مرتضی مهرزاد یا همان بازیکن غولپیکر تیم ملی والیبال نشسته ایران بلندترین مرد زنده ایران و خاورمیانه است؛ او ۲۴٧سانتیمتر قد دارد و ۱۴۰ کیلوگرم وزن. آمارهای ثبتشده در کتاب رکوردهای گینس میگوید که «در جهان، فقط یک نفر وجود دارد که از او بلندتر است.»
ما بارها او و دیگر بلندقامتان ایران و جهان را در قاب تلویزیون یا فضای مجازی دیدهایم، اما اگر فرصتی پیش آید و آنها را از نزدیک ببینم، احتمالا بازهم تعجب میکنیم. با این تفاصیل باید به مردم مشهد در حدود شصت سال پیش و در نبود وسایل ارتباطجمعی حق بدهیم که به حضور یک انسان بلندقامت در شهرشان همانند یک پدیده عجیبوغریب نگاه کنند.
حضور چنین آدمی آنقدر عجیب بوده که حتی شهر را بههمریخته و به تیتر اول روزنامههای مشهد و روزنامه اطلاعات تهران نیز بدل گشته است. او حسین پوری است که سال۱۳۴۲ قدم به مشهد میگذارد؛ ۲۳۰سانتیمتر قد و ۱۷۵کیلو وزن دارد و برای همین در چشم مردم مشهد همچون یکی از عجایب خلقت است. امروز به سراغ این ماجرا رفتهایم تا روایتگر قصه مردی باشیم که بلندقدیاش -بیش از هرچیز- برایش دردسر بهدنبال داشته است.
۱۹ آبان۱۳۴۲ بود که روزنامه خراسان در صفحه نخست خود یک تصویر را به چاپ رساند و زیر آن نوشت: «چند روزی است که مردم مشهد از دیدن این مرد دچار بهت و حیرت شدهاند. حسین ترک از بلندقدترین افراد، یک سینه بلندتر است و از سنگینترین افراد ۷۵کیلو سنگینتر.»
ظاهرا آن زمان حضور این مرد در هر کوی و برزنی با توجه مردم روبهرو میشده، چون او یکسروگردن بالاتر از جمعیت بوده است. خبرنگار خراسان اوضاع را چنین توصیف میکند: «از سه روز قبل در بعضی از ساعات، ناگهان دور فلکه حضرت و در صحنین مطهررضوی جمعیت زیادی ازدحام میکنند و مردم از زن و مرد و کوچک و بزرگ بهدنبال مرد غولپیکری راه میافتند.
هربینندهای از دور تصور میکند آدم تنومند و قویهیکلی به روی گاری چهارچرخهای سوار شده و حرکت میکند و حالآنکه اینطور نیست، این آدم کوهپیکر حسین پوری است که اهل قریه «عمد» واقع در بیست کیلومتری تبریز و دارای ۲۳۰سانت قد و هیکلی درشت و ۱۷۵ کیلو تمام وزن است.»
خبرنگار خراسان ماجرا و شنیدههایش را دنبال میکند تا برای آشنایی بیشتر با این اعجوبه تبریزی به مسافرخانه خادمالرضا (ع) در فلکه جنوبی میرسد و مشاهدات خود را چنین مینویسد.
همانطور که خواهید خواند، این فرد تنها کسی نیست که به سراغ پوری رفته و پیش از او، خبرنگاران دیگر و مردم عادی زیادی برای دیدن حسین ترک به آنجا رفتهاند، تاجاییکه سرایدار مسافرخانه را هم کلافه کردهاند؛ «همین که به جلوی در مسافرخانه رسیدم، حدس زدم که باید مرد غولآسا در مسافرخانه باشد، چون پشت در آن، عده زیادی -که اکثریت را زنها تشکیل میدادند- جمع شده و همه، صحبت از مرد غولپیکر میکردند. به هر زحمتی بود از میان جمعیت خود را به مسافرخانه رساندم و از سرایدار سراغ حسین پوری را گرفتم.
سرایدار مثلاینکه این جواب را خیلی تکرار کرده باشد و به همه آنهایی که سراغش را میگرفتند، گفته باشد، گفت آقا! به حضرت عباس در اتاقش نیست و با دست اشاره به اتاقی کرد و گفت بروید خودتان ببینید که من دروغ نمیگویم.»
البته مردم هم حرف او را باور نمیکردهاند و در پاسخ میگفتهاند: «آنقدر صبر میکنیم تا بالاخره هیکل بزرگش پیدا شود و او را ببینیم.»
