کد خبر: ۱۱۹۱۸
۲۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۰
پرورش بسیاری از چهره‏‌های مشهد در پایگاه شهیدمحقق

پرورش بسیاری از چهره‏‌های مشهد در پایگاه شهیدمحقق

پایگاه بسیج شهید محقق را خیلی‏‌ها می‌‏شناسند. مکان مقدسی که در زمان جنگ سپری در مقابل تهاجم دشمن بود و با آرام شدن اوضاع، تربیت نخبگان، قاریان و مسئولان در رده‏‌های مختلف رسالت خود را ادامه داده است.

خیلی وقت‏‌ها برای پیدا کردن دليل اتفاقاتی که در اطرافمان مي‌افتد مسیر پر پیچ‌و‌خمی را طی می‌‏کنیم، به هر دری می‌‏زنیم و از هرگذرگاهی عبور می‏‌کنیم و وقتی دلیل همه آن‏ها را می‌‏فهمیم که تازه به ایستگاه اول رسیده‏‌ایم.

کار ما در این گزارش دقیقا همین است که سراغ آدم‌‏های معروف برویم، روبه‌رویشان بنشینیم، دستمان را زیر چانه بگذاریم، چشم در چشمشان بیندازیم و به ‏جای سوالات کلیشه‌‏ای بپرسیم: از کجا شروع کردی؟

چطور شد که؟ از روز اول بگو؟ آن ‏وقت اگر آن‌که مقابلت نشسته آدم روشن‌فکری باشد راحت‌‏تر می‌‏نشیند، صمیمانه و خودمانی خود را روی مبل رها می‏‌کند، نفس عمیقی می‏‌کشد و با حس شیرینی که از گذشته‌‏ها می‌‏گیرد چند خط روی پیشانی‌‏اش می‌‏اندازد و می‏‌گوید: آن روزها در پایگاه...

می‏‌خواهیم درباره یک پایگاه بسیج حرف بزنیم، پایگاهی که حکم ایستگاه اول را برای خیلی از چهره‏‌های مطرح شهر و کشورمان دارد. فکرش را بکنید خیلی از آدم‌های مطرح دوروبرمان از همین پایگاه کوچک در محله‌‏ طلاب مشهد بلند شده‏‌اند.

آن‏ها که حالا برای خودشان نام و نشانی دارند، بزرگ شدند و به جایی رسیدند اما این موضوع گزارش هرچقدر هم که به این آدم‌‏ها گره خورده باشد قرار نیست ما را از منشا رشدشان دور کند، آدم‏‌هایی كه شیرین‌‏ترین خاطره مشترکشان مربوط به پایگاه است.

پایگاه بسیج شهید محقق

پایگاه بسیج شهید محقق را خیلی‏‌ها می‌‏شناسند. مکان مقدسی که اگرچه در زمان جنگ سپری در مقابل تهاجم دشمن بود اما با آرام شدن اوضاع هم کار خود را به پایان نرساند و با تربیت نخبگان، قاریان و مسئولان در رده‏‌های مختلف رسالت خود را ادامه داده است. همان آينه تمام‌نما از تفسیری که امام از بسیج داشتند.

 

بر اساس تقوا

وقتی وارد ساختمان پایگاه که كنار مسجد است مي‌شوي، چند ثانیه‌‏ای توقف می‌‏کنی، بی‌اختیار به یکی از دیوارهای ورودی تکیه می‏‌زنی و شنیده‌‏هایت در مورد آدم‌‏های آنجا را یک‌بار دیگر از اول تا آخر مرور می‌‏کنی و با خود می‌‏گویی آیا همه آدم‌‏هایی که در موردشان شنیده‌‏ام از همین ساختمان کوچک بلند شده‏‌اند؟ شاید اصلا به دیوار و آجرهایی که روی هم چیده شده‌‏اند توجه نكني اما آن‌‏هایی که کودکی‏شان را در این مکان گذرانده‌اند نسبت به این دیوارها که جزئی از بنای مسجد است حس دیگری دارند.

اگر از تک‏‌تک‌شان بپرسی یک حرف می‌‏زنند از مسجدی که بنایش بر اساس تقواست؛ برخی می‌‏گویند که از بزرگ‌ترها شنیده‏‌اند خشت‌‏های مسجد آیت‌الله فقیه سبزواری را با خاک مسجد گوهرشاد روی هم بنا کرده‌اند.

