آب داشت.

سال‌۶۵ شوهرم در اینجا که بیشتر به بیابان شبیه بود تا آبادی، زمینی خرید. آن زمان از آب و برق خبری نبود. ما سال‌۶۹ به اینجا آمدیم. حیاط خانه‌مان از سرسبزی، صفا داشت. سی‌سال بعد، آن خانه با‌صفا خراب شد و این ساختمان جایش را گرفت.

 

خاطره رقیه حلاج‌مقدم از نان «خدابیامرزی» حسین‌آقا

این آپارتمان چهار‌طبقه قبلا خانه‌ای بود که خانواده اسکندری در آن زندگی می‌کردند. آنها یکی از اتاق‌های خانه را تبدیل به مغازه کرده بودند. آن زمان شیر یارانه‌ای و پنج‌ریال بود و به هر خانواده فقط دو شیشه می‌دادند. جلو مغازه خانواده اسکندری تا قبل رسیدن ماشین شیر و خالی‌کردن جعبه‌های سهمیه‌ای، همیشه صف بلندبالایی بود.

 

خاطره رقیه حلاج‌مقدم از نان «خدابیامرزی» حسین‌آقا

‌اولین نانوایی محله ما همینی است که در خیابان مهران قرار دارد. مالکش حسین‌آقا نامی بود که نان خوب و خدا‌بیامرزی به دست مردم می‌داد. نانش تنوری بود و از محله‌های دیگر مشتری داشت و همیشه خدا نانوایی شلوغ بود.

 

خاطره رقیه حلاج‌مقدم از نان «خدابیامرزی» حسین‌آقا

فرهنگ‌سرای ترافیک حدود ۱۳ سال است که ساخته شده است. زمانی‌که فهمیدیم قرار است شهرداری اینجا ساختمانی بنا کند، خیلی خوشحال شدیم که آبادی می‌آید. من و یکی‌دو تا از همسایه‌ها شده بودیم مهندس ناظر و در هفته چند‌بار سر می‌زدیم تا از پیشرفت کار خبردار شویم.

 

خاطره رقیه حلاج‌مقدم از نان «خدابیامرزی» حسین‌آقا

اولی که آمدیم، مرحوم شوهرم رفت از بالاخیابان سه درخت چنار گرفت و به ردیف جلو خانه کاشت. یکی از آن درخت‌ها رشد خوبی داشت. بعد چند‌سال، چتروار در پیاده‌رو بزرگ جلو خانه، سایه می‌انداخت. آن درخت چند‌سال قبل خشک شد و الان تنه خشکش مانده است.

 

خاطره رقیه حلاج‌مقدم از نان «خدابیامرزی» حسین‌آقا

یکی از همسایه‌های ما کارمند مخابرات بود. او به‌صورت سفارشی یک خط تلفن رند به ما داد. آن سال‌ها که کمتر خانه‌ای تلفن داشت خانه ما شده بود تلفن‌خانه محله. هر همسایه تازه‌ای که می‌آمد، برای کار‌راه‌اندازی شماره‌تلفن خانه را به او می‌دادم. گاه در اتاق تلفن، سه‌چهار نفر به صف بودند.

 

* این گزارش چهارشنبه یکم مردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۳ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44