
برادران رضوی با ایجاد یک پاتوق امن به کار فرهنگی مشغولاند
در محله قدیمی و پرجنبوجوش بهمن، هر نوع مغازه و فروشگاهی که بتوان فکرش را کرد، پیدا میشود. خیابانی پر از مغازههای متنوع و کسبوکارهای خرد. با وجود این همه تنوع در کسبوکارها، همیشه یک خلأ بزرگ حس میشد؛ جایی امن و آرام برای استراحت، یا مکانی مناسب برای قرارهای کاری و دوستانه.
جایی که محدود به جنسیت خاصی نباشد و همه افراد بتوانند بدون نگرانی در آن حضور داشته باشند. تا پیش از این، فضای مناسبی با این ویژگیها در محله نبود؛ قهوهخانهها یا تاریک و محدود به مردها بودند یا کافههای مدرنی بودند با فضاهای بسته و نهچندان مناسب که حضور خانوادهها در آن سخت بود.
درک چنین نیازی برای محله باعث ایجاد جرقهای شد در ذهن دو برادر تا با فراهمکردن چنین محیطی هم به دغدغههای فکری خود پاسخی بدهند و هم در راستای اجرای کاری فرهنگی قدم بردارند.
در این گزارش روایت دو برادر را میخوانید که دستبهدست هم دادند تا گوشهای از محله را با نور آگاهی روشن کنند.
از دل آتش تا قلب فرهنگ
مقصد ما کافهای دنج و نقلی است در خیابان شهیدمحمدزاده. هنوز چند قدمی تا درِ شیشهای کافه راه داریم که عطر خوش قهوه پیچیده در هوا انرژی صبحمان را دوچندان میکند. وقتی که پشت میز چوبی کافه مینشینی و سری میچرخانی، اولین چیزی که چشمهایت را میگیرد، قفسه کتاب با تنوع کتابهایی در حوزه دفاع مقدس، علمی، روانشناسی، خانواده و... است که برای مخاطبان و مشتریان در نظر گرفتهاند.
سیدمرتضی رضوی، سال۱۳۷۱ در مشهد به دنیا آمد و در همین محله بهمن هم قد کشیده است. او دانشآموخته مکانیک است و از سال۱۳۹۵ به استخدام سازمان آتشنشانی مشهد درآمده است.
سیدمرتضی یکی از نیروهای نجات سازمان آتشنشانی مشهد است و عضو هیئتامنای مسجد اماممحمدباقر (ع) و عضو شورای اجتماعی محلهاش. روحیه اجتماعی و دغدغهمندش او را بهسمت مسائلی سوق داد که نفع آن را اهالی محله ببرند و دلش راضی باشد.
خودش میگوید: یکی از نیازهای مهم امروز جامعه ما ایجاد فضاهایی است برای دورهم بودن. برای همین همیشه دغدغه ایجاد مکانهای اینچنینی را داشتم. حدود چهارسال پیش، با همراهی چندنفر از جوانان محله خودمان، هیئت و چایخانه قاسمبنالحسن (ع) را راهاندازی کردیم؛ محفلی مذهبی که پنجشنبههای هر هفته برگزار میشود و حالا برای بسیاری از اهالی، نهفقط محل عزاداری، بلکه مکانی برای همدلی و ارتباط شده است.
راهاندازی یک پاتوق فرهنگی دیگر هم از دغدغههای او بوده که اکنون در اجرا موفق شده است؛ «شیفتهای کاریام در آتشنشانی باعث میشود بعضی از روزها زمان آزاد داشته باشم. برای همین به فکر راهانداختن یک کار دیگر هم افتادم؛ کاری که اگرچه شغل دوم باشد، صرفا به جنبه مادی و مالی آن فکر نکردم و دلم میخواست کار مفیدی برای خودم و بچههای محله باشد.
نتیجهاش شد این کافه؛ فضایی برای دقایقی نشستن، نوشیدن چای و قهوه در فضایی که سعی کردیم فرهنگی باشد. قفسه کتاب زدیم و کتابهای مختلفی را با هزینه شخصیمان خریدیم و کتابخانه را تجهیز کردیم. البته برای بهترشدن این کتابخانه هم دوست دارم ایده «کتاب بیار، قهوه مجانی بخور» را اجرا کنم. هدف این است شهروندان کتابهایی را که خواندهاند به این کتابخانه اهدا کنند و ما هم دراختیار اهالی قرار دهیم.»
