«سنگتراشی» یا به قول سنگتراش ساکن محله خواجهربیع «حجاری سنتی» هنری ایرانی است که در مشهد جایگاه ویژهتری دارد.
هنری که در آن دست توانمند هنرمند، سنگ مرمر و سیاه و زرد و سبز و... را که همگی بهجز سنگ سبز متعلقبه معدنهای خراسان خودمان هستند، به کاسه و بشقاب و دیگ(هرکاره) و سماور و سرمهدان و کشکول و جز اینها تبدیل میکند.
بهویژه سنگ سیاه را که هم ارزان است و هم نقشپذیر و درنتیجه پرکاربرد و پرمصرف است.
هنرمندان سنگتراش مشهدی، بهجز تراشیدن ظروف مصرفی، اشیای تزیینی نیز تولید میکنند که کاربردش نه پختوپز که پاسخگوییبه عطش انسان به زیبایی است.
آنها گاهی با قلمهای فلزی، طرحهای زیبای گوناگونی چون گل مرغی و ترنج و اسلیمی یا عبارتهای خوشنویسیشده دینی و ادبی را بر سنگ، نقش میزنند تا زیبایی شیء تراشخورده دوچندان شود.
نه اینکه مهم نباشد اما این هنرمندان دستکم در برابر «کمدرآمدبودن» پیشه سنگتراشی، تاب میآورند و به زندگی ساده و اجارهنشینی میسازند تا این هنر ملّی باز هم زنده بماند.
درست مانند حسین اصغری، حجار یا سنگتراش ۳۸ سالهای که چندسالی میشود در محله خواجهربیع مشهد زندگی میکند.
اصغری درباره چگونگی ورودش به هنر سنگتراشی میگوید: از ۱۵، ۱۴ سالگی کار حجاری را آغاز کردم.
ماجرا این بود که ترکتحصیل کرده بودم و دنبال کار میگشتم؛ همسایه دیواربهدیوارمان هم که پیشهاش این بود، پیشنهاد داد نزد او در کارگاهش مشغول به کار شوم. البته آشناییام با سنگتراشی به قبل از آن برمیگشت؛ برادر بزرگم مدتی در این رشته فعالیت کرده اما آن را ادامه نداده بود.
او ادامه میدهد: اوایل این کار و تقهزدن به قلم آج دار روی سنگ، برایم سخت بود اما کمکم به آن عادت کردم و حتی علاقهمند شدم.
سنگتراش محله ما تاکید میکند: بارها خواستهام شغلم را عوض کنم و جای دیگری مشغولبهکار شوم اما نتوانستم؛ چون حجاری را بیشتردوست داشتم. الان هم به همراه دو برادر کوچکترم در کارگاهی درجاده سیمان به همین پیشه سرگرمیم.
او در توصیف میزان تقاضا برای هنر و پیشه خود میگوید: صنایع سنگی طرفداران خاص خود را دارد و این خواهانداشتن، ظرفیتش محدود است؛ چون کسی که کارش ساخت این محصولات است، نمیتواند تولید خود را از اندازه معینی افزایش بدهد.
اوضاع کار ما هم متعارف است و پسازاینکه حجمی از تولید را به پایان میرسانیم، دوباره سفارشی در همان اندازه میگیریم. درکل میتوان گفت چه در مشهد و چه در ایران و حتی خارج از کشور، این هنر و محصولات آن چندان جا نیفتاده است.
اصغری یادآور میشود: البته اوضاع دیگهای هرکاره یا همان دیزی تا اندازهای بهتر است اما ظروف تزئینی آنچنانکه باید جا نیفتاده است.
وقتی از او میپرسیم باوجود استقبال بهتر مشتری از ساختههای کاربردی(دیگ هرکاره) چرا اشیای تزئینی تولید میکند، پاسخ میدهد: علاقهای به ساخت هرکاره ندارم؛ در این کار آدم ناچار میشود چشمها را روی هم بگذارد!
