
با اشتیاقی فراوان از خدمت در محضر امام رئوف میگوید. بزرگترین سرمایه زندگیاش همین سی سال خدمت در حرم است؛ سرمایهای که با هیچچیز در دنیا عوضش نمیکند.
علی طاهری، خادم باسابقه حرم مطهر رضوی، خاطرات بسیاری از سالهای خدمت دارد؛ روزهایی که در بخش تأسیسات و ساختمان حرم مشغول به کار بوده، سپس پانزدهسال پشت فرمان وسایل نقلیه حرم نشسته و درنهایت سالهای آخر، لباس خادمی به تن کرده است.
اما خودش، بیش از همه، دلبسته خاطراتی است که با زائران دارد؛ آنجاکه واسطهای شده برای رسیدن عاشقان زیارت به حرم امام. مثل وقتی که همانند یک پرستار، سالمندان ساکن حاشیه شهر یا روستاهای اطراف را داوطلبانه سوار ون حرم میکرده و به زیارت حرم امامرضا (ع) میبرده است.
علی طاهری متولد سال۱۳۴۵ و ساکن خیابان اروند و محله کنهبیست است. او با وجود بازنشستگی، هنوز هم بهعنوان خادم افتخاری در حرم رضوی حضور دارد. طاهری فقط یک خادم ساده نبوده است؛ سعی کرده حلقه وصلی باشد میان دلهای مشتاق زیارت و حرم امامرضا (ع).
«دست در دست مادر، رو به حرم ایستاده بودیم. بقیه بچههای همسنوسال من محو آینهکاریها و شکوه فضای حرم میشدند، اما من چشم از خادمها برنمیداشتم. آن لباس مشکی یکدست، مرتب و تمیز، با آن کلاه خاص همیشه برایم پرجاذبه بود. دلم میخواست یک روز خادم حرم شوم، همان لباس را بپوشم و هرروز به حرم بیایم. هیچوقت فکرش را هم نمیکردم که سالها بعد، این آرزو به حقیقت تبدیل شود.»
اینها اولین خاطراتی هستند که در ذهن علی طاهری از حرم مطهر نقش بستهاند. آن روزها در روستای کنهبیست، کنار خواهر و برادرهایش در کارگاه قالیبافی کار میکرد. نه موقع بافتن قالی، نه هیچجای دیگر، حتی تصورش را هم نمیکرد که روزی لباس خادمی بر تن کند.
جوان که شد، همان جا ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. وقتی از سربازی برگشت، هیچ کاری برای گذران زندگی پیدا نمیکرد. قالیبافی کساد شده بود و کار دیگری هم از دستش ساختهنبود. با کمک یکی از آشنایان، علی برای کار در حرم معرفی شد.
در بخش نقلیه، علی طاهری پانزدهسال، پشت فرمان ماشینهای کوچک برقی کار میکرد که بین صحنها حرکت میکنند و بار میبرند. بارهایی مثل برنج، روغن، وسایل آشپزخانه، صندلی، فرش و هر چیزی که نیاز حرم است.
اما چیزی که خودش بیشتر از همه دوست داشته، ارتباط با زائران بوده است؛ «همیشه توی جیبم چندتکه پارچه، بستههای کوچک نمک و چیزهایی داشتم برای تبرک که به دست زائرها بدهم. شکلات را هم برای بچهها نگه میداشتم؛ بچههایی که شبیه خودم بودند، آن زمان که کوچک بودم و با مادرم میآمدم حرم.»
حرم برای علی طاهری فقط محل کار نیست، بلکه خانهای امن و پرآرامش است که خاطراتش را با زائران امام رضا (ع) گره زدهاست. یکی از آن خاطرات را خوب به یاد میآورد؛ «دفتر کار ما در صحن انقلاب بود. یک روز که در دفتر نشسته بودم، صدای گریهای آرام توجهم را جلب کرد. رفتم بیرون و دیدم پیرزنی ایستاده است، رو به حرم، با چشمانی پر از اشک. پرسیدم: مادر، خستهای؟ گرسنهای؟
انگار که پیرزن منتظر شنیدن همین جملهها بود؛ داستان آمدنش به اینجا را تعریف کرد. گفت که بعد از پنجاهسال آرزو و چشمانتظاری بالاخره آمده مشهد. تنها و بیهمراه. نه پولی دارد، نه جا و مکانی برای خواب. فقط دلش را آورده و امیدش را به خود امامرضا (ع) بسته. نه روی کمکخواستن از کسی را دارد، نه امیدی جز توسل. کوپن غذایم را دادم دستش. گفتم شب هم میتوانی در رواق حضرت زهرا (س) بخوابی؛ خیلی از زائرها همانجا میمانند. خوشحال شد، آنقدر دعا کرد که من هم بغض کردم. اشکهای آن پیرزن هیچوقت از یادم نمیرود.»