شاید تصور کنید که دخلوخرج این کافه با اجرای این طرحهای فرهنگی سکه است، اما سیدمرتضی اینطور نمیگوید؛ «بعضی با کار فرهنگی مخالف هستند. وقتی کتاب یا برنامه فرهنگی را اینجا میبینند دیگر برای صرف نوشیدنی بهسراغ ما نمیآیند، اما برای من مهم ارزشهایی است که برای بهثمررسیدنشان باید وقت و هزینه بیشتری داد.»
یکی از برنامههایی که سیدمرتضی برای پیشبرد اهدافشان در نظر دارد تأسیس یک صندوق مالی و مشارکت همه اعضای هیئت و اهالی کافه است تا از این راه پشتوانه خوبی برای اجرای فعالیتهای موردنظر داشته باشند.
پاتوق دورهمیها
شیفتهای کاریام در آتشنشانی باعث میشود بعضی از روزها زمان آزاد داشته باشم. برای همین به فکر راهانداختن یک کار دیگر افتادم
سیدمصطفی رضوی، برادر بزرگتر سیدمرتضی، متولد ۱۳۶۶ و فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک و مشغول به کار در زمینه تأسیسات مکانیکی ساختمان است. او هم اگرچه درگیر مشغلههای کاری متعددی است، همواره به فکر راهاندازی یک کار خانوادگی بوده است.
میگوید: برای من هم مهمترین بخش ماجرا، ایجاد یک محیط فرهنگی و اجتماعی بود؛ فضایی که علاوهبر خدمات معمول بتوان در آن نشست، کتاب خواند، جلسه گذاشت و ایدههای فرهنگی را پیش برد. شکر خدا تاحدی هم در این زمینه موفق بودیم.
دورهمیهای زیادی با موضوعات فلسفی و روانشناسی برگزار کردیم. حضور اهالی و علاقهمندان به این رشتهها هم خوب بود. امیدواریم که با گسترش فضای کافه، محدودیت را پشت سر بگذاریم و بتوانیم پذیرای عده بیشتری هم باشیم.
آلواتان؛ یادگاری از یک شهید مشهدی
اسم کافه «آلواتان» بهتنهایی یک دنیا حرف دارد. برادرها میخواستند اسمی انتخاب کنند که به رشته تحصیلیشان مرتبط باشد، اما اسم موردپسندی پیدا نشد تا اینکه در همان ایام، خواهرشان که مشغول خواندن کتابی بود، اسم عجیبی پیشنهاد کرد: «آلواتان»! کتاب «نبرد آلواتان» درباره عملیاتی بود به فرماندهی شهیدمحمود کاوه. آلواتان، نام یک جنگل اسرارآمیز و صعبالعبور در کردستان است؛ جاییکه زمانی به مقر نیروهای ضدانقلاب و شورشیهای کومله تبدیل شده بود.
با پاکسازی کامل این منطقه، حضور نیروهای ضدانقلاب برای همیشه در غرب کشور ریشهکن شد. برای دو برادری که هم دغدغه فرهنگی داشتند، هم دلبسته مفاهیم مقاومت و ایستادگی بودند، آلواتان فقط یک اسم نبود؛ یک نماد بود. نمادی از مبارزه و پیروزی و حالا، این کافه هم قرار است سنگری باشد از جنس گفتوگو، آگاهی، و پیوندهای انسانی.
اینجا استعمال دخانیات ممنوع است
سمیرا معنوی یکی از مخاطبان این کافه است. او فضای امن آن را بهترین ویژگیاش میداند و میگوید: در کافههای مختلفی حضور داشتهام، اما همین که اینجا کشیدن سیگار ممنوع است و فضای خوبی برای حضور خانوادهها بهویژه خانمهاست، انتخاب اول من شده است. روشنایی خوب آن برخلاف همه کافههای تاریک، حس خوبی به من منتقل میکند. تاکنون چندتا از برنامههای دورهمی خودم را اینجا برگزار کردهام و خداراشکر رضایتبخش بوده است.
مرتضی و مصطفی رضوی، با تکیه بر ریشههای خانوادگی و فرهنگیشان، مکانی راه انداختهاند که بهتدریج دارد تبدیل میشود به یک پاتوق فرهنگیاجتماعی در دل محله؛ جاییکه میتوان دمی در آرامش نشست، کتاب خواند، گفتوگو کرد و از گرمای سادهیک نوشیدنی جان گرفت.
* این گزارش یکشنبه ۱۱ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۷ شهرآرامحله منطقه ۳ و ۴ چاپ شده است.