مسجدی که تا قبل از فرمان امام هم پایگاه قدرتمندی براي جوان‌‏های محله بود و در حقیقت توانايي خوبی برای تشکیل پایگاه بسیج داشت. شاید به خاطر آدم‏‌های متفاوتش بود و بنیان متفاوت آن.

 

پایگاه شهید محقق حکم ایستگاه اول را برای خیلی از چهره‏‌های مطرح شهرمان دارد

 

گواه ۱۰۰ شهید

برای آشنایی با پایگاه بسیج باید سری هم به مسجد بزنی، آن‌‏وقت است که چشمانت از دیدن بیش از صد قاب عکس شهید جان تا‏ز‏ه‌‏ای می‌‏گیرد، پاهایت تو را تا جلوی عکس‏‌ها می‌‏کشاند و تو بی‌آنکه بخواهی به پشت آن‌‏ها کشیده می‌‏شوی.

بعد همه چیز رنگ زمین خاکی می‌‏گیرد و بچه‌‏هایی با لباس‌‏های ورزشی ۳۰، ۴۰ سال پیش که در حال بازی والیبال هستند و همه‌‏شان ۱۵، ۱۶ ساله‏‌اند. میانشان ۲۰ به بالا هم دیده می‌‏شود. ساک‌‏های ورزشی‌‏شان را کنار زمین پشت سیلوگندم رها کرده و والیبال بازی می‏‌کنند.

آن‌ها بیشتر وقت‌‏ها اینجا جمع می‌‏شوند. اسفندیاری تازه از جبهه آمده و با همان لباس از راه می‌‏رسد، وسایلش را رها می‌‏کند و قاطی بچه‏‌ها می‌‏شود. بچه‏‌های این تیم به این چیز‌ها عادت دارند به هم‌تیمی‏هایشان که هنوز از راه نرسیده قرار‌های دوستانه را فراموش نمی‌‏کنند.

بعد از بازی وقت جلسه است و شهید محقق هم که مرخصی آمده منتظر بچه‌‏هاست. حالا خیلی از آن بچه‏‌ها به شهادت رسیده‌اند، عکس شده‌اند و روی دیوار جای گرفته‌‏اند تا گواهی باشند بر ادعای آنان که می‌‏گویند این پایگاه بیشترین شهید در میان پایگاه‏‌های بسیج را داده است. اما این علاوه بر افتخاری که برای محسوب می‌شد یک هشدار هم بود.

این پایگاه بیشترین شهید در میان پایگاه‏‌های بسیج را داده است، بیشتر از صدنفر

 

انقلاب علمی بعد از جنگ

یکی دونفر از بچه‏‌ها که در این مدت درسشان را هم تمام کرده بودند این هشدار را جدی‏تر گرفتند و به تقویت بنیه علمی پایگاه پرداختند. از نظر آنان بچه‌‏ها بعد از جنگ باید ادامه تحصیل می‌‏دادند و به مدارج بالای علمی می‌‏رسیدند.

شاید در آن زمان هیچ‏کدام‌شان به پست‌‏های دولتی یا بین‌المللی فکر نمی‌‏کردند اما تلاش هر روزه‌‏شان در تحصیل، قطب علمی بزرگی در محله طلاب به‌وجود آورد تا جایی که هر روز آوازه بلند شدن چهره‏‌ای از این محله، مسجد و پایگاه مي‌پيچيد.

 

همایشی به بهانه دیدار

هفته دفاع مقدس بهترین بهانه برای جمع شدن برو‌بچه‏‌های محله است. همایشی که با نام شهید محقق نامگذاری شده و همه بچه‏ ها از نخبه و قاری و مسئول گرفته تا چهره ‏های سپاهی و سرداران در این جلسه گرد‌هم می‌آیند.

حتی آن‏ها به هم قول داده‏‌اند همدیگر را آقای مهندس، دکتر و‌... صدا نزنند و با صميمیت سال‏‌های گذشته با هم دیدار داشته باشند. مهم‌ترین اتفاقی که در این گردهمایی می‌‏افتد بازگویی خاطرات است که با فکر قبلی و هدف مشخص یعنی زنده‌نگه داشتن خاطرات انجام می‌‏شود.