از هر ۱۰۰ قلوهسنگی که میخری ۲۰ تای آن خراب از کار درمیآید؛ یعنی رگهایی به نام «سُو» دارد که باعث میشود ظرف ساختهشده آب پس بدهد یا بهراحتی بشکند.
ازسویی معدنکارها بهدلیل زحمتی که در کندن و استخراج سنگ میکشند، حاضر به کنارگذاشتن سنگهای رگدار نیستند و ازسوی دیگر منِ سنگتراش و فروشنده نهایی نیز ناچاریم ظروف را با همان شکل رگدار به دست مشتری برسانیم که این باعث نارضایتی مشتری و حرامشدن مال آدم میشود.
از سنگتراش محله خواجهربیع میخواهیم که درباره مراحل تهیه صنایع سنگی صحبت کند که میگوید: در معدن ابتدا سنگ را از کوه جدا میکنند، آنوقت با پتک آن را به تکههای چهارگوش تبدیل میکنند، سپس با کلنگ و تیشه تکهها را گِرد میکنند تا این تکههای گرد در کارگاهها بهشکل هرکاره دربیاید.
لاشهسنگها نیز به کار ما تزیینیکارها میآید؛ چون برای ساخت اشیای تزیینی برخلاف ساخت هرکاره، نیاز به یکتکهبودن سنگی که تراش داده میشود نیست. ما تکههای سنگ را به هم میچسبانیم تا درنهایت وسایلی دکوری مانند قندان و قوری و سماور و گلدان و قلیان و صندوقچه و قلمدان و... بسازیم.
به گفته اصغری، او و همکارانش در کارگاه معمولا طبق سفارش کار میکنند و کمتر پیش میآید که خودشان ایدهای برای نوع و شکل محصول سنگی بدهند: ما چیزی میسازیم که سفارشدهندهها یعنی صاحبان فروشگاههای صنایع سنگی از ما میخواهند.
هرچند گاهی نیز خودم ایده میدهم. برای نمونه پیش آمده که قوری و سماورهای کوچک ششگوشی را که بعدا آن را بهجای دستگاه تراش با دستگاه فرز تراشیدم و پیداشدن همانند آن در بازار بعید است، پیشنهاد داده و ساخت آن را از مشتری سفارش گرفتهام.
هنرمند محله ما میافزاید: گاهی برای خودم چیزهایی میسازم؛ مانند گلدانهایی خمرهای که در خانه نگهمیدارم یا یک موتورسیکلت کوچک دکوری که بهتازگی ساختهام.
سنگتراشی مانند بسیاری کارهای دیگر مشکلات ویژه خود را دارد. اصغری میگوید: کمبود جا برای کار از مسائلی است که برای حرفه ما مشکلساز میشود.
باتوجهبه گردوخاکی که حجاری به پا میکند، نمیتوانیم در مناطق مسکونی کار کنیم و ناچاریم کارگاه خود را در جاهای دورافتادهای برپا کنیم.
به همین دلیل است که من و همکارانم کارگاهی در جاده سیمان گرفتهایم. زمانی بود که در جایی از شهر کارگاه داشتیم اما با آغاز ساختوساز در آن محدوده ناگزیر به نقلمکان شدیم.
اصغری بیان میکند: درکل کمتر کسی سراغ سنگتراشی میرود؛ هم بهدلیل خاکه و گردی که این حرفه دارد و هم خطرات آن مانند پرتشدن تکههای سنگ به سروصورت در هنگام برش یا آسیبی که ممکن است فرز یا دستگاه تراش به دست بزند.
خود من بارها انگشتم بریده و حتی بخیه خورده است. بودند کسانی که برای آموختن حجاری پیش ما آمدند اما یکی دوروزی بیشتر طاقت نیاوردند و آن را رها کردند!
اما باوجود این مشکلات، سنگتراش منطقه ما از حرفه خود راضی است: حجاری، هرچند درآمد چندانی ندارد، کار خوبی است.
یکی از چیزهایی که باعث میشود این کار را دوست داشته باشم استقلالی است که در آن دارم.
