برای او سختکوشی نقطه اشتراک آتشنشانی و والیبال ساحلی است و توانسته با همین سختکوشی در زندگی کاری، ورزشی و شخصی موفق باشد. قدِ بلند و علاقهاش به ورزش کمک کرده است در جوانی بدنی تنومند داشته باشد و بتواند بهموقع در آزمونهای عملی آتشنشانی شرکت کند و وارد این حرفه شود. والیبال را از همان کودکی شروع کرده و در مسابقات والیبال سالنی رتبههای بسیاری به دست آورده است.
از زمانیکه به سازمان آتشنشانی پیوسته است، والیبال ساحلی را شروع کرده و توانسته با تیم شهرداری مشهد در مسابقات جهانی این رشته نیز بدرخشد. سعید صفاریان، فرمانده شیفت ایستگاه۳۱ آتشنشانی مشهد، ساکن محله الهیه، از روزهای پرفرازونشیب حرفه و خاطرات شیرین مسابقات بینالمللی فوتبال ساحلی برایمان میگوید.
ایستگاه۳۱ آتشنشانی نزدیک بوستان چهلبازه محل گفتوگوی ماست. تعدادی از دانشآموزان این رشته درحال آموزش هستند. سراغ سعید صفاریان را که میگیریم، زمین ماسه کنار ایستگاه و نزدیک بوستان را نشان ما میدهند. با تیم «دانش و توپ» به محل تمرین رفتهاند و خود را برای مسابقات لیگ ساحلی کشور آماده میکنند. کنار زمین روی ماسههای آفتابخورده مینشینیم تا از کودکی و عشقش به والیبال برایمان بگوید. سعید صفاریان آذر۱۳۶۹ در مشهد به دنیا آمده است.
پدرش بازنشسته ارتش است و پسرها همه نظم و انضباط را از او آموختند. برادرها عاشق ورزش بودند و فوتبال و والیبال ورزش اصلی آنهاست. سعید کوچکترین پسر خانواده از همان هشتسالگی با برادرها به زمین فوتبال و والیبال رفته و در گوشه زمین و با نگاه به بازی بزرگترها به والیبال علاقهمند شده است. تا چهارم دبستان ساکن خیابان آیتالله عبادی بوده است و بعد از آن همراه خانواده به خیابان فرامرز عباسی میروند.
سعید از همان زمان والیبال را جدیتر دنبال میکند. قد بلند یکی از امتیازات او برای حرفهای دنبالکردن این رشته است. اما علاقهاش به ورزش و تشویق معلمان کمک میکند که او وارد تیمهای دانشآموزی آن دوره شود و مقامهای مختلفی را در ردههای مختلف سنی برای استان به ارمغان آورد.
از وقتی سعید کارمند آتشنشانی شده، در تیم والیبال سالنی شهرداری حضور داشته و با این تیم در مسابقات کشوری مقام اول تا سوم را بارها کسب کرده است. او علاوهبر آن در تیمهای دسته یک کشور، تیم میزان خراسان و تیم ثامنالحجج (ع) نیز بازی کرده و بازیکن قدرتی بوده است.
میگوید: با لطف خدا و موافقت مدیران و مسئولان سازمان آتشنشانی و همکاری سرپرست ایستگاه۳۱ قراردادی با این تیمها بستم و زندگیام را سروسامان دادم. از همان اوایل کار با آقای علی عابدی آشنا شدم که اکنون سرمربی تیم هستند. آقای عابدی متوجه شد که در والیبال ساحلی هم استعداد دارم و زیرنظر خودشان تمرینات را شروع کردم.
امسال برای اولینبار با تیم والیبال ساحلی دانش و توپ در مسابقات لیگ ساحلی کشور حضور پیدا کردیم و امیدواریم بتوانیم مقام خوبی به دست آوریم. همراه با تیم کارگران شهرداری مشهد سال۲۰۱۸ در مسابقات ورزشی کارگران جهان در بارسلونای اسپانیا مقام دوم را به دست آوردیم. سال۲۰۱۹ در مسابقات شرکتهای جهان در آتن یونان حضور پیدا کردیم و آنجا نیز مقام دوم را به دست آوردیم و از تیم هواپیمایی فرانسه شکست خوردیم. امسال نیز در مسابقات آتشنشانان جهان حضور پیدا کردیم و توانستیم در مسابقات والیبال سالنی مقام سوم و در مسابقات والیبال ساحلی، مقام دوم را در کشور پرتغال به دست آوریم.