طبیعی است که یافتن مردی با هیکل زائر تبریزی در شهر جمعوجور مشهد در دهه ۴۰، کار سختی نباشد، کمااینکه هرجا که قدم میگذارد، جمعیت نیز دنبالش میکنند. بههمینخاطر خبرنگاران، از جمله خبرنگار خراسان، خیلی زود میفهمند که حسین به حرم رفته است.
خبرنگار از بزرگی کفشهای حسین ترک که بهزور میان قفسههای یکی از کفشداریهای حرم جا داده شده است، میتواند رد او را دنبال کند و خودش را به مرد بلندقامت برساند. خبرنگار عاقبت حسین ترک را در یکی از رواقهای حرم میبیند که میان مردم نشسته است.
او نخستین دیدار خود را با این فرد عظیمالجثه چنین توصیف میکند: «همه به قدوقواره مرد غولپیکر خیره شده و با تعجب او را ورانداز میکردند... اول آدم تصور میکرد که روی کرسی نشسته است، ولی او مانند دیگران روی زمین آرام گرفته بود. جلو رفتم و از او خواستم تا بهجای خلوتتری بیاید تا مزاحم زائرین نباشیم و پس از کمی تمجمج که حاکی از سختی حرکتش بود، بالاخره قبول کرد و با سنگینی تمام راه افتاد و در گوشه خلوتتری به سؤالاتم جواب داد.»
مرد ترکزبان فارسی نمیداند و رانندهای که همراه اوست، مشکل را برای روزنامهنویسان حل میکند تا بتوانند با او مصاحبهای ترتیب دهند. کنجکاوی خبرنگار خراسان، حسین را به دوران کودکیاش میبرد.
زمانی که چهارده سال داشته و مانند سایر همسالان خود بوده است. در آن سن بوده که یکباره تفاوتها و دردسرهای او شروع شده و سریعتر از دیگر نوجوانان رشد کرده؛ این در حالی بوده است که پدر و مادر او افرادی با قد متوسط بودهاند و حتی دیگر برادرش هم قامتی معمولی دارد.
روزنامه خراسان درباره شغل حسین نیز مینویسد: «حسین پوری در قریه عمد تبریز جزو خرده مالکین است که خودش زراعت میکند و با تمام زحمتی که در دوره سال متحمل میشود، فقط بهاندازه خرج خود درآمد دارد، چون بهاندازه پنجاه نفر غذا میخورد و حداقل بهاندازه دو نفر لباس میپوشد.»
آنطور که در این گزارش آمده، حسین ترک برای تهیه کفش و جوراب خود نیز دردسرهای زیادی کشیده است؛ «کفش و جوراب هم برای من مثل سایر لباسهایم مشکلی است، چون بهاندازه کفش من قالبی نیست و کفشدوز محل با یکتکه چرم، چیزی به شکل کفش برایم میدوزد و جوراب هم مادرم یا سایر زنهای قوموخویش با نخ بهاندازه پایم میبافند.»
آنطور که این گزارش نوشته دلیل سفر حسین ترک به شهر ما نیز بهبود بیماری روماتیسمش است. درد پا امان او را بریده و مدتها در بیمارستانهای تبریز تحت معالجه بوده است. در نهایت وقتی که بهبود نسبی مییابد، تصمیم میگیرد، به شکرانه بازیافتن سلامتی خود، سری به مشهد بزند.
مرد ۲۷ساله با این قدوقامت حتی شانس ازدواج را هم ازدست داده است و دراینباره به خبرنگار خراسان میگوید: «تاکنون زنی که به قدوقواره من بخورد و با من جور در آید، ندیدهام و تقریبا ناامید شدهام.»
گویا مزاحمتهای مردم نیز در این سفر حسابی باعث ناراحتی او شده است، زیرا مردم نمیگذارند بهخوبی شهر را گردش کند. زائر تبریزی به خبرنگار خراسان میگوید: «من فقط از دو چیز رنج میبرم؛ یکی اینکه مخارجم کاملا تأمین نمیشود و یکی دیگر هم اینکه مردم مرا به حال خود نمیگذارند.»
گزارش خبرنگار اطلاعات بیشتری ندارد و این تمام چیزی است که ما از حسین پوری میدانیم؛ پدیده غولپیکری که در سال۱۳۴۲ چندروزی در مشهد ماند و بساط خاطرهبازی و خاطرهسازی مردم شهر را فراهم کرد.
* این گزارش شنبه ۱۵ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۴۰۰ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.