حجاری پیشهای نیست که همهجایی باشد و متعلقبه مشهد خودمان است
این شغل درعینحال باعث میشود که هیچوقت در مخارج زندگیام نمانم و خرجی خودم و خانوادهام دربیاید.
او میافزاید: حجاری پیشهای نیست که همهجایی باشد و متعلقبه مشهد خودمان است؛ اگر قرار بود که در شهرهای دیگر هم بتوانند این کار را انجام دهند، سراغ آن نمیرفتم.
او ادامه میدهد: مشکل دیگر ما سنگهای نامرغوبی است که سنگفروشها به ما میدهند.
گاهی نیمی از بارِ سنگِ یکنیسان، تکههایی آنچنان سفت است که تراشیده نمیشود و فقط به درد شفته ساختمان میخورد!
یا اینکه سنگهایی میخریم که رگهای آن مانع تراشیدن میشود یا به تولید اشیایی زشت میانجامد. فکر کنید ۱۷۰ هزارتومان پول به باری از سنگ بدهی و بعد نیمی از آن را دور بریزی!
از شهروند زحمتکش محله خواجهربیع میخواهیم درباره ارتباط خانوادهاش با شغل او بگوید: ۱۴ سال است ازدواج کردهام و دو پسر و یک دختر دارم. در کارگاه قبلیمان که داخل شهر بود و امکان حضور همسرم در آن وجود داشت، او گاهی میآمد و برای خودش و دخترهای اقوام سنگهای یکقلدوقل درست میکرد!
پسر دومم نیز که حدودا ۱۱ ساله است به کار من علاقه دارد. او تابستان سال گذشته به کمکم آمد و تا اندازهای هم کار را یاد گرفته و چیزهایی میسازد.
اما من ازآنجاکه دوست ندارم بچههایم با سختیهایی که خودم کشیدم روبهرو شوند، همیشه آنها را تشویق به درسخواندن میکنم.
او البته این قید را هم در صحبتهایش میگنجاند: اگر پسرم پساز درسخواندن و رسیدن به تحصیلات بالا وارد حرفه من شود و به شکلی اصولی و مناسب آن را دنبال کند و بتواند پیشرفتی در سنگتراشی ایجاد کند، خیلی هم خوب است؛ در این صورت چرا ناراضی باشم!
اصغری بیان میکند: اطرافیانم هم از اینکه برای خودم کار میکنم راضیاند اما از درآمدش نه! شده که حتی از من بخواهند شغلم را عوض کنم اما با گفتن اینکه «آن را دوست دارم و به آن عادت کردهام!» حجاری را ادامه دادهام.
هرچه باشد بیشاز ۲۰ سال است کارم این است و کار دیگری نمیتوانم انجام دهم. او یادآور میشود: زمانی به مدت دوسهماه به شغل دیگری مشغول شدم اما دوباره برگشتم به همین پیشه!
سنگتراش ساکن منطقه ما صحبتی هم با مسئولان دارد، میگوید: از مسئولان میخواهم به این هنر نیز که جزو صنایع دستی به شمار میآید توجه کنند و امکاناتی چون وام و زمین دراختیار ما بگذارند.
شاید چنین اقداماتی در حفظ هنر حجاری موثر باشد، چون اهالی این پیشه اینگونه میتوانند جایی ثابت برای خود دستوپا کنند و مدام ناچار به جابهجایی نشوند.
از آقای اصغری میخواهیم صحبتهایش را با خاطرهای از شغلش همراه کند. کمی فکر و بعد با خنده عنوان میکند: چند روز پیش در کارگاه متوجه حضور ماری شدیم؛ مار سر به دنبال مارمولکی گذاشته بود و ما هم به دنبال گرفتن مار بودیم!
محدوده بیرون از شهر و نزدیک کال است دیگر! مار خطر دارد و اینگونه هم که نباشد، هیبتش آدم را میترساند، اما چارهای جز کار در خارج از شهر نداریم.
* این گزارش یکشنبه، ۱۱ خرداد ۹۳ در شماره ۱۰۵ شهرآرامحله مناطق ۹ و ۱۰ منتشر شده است.