 

برای نسل جدید

محمدزاده یکی از مسئولان پایگاه بسیج شهید محقق و از بنیان‌گذاران پایگاه در مورد شکاف میان نسل‏‌ها و ضرورت از میان برداشتن آن می‌‏گوید: اگرچه تقویت بنیه علمی در برهه‌ای از زمان توانست چهره‌های ماندگاری از پایگاه نشان دهد اما آنچه در حال حاضر ضرورت دارد پیوند بین نسل جدید با سه نسل پیش از خود است.

جلسات اخوتی که بچه‌های قدیم بنیانش را گذاشته بودند در این مرحله هم جواب می‌داد. حالا بچه‌های نسل چهارم انقلاب هر هفته در مسجد جمع می‌شوند، آن‏ها در این همایش‌ها از هر دری سخن می‌گویند، کاری که بچه‌های قدیم هم می‌‏کردند. حالابا برخی ازچهره های مطرح به مکان مقدس به گفت و گو می نشینیم.

 

پایگاه شهید محقق حکم ایستگاه اول را برای خیلی از چهره‏‌های مطرح شهرمان دارد

 

کوچکترین عضو پایگاه هستم

علی محقق؛ ۳۷ سال دارد، تحصیلاتش، کارشناس‌ارشد روابط بین‌‏الملل دانشگاه تهران و شغلش خبرنگار واحد مرکزی خبر. پسر شهید محقق‌باشی و در پایتخت تنها مانده باشی؟! مگر رزمنده‏‌های فرمانده محقق می‏‌گذارند؟ آن‌‏هایی که روزگاری حلقه درس شهادتش بودند، باحرف‏هایش برای خود هدف تعریف کردند، جبهه رفتند و کلی خاطرات با هم دوره کردند. مگر آن‏ها می‏گذارند این غربت را احساس کنی؟

اما برای رفقای ۴۰‌سال پیش پدر که هنوز با عکس‏های سیاه و سفید آن روز‌ها زنده‏اند و زندگی می‏کنند خبرگرفتن از تو یک آرامش روحی برای خودشان هم هست. تو خیلی وقت‌ها برایشان مثل پدرت هستی، پدری که بنیان پایگاهی ماندگار را گذاشت و با خیالی آسوده از آنچه وظیفه خود می‌‏دید رفت.

بیشترین خاطرات علی محقق از پدر مربوط به روز‌هایی می‌‏شود که دستش را می‌‏گرفت و او را برای نماز به مسجد آیت ‏ا... فقیه‌سبزواری می‌‏برد. او در زمان زنده بودن پدر همراه همیشگی‌‏اش بود، همه لحظه‏‌هایش را با او سپری می‏‌کرد و از اینکه پسر چنین مردی بود به خود می‌بالید.

علی که از همان سال‏‌های کودکی تا الان بسیجی بوده صحبت کردن از پایگاه بسیج شهید محقق را با وجود سادگی پیچیده می‌‏داند. برای او که مدرک کارشناسی‌ارشد روابط بین‏الملل دارد درک روابط به ظاهر ساده این پایگاه بسیج سخت‌تر از آن است که بشود در مورد آن تئوری ارائه داد.

اما دوست دارد به بیانی ساده کمی از آدم‏های آن مکان صحبت کند: آن‏ها به معنای واقعی با هم رفیق بودند، اما مدیریتی قوی در سازمان‌دهی پایگاه حتی بعد از جنگ داشتند. آن‏ها برای خود کلاس‏های کنکور می‏‌گذاشتند، یکدیگر را تشویق می‌‏کردند تا از مقطع کارشناسی بگذرند و تحصیلاتشان را تکمیل کنند. آن‏ها حتی برای بازگو کردن خاطراتشان هم سازمانی تشکیل دادند و در جلساتشان این خاطرات را زنده نگه می‏دارند که به نظر من فراتر از روابطی است که ما تصور می‏‌کنیم.

محقق اکنون به طور رسمی در واحد مرکزی خبر صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران تهران فعالیت می‌‏کند و یکی از آدم‏‌هایی است که وقتی پدرش شهید شد همه بچه‌‏های کانون و هم‏دوره‌ای‌های پدر برایش پدری کردند تا فرد موفقی باشد.

