
رجزخوانی آرتان آریا برای رژیم کودککش صهیونیستی
آرتان آریا درحالی توجه ما را به خودش جلب میکند که لباس نظامی بر تن دارد و زیر لب دکلمهای علیه اسرائیل میخواند. او همینطور که راه میرود و گاهی با پایش سنگها را به این طرف و آن طرف میاندازد، صدایش را بم کرده است و میخواند: «کار ما دادن جان مثل سلیمانیهاست، ببین کی گفتم، روزتان شام سیاه است، ببین کی گفتم...»
این نوجوان محله زکریا در حال رفتن به مسجد برای اقامه نماز جماعت ظهر است، اما با وجود اینکه دوازدهسال بیشتر ندارد، مثل بسیجیهای باتجربه چنان باصلابت دوروبرش و آسمان را میپاید که انگار مدتهاست تجربه نظامیگری دارد.
نمیشود بیتفاوت باشیم
خاطرات این روزهای آرتان بیش از همیشه از جنس مقاومت است و او دارد آنچه تاکنون در کتابها و داستانهای شهدا خوانده است، در عرصه عمل اجرا میکند. از دودی که چند روز پیش در آسمان دیده است، یاد میکند و میگوید: داشتم میرفتم مسجد که دود سیاهی در آسمان دیدم. کمی که گذشت و اوضاع آرام شد، از یکی از رفیقهایم که دوچرخه داشت، خواستم برود ببیند چه شده است و خبرش را برایمان بیاورد. او رفت و وقتی برگشت، گفت کامیون را آتش زدهاند. فهمیدم کار این آشوبگران نفوذی است.
به حاجخانم همسایهمان گفتم این اسرائیل و نوچههایش کور خواندهاند که بخواهند به ما چپ نگاه کنند
آرتان ادامه میدهد: خودم و یکی از بچهها که از دودها فیلم گرفته بودیم، سریع آن را پاک کردیم. رفتیم نمازجماعت خواندیم و بعدش گفتم نمیشود آشوبگران این کارها را در همسایگی ما انجام دهند و ما بیتفاوت باشیم.
پرچمهای کاغذی اسرائیل را آوردیم و یکییکی بچههای مسجد مقابل دوربین ایستادیم و از پارهکردن پرچم فیلم گرفتیم و در فضای مجازی فرستادیم. همزمان با آن شعار میدادیم «شروعش با شما بود، پایانش با ماست»، «خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست».
او میگوید: در مسیر برگشت از مسجد، داشتم میخواندم «صل علی سترکه، چشم نتان (نتانیاهو) بترکه»، «صل علی اشکنه، پای ترامپ بشکنه» که مورد توجه بقیه دوستانم قرار گرفت و آنها هم با من بلندبلند این عبارات را خواندند؛ طوری که توجه مردم خیابان جلب شده بود و بعضی از آنها هم با ما همین شعر را میخواندند.
صل علی سترکه، چشم نتان (نتانیاهو) بترکه
ساعاتی بعد پدافند فعال میشود و صدای آن در محلهشان میپیچد. یکی از همسایههای آرتان که مادر سالخوردهای است، میخواهد به خانه برود. آرتان در نقش یک محافظ شجاع او را تا خانهشان همراهی میکند و در مسیر به او میگوید مادرجان، امشب خبرهای خوبی در راه است و قرار است حسابی اسرائیل را بکوبیم.
آرتان باز هم در حین مسیر میخواند «صل علی سترکه، چشم نتان (نتانیاهو) بترکه»، «صل علی اشکنه، پای ترامپ بشکنه» و اینبار نیز مادر سالخورده همکلام با او این اشعار را میخواند تا به خانه میرسند.
آرتان با زبان جسورانه و شجاعش تعریف میکند: به حاجخانم همسایهمان گفتم این اسرائیل و نوچههایش کور خواندهاند که بخواهند به ما چپ نگاه کنند. ما با این تیر و ترقهها جا خالی نمیکنیم. ما مشهدیها به شیرینی خامهای میگوییم نارنجک!
* این گزارش چهارشنبه ۴ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۲ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.