ارتشیبودن پدر باعث شده است فرزندانش نظم و انضباط را سرلوحه زندگی خود قرار دهند و سعید هم از این قاعده استثنا نیست. او میگوید: پدرم به نظم اهمیت بسیار میداد و ما هم از او آموختیم که چطور برای زمان خود ارزش قائل شویم و برای لحظات زندگی برنامه داشته باشیم. بعد از گرفتن دیپلم برق و الکترونیک بهخاطر علاقهای که به ورزش داشتم، تحصیلاتم را در رشته تربیت بدنی ادامه دادم و کارشناسی این رشته را گرفتم. البته بعد از اینکه وارد آتشنشانی شدم، مدرک کارشناسی مدیریت فرماندهی در حریق و حوادث را هم گرفتم. ورزش را از همان زمان رها نکردم و همین تمرینات روزانه باعث شد بدون اینکه به آتشنشانی فکر کنم، بتوانم وارد این حرفه شوم.
سعید برای رسیدن به همه خواستههایش دفتر دارد. اهدافش را در یک دفتر مینویسد و برای شکرگزاری هم دفتر دیگری دارد. تا به امروز خداوند در رسیدن به اهداف کمکش کرده و در همهجای زندگی حضور پررنگ خداوند را احساس کرده است. او میگوید: تازه درس را تمام کرده بودم و دوست داشتم شغل خوبی پیدا کنم، اما اول باید سربازی میرفتم. همان سال قانونی تصویب شد که اگر سه برادر به سربازی رفته باشند، نفر چهارم معاف میشد. خانواده ما این ویژگی را داشت؛ از همان روز که خبر را خواندم، کارهای معافیت را پی گرفتم و بعد از چهارماه کارت معافیت صادر شد و توانستم بهدنبال کار باشم.
سال۸۹ با خانواده به کربلا رفتیم و از مادر خواستم آنجا برایم دعا کند تا کاری پرخیر و برکت و با آبرو داشته باشم. عشق و علاقهای که به امامحسین (ع) دارم و دعای خیر مادر کمک کرد. بعداز برگشت از سفر یعنی اوایل سال۹۰ متوجه شدم سازمان آتشنشانی نیاز به نیروی ورزیده و ورزشکار دارد و من هم آن موقع بهدلیل تمرینات سخت، بدنی آماده داشتم و توانستم در آزمون سربلند باشم.
بعد هم وارد این حرفه شدم که تا به امروز برکت بسیار برایم داشته است و با اینکه شناختی از آن نداشتم، به لطف خدا توانستم دورههای آموزشی آن را هم با موفقیت پشت سر بگذارم و بعد از یازدهسال حالا فرمانده شیفت ایستگاه۳۱ آتشنشانی هستم. سال۹۰ بین ۳ هزارنفر متقاضی کار، دوم شدم و بعد از مصاحبه به من گفتند نفر اول این آزمونها هستم. حضور در این حرفه یکی از لطفهای بزرگ خداوند در زندگی من است.
سعید آتشنشانی را شغل هیجانی، عملیاتی و ورزشی میداند و میگوید: آمادگی بدنی در این حرفه بسیار مهم است. تا روزی که وارد این حرفه شدم، هیچ زمینهای درباره آن نداشتم؛ فقط یکی از برادرها دوست داشت وارد این شغل شود که چند سال قبل نتوانسته بود در آزمون عملی رتبه موردنیاز را کسب کند.
آزمونهای این حرفه سخت و نفسگیر است. وقتی قبول شدم برادرم خیلی خوشحال شد. اوایل خدمت را در ایستگاه ۸ در بولوار طبرسی پشت سر میگذارد. همان ابتدا به خاطر کسب رتبه یک و بدن ورزیدهای که دارد، وارد گروه «تکان» میشود و زیرنظر استادان انگلیسی دوره «زیپلاین» و فرود از برج را با طناب را میآموزد. کسب این تجربه درابتدای کار انگیزه بیشتری به او برای ادامه راه میدهد.
بعد از آن به ایستگاه شماره ۳۵ در بزرگراه آیتالله هاشمیرفسنجانی میآید و آنجا معاون شیفت میشود. برای کسب تجربههای بیشتر او را به ایستگاه ۷ در میدان مادر میفرستند که یکی از ایستگاههای مهم مشهد است. سال ۹۵ ازدواج میکند و سختی کار باعث نمیشود مسئولیت زندگی را برعهده نگیرد. بعد از آن به ایستگاه ۳ در بولوار فلسطین میرود تا برای مسئولیت فرماندهی شیفت تجربه لازم را داشته باشد و از سال۹۸ فرمانده شیفت ایستگاه۳۱ در بولوار دندانپزشکان میشود.
معتقد است آتشنشانها عاشق هستند و از جان و دل برای نجات جان مردم از خود میگذرند. او میگوید: آتشنشانی شغلی است که باید از ته دل آن را خواست و قلبا عاشقش شد. برای همین است که به آنها «عاشقنشان» میگویند. این حرفه اقیانوسی از مطالب است و هر آتشنشان باید از علوم مختلف اطلاعات نسبتا کاملی داشته باشد. باید بداند خودرو یا قفل آن چطور عمل میکند. انواع مواد آتشزا و نوع عملکرد آنها را بشناسد و بتواند سریع آنها را شناسایی کند.
