
مرتضی اسماعیلی| حجت الاسلام جوادشکری با سابقه ۱۰ سال تحصیل حوزوی، هماکنون بر سر کلاس «درس خارج» در حوزه علمیه مشهد نشسته است. او به صورت تخصصی «تربیت اسلامی» را پیگیری میکند و مسئولیت گروه تبلیغی سیدالشهدا را بر عهده دارد. مدل تبلیغی این گروه مبتنی بر «تبلیغ گروهی» و دستهجمعی است که آثار و برکات زیادی هم تاکنون داشتهاست. تبلیغ در «تانزانیا» یکی از همین برکات است.
بزرگ شده محله تلگرد مشهد هستم. از دبیرستان آینده سازان واقع در بلوار امت دیپلم گرفتم و ۶ ترم در دانشگاه فردوسی مهندسی مکانیک خواندم. سال ۸۴ با مدرک کاردانی وارد حوزه علمیه شدم و امسال دهمین سالی است که در حوزه مشغول تحصیل هستم.
مهمترین انگیزه ورودم به حوزه علمیه نیاز خودم و جامعه به مباحث و معارف دینی است. البته در هر جایی رشد معنوی برای انسان مقدور است ولی اساتید میفرمایند فضای حوزه بیشتر به رشد معنوی فرد کمک میکند. علاوه بر این، نیازی که جامعه به معارف دینی دارد هم از جنبه تبلیغ کردن معارف در بین مردم و هم از جنبه تولید علوم انسانیاسلامی انگیزه بیشتری برای ورود به حوزه علمیه در بنده ایجاد کرد.
چرا که جامعه وقتی پیشرفته میشود و شکل پیچیده به خود میگیرد اداره و مدیریت جامعه ممکن نیست مگر با علوم انسانی (این همان موضوعی است که رهبر معظم انقلاب از سال ۸۰ مطرح و پیگیری کردهاند).
اما علومی که در حال حاضر در جامعه ما برای اداره جامعه و برای طراحی مدلهای پیشرفت به کار میرود عمدتا علوم غربی است که مبانی، اهداف و گزارههای آن با اسلام سازگاری ندارد.
هماکنون در سال دوم «درس خارج» در حوزه مشهد مشغول تحصیل هستم. در کنار تحصیل فقه و اصول، رشته تخصصی که انتخاب کردهام «تربیت اسلامی» است و پیشنویس پایان نامهام برای سطح سه حوزه با موضوع «الگوی رشد از منظر آیات و روایات» تصویب شده است که دارم روی آن کار میکنم. برای بحث تربیت اسلامی از آثار بزرگان درباره تعلیم و تربیت اسلامی مخصوصا آثار شهید مطهری (ره) و استاد صفایی حائری (ره) استفادههای زیادی بردهام.
گروه تبلیغی سیدالشهدا علیه السلام را ۷ سال پیش (۱۳۸۷) به همراه سه نفر از دوستان طلبهام در مدرسه علمیه فاضلیه (که مخصوص طلبههای با تحصیلات دانشگاهی است و الان به محل مدرسه عباسقلی خان منتقل شده است) تشکیل دادیم و اولین تبلیغ را در دهه اول محرم همان سال رفتیم کرمان.
راه اندازی تبلیغ گروهی برکات زیادی داشت که «هم پوشانی» و «همافزایی» از مهمترین برکاتش بود. به این معنا که مثلا ممکن است بنده کار با کودک را بلد نباشم ولی طلبه دیگری بتواند، یا شاید ما دو نفر مداحان ماهری نباشیم ولی طلبه سوم بتواند این کار را انجام دهد.
وقتی تبلیغ گروهی شکل بگیرد ما میتوانیم همه نیازهای مخاطبین را تا حد ممکن و به بهترین وجه پاسخ بدهیم. ضمن اینکه طلبهها از یکدیگر مهارتهای لازم را نیز یاد میگیرند و این انتقال تجربیات به یکدیگر باعث رشد و همافزایی میشود.
طلبهها به صورت جهادی و بدون دریافت حق الزحمه در مدارس و خوابگاههای دانشجویی، دین اسلام را معرفی میکنند
این دو عامل باعث شد که ما ایده تبلیغ گروهی را به صورت جدی گسترش بدهیم به طوریکه سال به سال بر کمیت و کیفیت مبلغان ما در گروه افزوده شد. مثلا سال بعد ما از ۴ نفر شدیم ۱۸ نفر که رفتیم زهک در زابل. آنجا مبلغان را درگروههای ۳ نفره به ۶ روستا اعزام کردیم.
سال بعد شدیم ۲۸ نفر و رفتیم گناباد، سال بعد دوگروه ۳۳ نفره، یک گروه سرخس رفتند و یک گروه درگز. از همان سال طلبههای مدرسه نواب هم اضافه شدند و یک شعبه از گروه هم در مدرسه نواب شکل گرفت. سال بعد تعداد مبلغان شدند ۱۰۲ نفر که زاهدان رفتیم، سال بعد با ۱۵۲ مبلغ دوباره رفتیم زاهدان و بندرعباس، امسال هم با حدود ۱۵۰ نفر مبلغ دوستان اعزام شدند بندرعباس و زاهدان؛ و درحال حاضر هم حدودا ۲۵۰ مبلغ درگروه فعال هستند.
این طلبهها به صورت جهادی و بدون دریافت حق الزحمه میروند در مدارس، خوابگاههای دانشجویی، هیئات، زندانها و دیگر جاهای ممکن به تبلیغ دین و بیان معارف اسلامی میپردازند.
