سال۱۳۵۳ همراه خانواده از خیابان چهاردهم ضد (امامرضا (ع) ۵۹) به خیابان بنی هاشم ۱۲ (شهید اکبری) آمدند. آن موقع سیدعلی خراشادیزاده سهسالش بود و حالا که وارد دهه پنجم زندگیاش شده است و خاطراتش را مرور میکند، شیطنتهای کودکی و نوجوانی پیش چشمش جان تازهای گرفته است.
از او میپرسیم چه چیزی باعث ماندگاریات در اینجا شده است که به محله گلختمی معروف است؛ بدون تأمل میگوید: این محله دارای هویت است و آشنایی با همسایههای مهربان نگذاشته است از اینجا بروم.
پدرم تعریف میکند دهه ۵۰ یکقالی سهدرچهار دستبافت را دادهاند و زمینی در خیابان چهاردهم ضد خریدهاند. آن زمین را بعداز چندسال میفروشند و خانه در محله کوی کارگران را میخرند. زمانیکه به این محله آمدند، امکاناتی وجود داشت و محله آباد بود.
آن زمان که به این محله آمدیم، دومغازه بیشتر در کوچهمان نبود. یکی مغازه حاجصفر موتورساز و دیگری علیآقا بقال. همیشه مقابل مغازه حاجصفر دروازه فوتبالمان به راه بود. این کاسب خوشاخلاق، موتورهای کلاسیک آن موقع را تعمیر میکرد و با بازی ما مشکلی نداشت. حالا به دلیل کهولت سن حاج صفر، پسرانش مغازه را میچرخانند.
کوچه ما سه شهید دارد. بارها در همین کوچه با شهیداحمد اکبری، شهیدجواد نیکبخت، شهیدجعفر آخوندی فوتبال بازی کردیم. هنگامیکه آنهاشهید شدند، بیشتر بچههای محله راهی جبهه شدند.
آقای حقی پیرمرد خوشاخلاقی بود. چپق بزرگ و پر از نگینی داشت. هرزمان که فوتبال بازی میکردیم، سر همین کوچه مینشست و بازیمان را تماشا میکرد.
هر روز که میخواستم به مدرسه بروم، به بقالی مرحوم علی آقا میرفتم و یک شیشه شیر و کیک میخریدم. همانجا میایستادم و شیر و کیک را میخوردم و بعد راهی مدرسه میشدم. حالا مغازه سوپری شده است.
مسجد قائم (عج) پایگاه بچههای محله و پایگاه اعزام رزمندگان هم بود. همه نوجوانها و جوانها از همینجا اعزام شدند. بانوان ازجمله مادرم به مسجد قائم (عج) میآمدند و رب، کنسرو، لباس و... برای رزمندگان آماده میکردند.
* این گزارش سهشنبه ۱۱ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۹۶ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.