علیآقا اصلا نمیدانسته چنین طرحی وجود دارد؛ طرحی به نام «یامعینالضعفا» که در آن، گروهی از خادمان وظیفه دارند سالمندانی را که سالهاست موفق به زیارت نشدهاند، به حرم میبرند. روزی بهطور اتفاقی در یکی از رواقها با این جمع کوچک مواجه میشود؛ سالمندانی با چهرههای شکسته، اما نگاههایی زنده، که خادمان برایشان زیارت امینالله میخوانند.
کنجکاو میشود، میپرسد، ماجرا را میفهمد و بلافاصله خودش داوطلب میشود تا یکی از خادمان معینالضعفای حرم شود. او میگوید: پیش از آن هم گاهی چند پیرزن و پیرمرد همسایه را با خودم به حرم میبردم. اما هیچوقت نمیدانستم چنین طرح منظمی وجود دارد.
کارت خدمتش را نشانم میدهد. بزرگ روی آن نوشته شده: رابط برنامه زیارتی «یامعینالضعفا». با لبخند میگوید: بیستسال است این کارت را دارم. سالی چندبار، با ونهای بیستویکنفره حرم، زائرها را به زیارت میبرم. از محدودههای اروند، قلعهساختمان، روستای شرشر، خیرآباد و کنهبیست.
بیستسال است که سالی چندبار، با ونهای بیستویکنفره حرم، زائرها را به زیارت میبرم
صبحهایی که نوبت این برنامه است، به روستاها و محدوده موردنظر سر میزند. صندلی کوچکش را جلو پلههای ون میگذارد تا سالمندان با قدمهای آهسته و لرزان، سوار شوند. اگر کسی روی ویلچر باشد، او را آرام روی صندلی مینشاند؛ «دیدن برق چشمهایشان که بعداز سالها به حرم میروند، انگیزهای است که با هیچچیز عوضش نمیکنم.»
با فعالان محلی هر منطقه در تماس است؛ با آنها هماهنگ میکند تا سالمندانی را که سالهاست دلشان هوای صحن و ضریح را کرده، شناسایی و معرفی کنند.
از میان همه خاطراتش، یکی برایش رنگ دیگری دارد. آن هم درباره پیرزنی است از روستای شرشر، حدود هشتادساله، که تک و تنها زندگی میکرده است؛ «بچههایش از روستا رفته بودند. خودش صبح تا شب روی ویلچر کنار دیوار مینشست و خیره میماند. کارهایش را هم زنهای همسایه انجام میدادند.»
افسرده، گوشهگیر و خاموش. اما همان چند زیارتی که در سال به همت علیآقا میرفته، شده بود همه دلخوشیاش؛ تعریف میکند: همه مسیر اشک میریخت. از ته دل دعا میکرد. همیشه توی ذهنم بود. برای تنهاییاش دلم میسوخت. بعضی روزها بعداز شیفتم، میرفتم روستا، غذا یا تبرک میبردم، بهش سر میزدم. کمکم من را پسر خودش میدانست.
یکی دیگر از مسیرهایی که علی طاهری در سالهای خدمتش در حرم طی کرده است، به آسایشگاه معلولان میرسد؛ آسایشگاه «ضامن آهو» در محله مهدیآباد منطقه ۵ که طاهری به آن دل بسته.
سالها پیش، وقتی در خانهاش دیگ شله به راه میانداخت و نذری میپخت، بخشی از آن را راهی همین آسایشگاه میکرد. همانجا بود که با مدیر آسایشگاه آشنا شد و دلش با حالوهوای آنجا گره خورد.
حالا هر سال، چند بار همراه جمعی از خادمان حرم به این آسایشگاه سر میزند. با خودشان غذای تبرکی میبرند، کنار تخت معلولان مینشینند، زیارتنامه میخوانند، صلوات میفرستند و لحظهای از حالوهوای حرم را برای ساکنان آن آسایشگاه زنده میکنند؛ برای کسانی که شاید هیچوقت نتوانند خودشان به صحن و رواق برسند، اما دلشان درست همانجاست، پشت پنجره فولاد.
در محله اروند، نام علی طاهری برای خیلیها آشناست؛ بهویژه برای سالمندانی که از طریق او به زیارت حرم امامرضا (ع) رفتهاند. کلثومه فاروقی یکی از دغدغهمندان و فعالان این محله است که بارها سالمندان مشتاق زیارت را به علی طاهری معرفی کرده و هر بار، او با صبر و دلسوزی آنها را تا صحن حرم همراهی کرده است.
او از خدمات علی طاهری در محلهشان میگوید. از اینکه در این سالها چندین بار غذای نذری حرم را اینجا بین خانوادههای نیازمند و اهالی کمبرخوردار محله پخش کرده، از اینکه نوجوانانی را که دلشان میخواسته خادمیار حرم شوند، دستگیری کرده، ضمانت کرده تا بتوانند خدمت کنند.
طاهری برای اهالی محلهاش فقط یک خادم حرم نیست، چهرهای آشناست؛ کسی که راه زیارت حرمرضوی را برای خیلیها هموار کرده است.
* این گزارش دوشنبه ۲۲ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۲ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.