او تعریف می‌‏کند: در دوران تحصیل، دوستان پدرم به مدرسه‌ام می‌آمدند مثلا سید‌هادی طباطبایی که اکنون معاون دادستان دادگاه انقلاب مشهد است و از درس‏هایم می‌پرسید یا دکتر سیدی که همیشه پیگیر نمراتم بود، البته این فقط در مورد من نبود و این فضا برای همه بچه‌‏ها وجود داشت، برای همین هم چهره‌‏های برجسته‌‏ای از آن پایگاه کوچک ظاهر شدند، چهره‌‏های بزرگی که من کوچک‌ترین آن‏‌ها هستم.

علی با وجود اینکه مثل همه پسر‌ها آرزو داشت خلبان شود از کودکی به کار‌های خبری هم علاقه‌مند بود و حتی دفترچه‌‏ای داشت که اخبار را به صورت طنز می‌‏نوشت و در جمع می‌‏خواند. او دهه فجر هر سال در مدرسه مجری‌گری می‌کرد و در دانشگاه به صورت حرفه‌‏ای در نشریات کار می‌‏کرد. علی هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد به طور جدی وارد کار خبرنگاری شود تا اینکه بعد از اتمام تحصیلات کارشناسی‌‏اش در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران و قبولی در مقطع کارشناسی‌ارشد مشغول به این کار شد.

او در دوران دانشگاه جزو کسانی بود که نشریه آرمان بسیج را راه انداختند و همراه سید نظام الدین موسوی مدیرعامل فعلی خبرگزاری فارس در آن قلم می‏‌زد. با این حال او به دلیل علاقه به سینما در کنار افرادی، چون جواد شمقدری انجام می‌داد و بعد از آن مدتی در روزنامه کیهان مشغول به کار شد.

فعالیت در مرکز تامین، نظارت و ارزیابی خبر، دبیر بخش خارجی خبر ۲۱ و خبر ۲۰ شبکه چهار بخسیتز فعالیت‌های او تا سال ۸۴ است که بعداز آن به طور رسمی به عنوان خبرنگار واحد مرکزی خبر مشغول به کار شد، اما هیچ‌کدام از این مشغله‌ها باعث نشد سالی چند بار در مشهد حاضر نشود.

گذشته از زمان‌‏هایی که علی گاه‌و‌بی‏ گاه هوای مشهد و محله طلاب را می‌‏کند همایش سالیانه‌‏ای که به یاد شهید محقق برگزار می‌‏شود و همچنین روز عاشورا او را به مشهد می‌کشاند تا خاطره دوران کودکی که در محله طلاب سپری کرد هر سال برایش تکرار شود. اگرچه به نظر او محله طلاب تغییرات زیادی به لحاظ ظاهری کرده، اما آدم‏‌های مخلص این محله هنوز هستند.

علی خیلی دوست دارد بگوید طلاب، محله مومنان است و از اخلاص آن‏ها در خدمت به انقلاب حرف‌های زیادی دارد. علی که باز تاکید می‏‌کند در بین آدم‌‏های پایگاه بسیج کوچک‌ترینشان است می‏‌گوید: اگر موفقیتی هم داشته باشم اول مرهون پدر شهیدم و بعد پایگاه بسیجی هستم که اکنون به نام پدرم ثبت شده است.

 

بعد از جنگ پایه را بر بنیه علمی گذاشتم

فکر می‏‌کردیم با آدمی از آن تیپ مدیرهای پرمشغله که وقت سرخاراندن هم ندارند و برای دادن وقت مصاحبه چندروز باید با مسئول دفترش سروکله بزنیم روبه‌رو هستیم، اما وقتی موبایل شخصی‏‌اش را جواب می‌‏دهد و به خاطر ما چند قرارش را لغو می‏‌کند قصه طور دیگری رقم می‌‏خورد.

بازگو کردن خاطرات پایگاه برای او مهم‌تر و جذاب‌تر از قرارهای کاری است. دکتر سیدی راحت‌تر از آنچه انتظار داشتیم به استقبالمان می‏آید. شاید همین برخوردش بود که باعث شد اولین سوال ما به این شکل مطرح شود؛ این همه چهره، چطور؟

جواب این سوال را خیلی ساده می‌‏داند: خیلی ساده برای اینکه ما از ابتدا بسیج شده بودیم و پایگاه بسیج تشکیل داده بودیم. بسیج برای ما فقط در زمان جنگ نبود بلكه بعد جنگ نيز کارهای علمی و فرهنگی مي‌کردیم.