البته تاکنون به صورت مناسبتی گروه را فعال میکردیم، اما آرزوی ما این است که یک برنامه مستمر تبلیغی و تربیتی در مشهد و اطراف مشهد داشته باشیم و مبلغ بتواند بهصورت مستمر و پیوسته با مخاطبانش در ارتباط باشد. برنامهریزیهایش در حال اتمام است و انشاءا... همین امسال شروع خواهد شد.
تبلیغ در خارج از کشور به دلیل نیاز شدیدی که به معارف ناب اسلامی وجود دارد و استقبال گسترده عموم مردم از مبلغین اسلام و خصوصا طلاب شیعه ایران، از ضرورتهای تبلیغِ امروز است.
یکی از دلایل استقبال عموم مردم خارج از کشور از معارف اسلام این است که آنها از نزدیک با سبک زندگی غربی و مادی در تماس هستند. در واقع آنچه که شاید برای برخی در داخل کشورهای اسلامی از جذابیتهای غربی وجود داشته باشد، برای آنها اینگونه نیست. آنها نهایت زندگی مادی را دیدهاند و از آن خسته و فراری هستند.
گروه تبلیغی سیدالشهداء علیه السلام در کنار فعالیت تبلیغی در داخل، تصمیم دارد ظرفیتهای گسترده خارج از کشور را در جهت تبلیغ معارف اسلام وشیعه فعال بکند. بر همین اساس، در جلسات شورای مرکزی گروه، این موضوع مطرح و بررسی شد و نهایتا تصمیم گرفته شد که تعدادی مبلغ، محرم امسال به «تانزانیا» اعزام بشوند.
«تانزانیا» کشوری در شرق آفریقای مرکزی است با جمعیت ۴۵ میلیونی که نیمی از آنها مسلمان و نیمی مسیحیاند. متاسفانه آمار دقیقی از درصد شیعیان در این کشور وجود ندارد ولی تخمین زده میشود بین ۵ تا ۱۰ درصد از مسلمانان این کشور شیعه باشند. در این کشور، اهل سنت رابطه حسنهای با شیعیان دارند و این یکی از نقطه قوتهای تانزانیاست. «دارالسلام» بزرگترین شهر و «دودوما» پایتخت این کشور است.
حجج اسلام محمدجواد صادقجوادی و سیدمحسن موسویزاده جزایری و سیدروح ا... حسینی و من در این سفر ۱۳ روزه، راهی تانزانیا شدیم.
دو خاطره جالب از سفر تانزانیا دارم. اول، علاقه زیاد شیعیان این کشور به ایران برای من خیلی جالب بود. تاحدی که یک طلبه شیعه بهنام «شیخ سالمسعید لیهانگو» که در ایران هم درس نخوانده است، یک مدرسه راهاندازی کردهاست به نام «قم سیتی».
در این مدرسه علوم رسمی و علوم دینی توسط چند نفر آموزش داده میشود. شیخ سالم، در همان محله که به نام قم سیتی معروف است، کشاورزی هم دارد تا هزینههای مدرسه تامین شود.
در یک وقتی که خدمت ایشان در مدرسه بودیم، بچههای مدرسه سرودی برای ما اجرا کردند. بعدا شیخ سالم به من گفت: این سرود مخصوص خوشآمدگویی به ایرانیهاست! چون ایران برای ما خیلی عزیز است؛ «ایران قبله ماست.» نه قبله دینی! بلکه قبله استراتژیک ما. ما خط و مشی خودمان را از ایران میگیریم. این شدت علاقه برای من خیلی جالب بود.
خاطره دوم، این بود که سوار ماشین بودیم و من سر صحبت را با راننده بازکردم. به او گفتم چرا خودتان در داخل ماشین نمیسازید؟ (چون ماشینهای آنجا عمدتا وارادتی بود) راننده ماشین آهی کشید و گفت: ما هم باید مثل شما انقلاب کنیم تا بتوانیم روی پای خودمان بایستیم. این حرف راننده واقعا برایم عجیب بود.
ما طلبهها باید جامعه را خوب بشناسیم. وقتی جامعه را خوب ببینیم، مشکلات و نیازها و خلاءها را به طور عینی درک کنیم؛ دیگر به راحتی نمیتوانیم درگیر زندگی روزمره بشویم.
در یکی از سفرهایم به تهران به بچهها دبیرستانی که تازه از مدرسه آزاد شده بودند سلامی کردم و رد شدم. بعد از چند دقیقه یکی از بچهها دوید سمت من و گفت: من تا الان فکرم نسبت به روحانیها منفی بود با این سلامی که شما به من کردید کلا دیدم عوض شد! پدر و مادرم خیلی از شما برای من بد تعریف کرده بودند.
من خیلی تعجب کردم. گفتم: یعنی تا حالا یک روحانی در این تهران به شما سلام نکرده بود؟ گفت نه! منِ طلبه وقتی وارد یک جمعی میشوم باید ارتباط بگیرم، سلام علیک بکنم، به مردم لبخند بزنم «المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه». اگر ارتباط طلبهها با بدنه جامعه قوی، عینی و مستحکم باشد، برکات زیادی دارد.
در یکی از سفرهای تبلیغی یکی از خواهران طلبه میگفت: من شعرِ «خدا چقدر غریبه» که شعر معروفی هست را دادم به یکی از خانمها که ببرد گوش کند. روز بعد آن خانم آمد و گفت: شوهر من زیاد آدم معتقدی نبود من خانه که رفتم این شعر را برایش گذاشتم گوش کند، شوهرم این شعر را دو سه بار گوش کرد.
هر بار هم گریه کرد. بعد از آن ماهواره را جمع کرد و از همان وقت شروع کرد به نماز خواندن. خوب شما ببینید وقتی یک شعر اینقدر میتواند تاثیرگذار باشد، چه کارها میتوانیم بکنیم!
* این گزارش یکشنبه، ۱۷ آذر در شماره ۱۳۱ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.