از علوم روانشناسی و اجتماعی سررشته داشته باشد تا در موقع لزوم، واکنش مناسبی در برخورد با فرد درگیر در حادثه نشان دهد. همه این موارد درکنار آموزش نیاز به تجربه هم دارد. هربار که هموطنی را از زیر آوار بیرون میکشم یا از آسانسور خرابشده نجات میدهم، آنقدر تشکر میکنند و عزت و احترام به ما میگذارند که برای آن بارها خداوند را شکر میکنم و خوشحالم که توانستهام کسی را از خطر یا مرگ نجات دهم. البته این همه ماجرا نیست.
بارها اتفاق افتاده است که با همین مردم اشک ریختهام و از آتشگرفتن اموالشان دلم سوخته است. هربار که به عملیات میروم باید خودم را برای رودررو شدن با هر اتفاقی آماده کنم؛ چون نمیدانم آنجا چه خبر است و ممکن است برای خودم نیز خطرآفرین باشد. تاکنون آتشنشانان بسیاری در این حرفه، جان خود را از دست دادهاند. ازطرفی در زندگی شخصی نیز هر خانمی حاضر نیست با یک آتشنشان ازدواج کند و حق هم دارد. زندگی با یک آتشنشان، سختیهای خاص خودش را دارد. خیلی وقتها سر شیفت هستیم و تقریبا یک روزدرمیان خانواده خود را میبینیم.
هر حریق و حادثه برای آنها خاطرات تلخ و شیرین بسیاری به همراه دارد. در این یازدهسال چندباری خطر، زندگی سعید را هم تهدید کرده و به لطف خدا از آنها عبور کرده است. میگوید: در این مدت اتفاقاتی افتاده که خداوند جانم را نجات داده است. چندسال پیش قبل از اینکه مسئولیتی داشته باشم، به مأموریتی در شهرک صنعتی اعزام شدیم. انبار کارتن آتش گرفته بود و شعله زیادی داشت. آهنهای سقف کارگاه از شدت گرما ذوب و آویزان بود. به همراه یکی از همکاران برای اطفای حریق به داخل رفتیم. بعد از چند لحظه صدایی شنیدم که هشدار میداد بیرون برویم. از همکارم خواستم به عقب برگردد و از سالن خارج شود.
هنوز ۱۰ ثانیه از خروج ما نگذشته بود که سقف با آهن و همه مصالح ریخت و به لطف خدا جان سالم به در بردیم. هربار که به عملیاتی میرویم که با خاطرهای تلخ همراه است، از همکاران میخواهم در حیاط ایستگاه جمع شوند و ورزش کنند تا انرژیهای منفی و آن خاطره تلخ را در ذهنشان کمرنگ کنند و برای عملیاتهای بعدی آماده باشند. برای این کار باید روحیه خوبی داشت؛ هرچند همه ما انسان هستیم و با دیدن اتفاقات سخت و دردآور روح و جسممان آزرده میشود.
او والیبال ساحلی را به «جنگ گلادیاتورها» تشبیه میکند و میگوید: علتش این است که در این رشته به شرایط جوی توجهای نمیشود و ورزشکاران باید در باد، باران یا زیر آفتاب داغ مسابقه بدهند. ورزش والیبال سخت و نفسگیر است و این سختی روی ماسه چندبرابر میشود. این رشته نیاز به تمرین مداوم دارد و برای قهرمانی باید پشتکار و اراده داشت.
سختکوشی نقطه اشتراک این رشته با آتشنشانی است؛ همانطورکه باید برای آتشنشانشدن عاشق بود، برای والیبال ساحلی نیز همینطور است. اگر عاشق این رشته و شغل نباشید، نمیتوانید این کار و این ورزش را همزمان انجام دهید. والیبال حس خوبی به من میدهد و الان که ۳۳ سال دارم، نزدیک به بیستسال است که والیبال را حرفهای دنبال میکنم.
به همه شهرهای ایران رفته و در مسابقات مختلف در کشورهای جهان شرکت کردهام. همیشه دوست داشتم پرچم ایران روی سینهام باشد و هر موقع افتخاری کسب کردهام، اشک شوق ریختهام. هربار که به مشهد برمیگردیم و استقبال همکاران و شهردار را میبینم، خیلی خوشحال میشوم. این قدردانی و توجه به جوانان و ورزشکاران به نسل بعد انگیزه میدهد که ورزش را جدی بگیرند و برای سلامتی جسم و حضور بهتر در کار تلاش کنند.