تصمیم گرفتیم روی بنیه علمی بچه‌ها کار کنیم. این‌طور که معلوم است مسجد اولین و مهم‌ترین نقطه اشتراکشان است همان جایی که کودکی‌شان را پشت سرگذاشتند. درکش برای ما سخت است. همان حال و هوایی که کنجکاوی ما را تحریک می‏‌کند برای آن‏ها زندگی و خاطرات روزهای بچگی‌شان است.

به خاطر همین هم احساس راحتی می‌کنند‌. قضیه «تو می بینی و من پیچش مو» است. این‌ها پیچش مو را می‌بینند و برای اینکه در ماجرایی قرار بگیرند لازم نیست از اول تا آخرش را به هم توضیح دهند.

وقتی از دکتر سیدی می‌‏پرسم از یادآوری این خاطرات چه احساسی به شما دست می‌‏دهد، از حس پیچیده‌ای حرف می‌زند که گویی فقط خودشان می‌‏توانند آن را درک کنند و می‌‏گوید: جریان یادآوری خاطرات و دیدارهای ما همان جریان خندیدن به شماره جک‌هاست.

ما آن‌قدر با این خاطرات زندگی می‌‏کنیم که هیچ‌وقت اجازه نمی دهیم شلوغی زندگی و مشغله‌های روزمره ما را از هم جدا کند. تعریف می‌‏کند: همین‌قدر به شما بگویم که ما آن‌قدر در مسجد بودیم که گاه خادم مسجد که پیرمردی كر و لال بود برای انجام کارهای مسجد ما را بیرون می انداخت. با این حال ما همیشه در مسجد حضور داشتیم.

 

پایگاه شهید محقق حکم ایستگاه اول را برای خیلی از چهره‏‌های مطرح شهرمان دارد

 

بعد از جنگ به درس بیشتر توجه کردیم

اسم درس که می‏آید آدم ناخودآگاه یاد کلاس و مدرسه می‌افتد. کلاس و مدرسه هم که تعریف و ويژگي‌هاي خودش را دارد. دکتر سیدی درباره انقلاب علمی که توسط این پایگاه در محله به‌وجود آمد تعریف دیگری دارد‌.

او می‌گوید: وقتی جنگ تمام شد پایه را بر بنیه علمی گذاشتیم مثلا خود من که اولین دانشجو و فارغ‌التحصیل دانشگاه در بین بچه ها بودم با کمک بقیه دوستان شروع به ترغیب بچه‏‌ها به درس خواندن کردیم.

حتی بچه‏‌هایی که مدرك کارشناسی خود را دریافت می‏‌کردند را تشویق می‌‏کردیم كه ادامه تحصیل دهند و در مقطع کارشناسی نمانند. این با همان همدلی و صمیميتی که بین بچه‏‌ها بود پیش رفت تا آنجا که همه آن‌‏ها به مدارج بالای علمی رسیدند و بيشترشان دارای سمت‌های شهری، استانی و کشوری هستند.

 

زاهد ، بازنشسته آموزش و پرورش

۲۷‌سال داشته که به عضویت پایگاه بسیج شهید محقق درآمد و به جمع نوجوان‌ها و جوان‌های بسیجی آنجا پیوست. البته ورودش به این پایگاه خودش ماجرایی دارد. محمد زاهد هنوز خواب ۳۲‌سال پیشش را در ذهن دارد.

قبل از اینکه آن را تعریف کند، می‌گوید: آن زمان منزل ما در فلکه طبرسی بود. چندبار برای عضوشدن در بسیج به پایگاه رفتم، اما، چون می‌دیدم بچه‌های کم سن‌وسال در آنجا فعالیت می‌کنند، از این کار منصرف می‌شدم.

بعد ادامه می‌دهد: تا اینکه شبی شهید رجایی و شهیدباهنر را در خواب دیدم. پسر بچه زیبایی هم، همراه آنها بود. از هر طرف که می‌رفتم تا چهره او را ببینم، صورتش را برمی‌گرداند. علتش را که پرسیدم در جواب گفت: شما که به ما می‌گویید بچه! در واقع آن پسر، نمادی از همان بسیجی‌های کوچک بود. بعد از دیدن آن خواب با دل و جان به پایگاه رفتم و در آنجا عضو شدم.

