
بیگانگان و حسرت عبور از دروازههای مشهد
حکایت پاسداری از میهن در فرهنگ ایرانی، حکایت قرنها شرافت و پایمردی برای حفظ سرزمینی است که اجدادمان جان بر سر پاسداری از آن گذاشتند تا بماند و به دست نسلهای بعد برسد و نام ایران، تا جهان باقی است برقرار باشد.
در حراست از کرانههای این مرز پرگهر، تنها یک قوم یا نژاد ایرانی سهیم نبوده و در جغرافیای پهناورش فقط یک ناحیه، برای حراست از میهن قیام نکرده است. همه ایرانیان در این پایمردی نقش داشته و به وطنداری قیام برخاستهاند.
خراسان، با تاریخ چندهزارسالهاش یکی از آن نواحی حماسهخیز محسوب میشود که در برگبرگ تاریخ زرین آن، نمونههای برجستهای از شجاعت و وطندوستی و تلاش و مجاهدت برای دفاع از مرزهای میهن به چشم میخورد و مشهد، بهعنوان بخشی از این خطه تاریخی و تاریخساز، با پیشینهای به عمق ۱۲۰۰سال، مشحون از ماجراهایی است که در آن پایداری و میهندوستی اساس و سازنده چنین روایتهایی به حساب میآید.
در این روزهای پرالتهاب که فرزندان این مرزوبوم، شجاعانه از ثغور سرزمین مادری دفاع میکنند و از جان مایه میگذارند، شایسته است تا به این پیشینه نگاهی هرچند مختصر و جزئی بیندازیم تا پیوستگی این افتخارآفرینی را در تاریخ ایران، بیشتر و بهتر درک کنیم.
آنچه در ادامه میخوانید، تنها یک نمونه است؛ نمونهای که مصداق و شبیههای فراوان و متعددی در تاریخ ایران، خراسان و مشهد دارد.
ایران میان ۲ هجمه
دوره شاهتهماسب یکم صفوی با تلاطم و بیثباتی آغاز شد. ایرانیان در چالدران، با وجود شجاعت و دلیری بسیار، شکست خوردند و بخشهایی از آذربایجان و قفقاز به دست عثمانیها افتاد. ازآنسو، خانات ازبک که با عثمانیها برای هجمه به ایران پیوستگی و هماهنگی داشتند، به مرزهای شمال شرقی تاختند و به این ترتیب، گستره وسیعی از ولایت خراسان ناامن و عرصه تاختوتاز مهاجمان شد. روستاها و شهرها موردهجمه و غارت قرار گرفتند و بسیاری از ساکنان آنها آواره یا اسیر شدند.
مثالی که روانشاد ملکالشعرابهار درباره اوضاع آن روزهای ایران میزند، به تنهایی قادر به تشریح وضعیت است. او میگوید شرایط ایران آن روزگار مانند طعمهای میان گرگ و شیر بود که دفاع در برابر هرکدام، حمله دیگری را در پی داشت.
در چنین وضعیتی، سپاه ایران در سال ۹۳۶ قمری (۹۰۸ خورشیدی) خود را به مشهد رساند و ازبکها نیز از برابر دلاوران ایرانی گریختند. بااینحال، عبیدخان ازبک با متحد کردن دیگر خانهای همنژادش، لشکری صدهزارنفره فراهم آورد و دوباره به خراسان تاخت.
این بار هم لشکریان ایران با شتاب از غرب به شرق آمدند تا مهاجمان را عقب برانند. ازبکها بدون درگیری مشهد را رها کردند و گریختند. شاه تهماسب در نامهای تحقیرآمیز خطاب به عبیدخان نوشت: «الحال مدت مدیدی است که آن سلطنت شعار بیوقار و بدنامکننده خواقین (خاقانها) نامدار و آن باعث ننگ و عار خانان عالیتبار که به خردزدی و غلّه سوختن افتخار مینماید، همیشه به روباهبازی و نامردی فرار نموده و گریختن را شعار خود ساخته.»
فرمانروای صفوی به ضمیمه نامه، شمشیر و چارقدی زنانه هم فرستاد تا خان ازبک را بین برگزیدن یکی از آن دو مخیّر کند. بااینحال، عبیدخان تن به ذلت این پیام داد و از رودررویی با سپاه ایران رو گرداند و به ماوراءالنهر گریخت، هرچند که فتنه ازبک بهکل مهار نشد و مانند استخوان لای زخم باقی ماند.
جنگ نفسگیر در خاور مشهد
در پی بازگشت شاه تهماسب یکم به مرزهای غربی برای آغاز رودررویی با عثمانیها، ازبکان دوباره به خطه خراسان سرازیر شدند. «منتشاسلطان»، حاکم وقت مشهد که تاب مقاومت نداشت، به نیشابور گریخت و از حاکم آن شهر کمک گرفت.
سپاه متحد، در جناح خاوری شهر با مقدمه سپاه مهاجمان روبهرو شد. جانفشانی ایرانیان چنان عرصه را بر ازبکان تنگ کرد که بهناچار فرار را بر قرار ترجیح دادند و نتوانستند وارد مشهد شوند.