زاهد که در حال حاضر بازنشسته آموزش‌و‌پرورش است تا آخر جنگ به همکاری مستمر با پایگاه ادامه می‌دهد. به گفته خودش: در سال‌۶۷ از طرف آموزش‌و‌پرورش وارد سپاه شدم و فعالیتم در پایگاه کمتر شد.

 

آئین، مسئول نرخ گذاری مجامع امور صنفی مشهد

آینده بیشتر ریشه در اتفاقات گذشته دارد. اتفاقاتی که شاید در زمان وقوعشان، سرنوشت ساز به نظر نرسند! این برداشت ما از صحبت‌های هادی آیین بود. یکی دیگر از نوجوانان محله طلاب در اوایل انقلاب که حالا ۴۴‌ساله شده و مسئول کمیته نرخ‌گذاری مجامع امور صنفی مشهد است.

او که از قدیمی‌ترین نیرو‌های بسیج پایگاه مسجد آیت‌ا... فقیه سبزواری است، فقط ۱۴‌سال داشت که وارد بسیج شد. خودش می‌گوید: سال‌۵۸ عضو شدم و سال‌۶۲ نیز وارد سپاه شدم. بعد از آن به صورت هفتگی با آنجا همکاری داشتم و الان هم در مناسبت‌های مختلف مثل هفته بسیج به پایگاه سر می‌‍‌زنم.

آیین اضافه می‌کند: ورودم به پایگاه بسیج شهید محقق، اتفاق مهمی در زندگی‌ام بود زیرا از آن طریق وارد سپاه و به تدریج مربی آموزش نظامی شدم. زمانی که در جبهه حضور داشتم هم توانستم به خاطر آموزش‌هایی که در بسیج دیده بودم، تا سمت معاون گردان پیش بروم.

 

سید مجتبی محدث، پزشک

حالا که از خاطرات آن سال‌ها حرف می‌زند، می‌توانیم بگوییم که از اولش هم معلوم بوده یا دکتر می‌شود یا مهندس!  او حالا یک پزشک عمومی است و به گفته خودش امسال در آزمون تخصصی هم شرکت کرده تا به امید خدا قبول شود.

دکتر سید‌مجتبی محدث امروز ما، ۳۰ سال پیش نوجوانی ۱۲‌ساله بوده است و همان زمان وارد پایگاه بسیج مسجد آیت‌ا‌... فقیه سبزواری می‌شود، مثل بسیاری از هم‌سن‌و‌سالانش در محله طلاب. می‌گوید: تقریبا تا سال‌۶۸ با پایگاه همکاری مداوم داشتم.

تا سال‌۷۰ هم در جلسات اخوت آنجا شرکت می‌کردم، اما بعد از آن به خاطر مشغله زیاد ارتباطم با آنجا قطع شد.به یاد می‌آورد که در آن زمان جمعیت محله طلاب و نوجوانان و جوانانش زیاد بوده است. محدث می‌گوید: من در مسجد به هم‌دوره‌ای‌هایم جبر و مثلثات درس می‌دادم. هم برای خودم خوب بود و هم کمکی بود به بچه‌ها.

دکتر که پدرش نیز امام جماعت همان مسجد بوده است، از نحوه اعزامش به جبهه این‌طور می‌گوید: هربار از پایگاه مسجد خودمان اقدام می‌کردم، برای کسب رضایت پیش پدرم می‌رفتند و او جواب منفی می‌داد. چون برادرم احمد تازه شهید شده بود. آخرش مجبور شدم به عضویت بسیج مسجد انصار در چهار‌راه سیلو دربیایم و سال‌۶۵ بود که از طریق بسیج آنجا  به جبهه اعزام شدم. تا سال‌۶۵ و زمان آتش‌بس هم در جبهه ماندم.

 

اسدیان، از قدیمی های مسجد

شهید محقق در ذهن او هنوز هم حضور دارد، همان‌طور باصلابت، دقیق و منظم. اینها را ضمن خاطره گفتنش حس می‌کنیم:  فروردین ۵۹ در یکی از اردو‌های رزمی شبانه که هرچند هفته یک‌بار برگزار می‌شد، به سد کارده و کوه‌های اطراف روستا‌های آنجا رفتیم و اردو زدیم. به یاد دارم که نیمه شب برف بارید، اما شهید محقق همه را بیدار کرد تا برنامه‌های رزمی را اجرا کنیم.

سید هاشم اسدیان در ادامه می‌گوید: او همیشه طبق برنامه پیش می‌رفت. در کارهایش خیلی منظم بود و همه از او حساب می‌بردند و مثل خودش دقیق رفتار می‌کردند. شهید محقق نظم و انضباط ارتش را در بسیج اجرا و پیاده کرد. تا جایی که من اطلاع داشتم، او قبل از پیروزی انقلاب در ارتش فعالیت داشته و زمانی که امام دستور دادند نیرو‌های ارتشی پادگان‌ها را تخلیه کنند، جزو اولین نفراتی بوده که بیرون آمده است.

اسدیان که برادرش نیز در منطقه کردستان شهید شده است، می‌گوید: من در سال‌۵۹ و در ۱۶‌سالگی وارد پایگاه شدم. البته قبلش عضو بسیج مسجد دیگری بودم، اما به پیشنهاد همکلاسی‌ام به این پایگاه آمدم و با دیدن تفاوت آنجا با سایر پایگاه‌ها جذبش شدم.

 

سید هادی طباطبایی، معاون دادستان عمومی انقلاب مشهد

مسجد پر خیر و برکتی داشتیم که به نظر من منشأ اصلی موفقیت‏های پایگاه بوده است و باعث شده شخصیت‏های سرشناس و چهره‏‌هایی بین‌‏المللی، چون سعید طوسی و عابدین زاده از همین مسجد و پایگاه بلند شوند.

مجتبی رحیم زاده، معاون سازمان تامین اجتماعی نیرو‌های مسلح خراسان رضوی ما جزو اولین بچه‌‏هایی بودیم که دانشجو شده بودیم و پس از فارغ‏‌التحصیل‌شدن با برنامه‌‏ریزی آقای سیدی کلاس‏‌های مختلف کنکور را برای بچه‌‏ها برگزار می‏‌کردیم.

من که خودم فارغ ‏التحصیل رشته تغذیه بودم رشته‏های تجربی را تدریس می‏کردم و فضا طوری بود که هر‌کس درهر  رشته و تخصصی که بود در همان زمینه بچه‏ها را تقویت می‏کرد.

 

احمد مولایی، پاسداربازنشسته

در جواب صحبت ما که از او به عنوان یک فرد موفق برخاسته از پایگاه بسیج شهید محقق نام می‌بریم، می‌گوید: البته من آدم موفقی نیستم. آنهایی موفق هستند که شهید شدند و از میان کسانی هم که مانده‌اند، بسیارند افرادی که از من جلوتر هستند؛ و در پاسخ سوالمان که سمت فعلی‌اش را در سپاه می‌پرسیم، می‌گوید، بنویسید: پاسدار احمد مولایی. بعد برایمان تعریف می‌کند که در اوایل انقلاب ۱۵ ساله بود که وارد بسیج شد.

البته راجع به قبل از انقلاب هم چند جمله‌ای صحبت دارد: قبل از سال‌۵۸ و در جریان پیروزی انقلاب، وقتی بسیج هنوز شکل نگرفته بود، ما به عنوان نیرو‌های خود‌جوش مسجد فقیه سبزواری، فعالیت‌هایی داشتیم و شب‌ها نگهبانی می‌دادیم.

بعد از پیروزی انقلاب، شهید محقق به عنوان بنیان‌گذار پایگاه تاثیر گذاشت بر روی احمد مولایی و بسیاری از جوان‌ها. طوری‌که به گفته مولایی: در سال‌۶۱ همراه با جوان‌های پایگاه به جبهه اعزام شدیم و تا سال‌۷۰ هم به‌طور مداوم حضور داشتیم. خیلی از آن جوانان هم شهید شدند. مثل شهیدان اسفندیاری، جوادی، بیاتی، قربانی و...

 

* این گزارش یکشنبه، ۱۹ خرداد ۹۲ در شماره ۵۷ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44