این اتفاق در دیماه سال ۹۱۱ خورشیدی دوباره تکرار شد. اینبار نیز عبدالعزیزخان ازبک هرات را گرفت و به سوی مشهد تاخت؛ اما باز هم نتوانست از سد مدافعان شهر بگذرد. سپاه ایران که به تمشیت امور در غرب مشغول بود، با سرعت خود را به خراسان رساند و شکستی سخت به ازبکان وارد کرد و آنها باز هم با سختی فراوان از مهلکه گریختند.
شاه تهماسبیکم، در راستای ایجاد خطوط دفاعی مناسب، فرمان داد بارویی بلند و استوار در اطراف مشهد بسازند
شاه تهماسبیکم، در راستای ایجاد خطوط دفاعی مناسب، فرمان داد برای نخستینبار بارویی بلند و استوار در اطراف مشهد بسازند؛ بارویی با ۴۴ برج و به طول هفت کیلومتر که کار دفاع در برابر مهاجمان را بسیار سادهتر میکرد.
به این ترتیب مشهد به دژی با ساختارهای دفاعی شایاناتکا تبدیل شد. اما باز هم بهدنبال حرکت شاه تهماسب و لشکریان ایران به سوی غرب، در سال ۹۴۲ قمری (۹۱۴ خورشیدی)، ازبکان از مرزهای خراسان گذاشتند، به تاخت خودشان را به هرات رساندند و این شهر را محاصره کردند.
حاکم هرات که تاب مقاومت نداشت، از «صوفیان خلیفه»، حاکم مشهد، کمک خواست و او بدون ارزیابی شرایط، سپاه مدافع را برداشت و به سوی هرات حرکت کرد؛ غافل از اینکه ازبکان مترصد خروج وی از شهر بودند تا به سوی مشهد بتازند و آن را به باد غارت بگیرند.
دشمن پشت دروازهها
با ورود صوفیان خلیفه به هرات، او هم در حلقه محاصره ازبکان گرفتار شد. مشهد بیپناه و بیدفاع مانده بود. عبیدالله خان ازبک با لشکری جرار خود را به پشت دیوارهای شهر رساند؛ اما در آن سوی باروها، قلبهایی استوار و آهنین میتپید؛ مدافعانی غیور و شجاع که تن به ذلت دادن را به هیچ روی نمیپذیرفتند. معدود مدافعان مشهد با نیروهای جوان شهر تقویت شدند و مدیریت این کار بر عهده همسر صوفیانخلیفه بود.
«حسنخان روملو» در «احسنالتواریخ» مینویسد: «چون مردمان شهر این خبر شنیدند، وضیع و شریف همت بر محافظت قلعه گماشتند و منکوحه صوفیانخلیفه بهنوعى ضبط آن قلعه مىنمود که مزید آن متصور نبود. چنانچه شب و روز بر گرد برج و باره مىگردید و جنود عبیدخان به دروازه جنگ آوردند و از دست [غازیانى که به حکم منکوحه صوفیان خلیفه بودند و اهل شهر]زخمهاى کارى خورده مراجعت نمودند. هر چند ازبکان به نقب و تیر و تفنگ و اسباب قلعهگشایى توسل جستند، سهم غرض ایشان بر هدف مطلوب نیامد.»
گزارشهای تاریخی نشان میدهد که ازبکها برای نخستینبار در تاریخ مشهد، برای نفوذ به شهر از کندن تونل استفاده کردند، اما مدافعان مشهدی با هوشیاری به این اقدام پی بردند و احتمالا با رها کردن آب در آن تونلها مانع از تحقق نقشه عبیدالله خان شدند. پایمردی همسر صوفیان خلیفه و مدافعان مشهد برای حفظ شهر، دو ماه به طول انجامید و در این مدت، خودِ صوفیان خلیفه به دلیل قرار گرفتن در محاصره قادر نبود به یاری همسرش بیاید. بااینحال، ازبکان هرچه زدند، به در بسته خورد. با وجود غلبه قحطی در شهر، کار دفاع با جدیت تمام و بهصورت شبانهروزی ادامه داشت.
ازآنسو، صوفیان خلیفه که خبر محاصره شهر را شنیده بود، خود را از کمند محاصره رهانید تا به سوی مشهد باز گردد، اما این بازگشت، به قیمت جان او تمام شد. ازبکان که از پشت دیوارها عقب نشسته بودند، در نزدیکی عبدلآباد (در مجاورت مزرعه قدیمی بیلدر) با صوفیانخلیفه روبهرو شدند.
در ابتدای نبرد، او بر ازبکان غلبه داشت، اما فریب مکر تنی چند از سرداران ازبک را خورد، هدف تیر قرار گرفت و به قتل رسید. ماحصل آن محاصره طولانی برای ازبکان، تنها غلبه بر نیروهای صوفیانخلیفه در عبدلآباد بود و بس.
حسرت عبور از دروازههای مشهد بر دل دشمن ماند و مدافعان، شاد از پیروزی جانانه خود، پذیرای نیروهای نظامی قزلباش در مشهد شدند. مقاومت سال ۹۱۴ خورشیدی، برگی زرین در تاریخ دفاع از حریم مشهد و بلکه مرزهای خراسان بزرگ است.
* این گزارش یکشنبه ۲۵ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۵۱۰ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.