امروز محلهها و کوچهپسکوچهها زبان گویای خاطرات و آدمهای قدیم شدهاند و اگر سر وقت این کوچهها بروید، افرادی را کشف میکنید که هرکدامشان بسته به محله زندگیشان و کاری که کردهاند و میکنند، به ویژگیهایی شناخته میشوند.
کافی است یکبهیک نام کوچههای قدیمی را در ذهنتان مرور کنید تا دریابید حتی نامهاشان نیز به اهالی قدیم برمیگردد. کوچه «شهیدان صارم» در خیابان بیستوچهارم علیمردانی یکی از همینهاست؛ کوچهای که اهالی طلاب آن را با خاطرات پرسروصدا و شیرین فوتبالی به یاد میآورند و میشناسند؛ جایی که از دل آن 3فوتبالیست و یک تیم بیرون آمدهاست.
علی، علیاکبر و علیاصغر صارم همین 3نفر هستند که در دوره طلایی تاریخ فوتبال خراسان، یعنی دهه60، ظاهر شدند، اما پابهتوپشدن علیاکبر و علیاصغر با جانفشانی در جبهه، آن هم درست در روزهای درخشششان در مستطیل سبز تمام شد و نامشان بر تابلو محل نشست. اما علی، برادر بزرگتر، راهشان را ادامه داد، به یاد برادرهای فوتبالدوست تیم تشکیل داد و آن را تا امروز اداره کرده است. حالا این تیم بیشتر سالمندان فوتبالدوست را دور هم آورده است که بازیکنهای دهه60 فوتبال خراسان بودهاند و اگر قرار به مسابقه باشد، باز هم با نام تیم «شهیدان صارم طلاب» پابه توپ میشوند.
در این گزارش با علی صارم که از بازی در تیمهای آزادی، آیت، فتح، تاکسیرانی و جوانان استقلال به تیمداری «شهیدان صارم»(علیاکبر و علیاصغر) رسیدهاست، و همچنین رضا سلمانی عضو تیم ملی فوتسال، وحید برهانی بازیکن تاکسیرانی و فتح و خسرو رحمتی مالک و مؤسس تیم آزادی که بهعنوان بازیکن هنوز هم هرهفته 2بار سر تمرین تیم پیشکسوتان حاضر میشوند، گفتوگو کردیم تا از لابهلای حرفهای آنان زندگی فوتبالی صارمها و نحوه شکلگیری تیم فوتبال شهیدان صارم را مرور کنیم.
در دهه60 اوج فوتبال ایران رقم خورده است؛ فوتبالی که با زمینهای خاکی و حضور بازیکنانی خودمانی و صمیمی شروع شد. تیمهای محلهای زیادی در مشهد شکل گرفت که بیشتر بازیکنانشان از محدوده طلاب بودند. درست در همان روزها علی صارم فوتبالش را از زمین خاکی پشت ایستگاه راهآهن آغاز کرد؛ بازیکن عشق فوتبال که بعد از یکسال تمرینهای سخت، حالا دلش میخواست فقط توپ بزند و بازیاش را در مستطیل سبز به نمایش بگذارد. او حالا میگوید: سال1343 در طلاب به دنیا آمدم. از روزی که پایم به کوچه باز شد، توپ داشتم.
از همان دوران در کوچه و زمینهای خاکی طلاب فوتبال بازی میکردم، اما چون مرحوم پدرم عاشق چوخه بود و هرهفته به تماشای مسابقات مینشست، بهخاطر او وارد این ورزش شدم، ولی دوام نیاوردم. این شد که سالهای ابتدایی دهه60 فوتبال را بهصورت تخصصی شروع کردم. ساعتها در مغازه نجاری پدرم کار میکردم و زمان استراحت را هم با فوتبال میگذراندم.
آن زمان آقای خسرو رحمتی تیمی شکل داده بود با نام «آزادی» که بازیکنهای خوبی هم داشت. هممحلهای بودیم و وقتی بازیام را در زمینهای خاکی پشت راهآهن دید، من را به تیمش دعوت کرد. این تیم در لیگ دسته2 قرار داشت و افرادی مانند محمد بابایی، هادی برگیزر، احمد ابراهیمی، محمد عمارتیان، مهدی ذوقی، اکبر ذوقی و چند نفر دیگر بازیکن «آزادی» بودند.
پابهتوپشدن علیاکبر و علیاصغر با جانفشانی در جبهه، آن هم درست در روزهای درخشششان در مستطیل سبز تمام شد و نامشان بر تابلو محل نشست. اما علی، برادر بزرگتر، راهشان را ادامه داد، به یاد برادرهای فوتبالدوست تیم تشکیل داد و آن را تا امروز اداره کرده است
چندسالی در آن بازی کردم و برادرهای دوقلویم، علیاکبر و علیاصغر که 3سال از من کوچکتر بودند و عاشق فوتبال، در تیم جوانان آزادی بازی میکردند. آن زمان طلاب زمین خاکی زیاد داشت و هفتهشتتا از همین زمینهای بزرگ درست پشت ایستگاه راهآهن بود. هرهفته در چند نوبت آقای رحمتی ما را جمع میکرد و تمرین میداد. همسنوسال بازیکنها بود، اما خیلی زحمت میکشید. خوب یادم هست ساعت 4صبح در تاریکی هوا ما را میکشاند سر زمین خاکی فوتبال و شروع میکرد به درسدادن و تمرین بازی. من بازیکن شماره5 بودم و دفاعآخر میایستادم.
علیاکبر و علیاصغر هردو در یک تیم و زیرنظر آقای رحمتی بازی میکردند. فوتبالشان هم بد نبود. از همان اول علیاکبر مهاجم بود و علیاصغر مدافع. هردو هم عاشق پستشان بودند؛ دوقلوهای بااستعدادی که چون وارد تیمهای مشهدی شده بودند، میتوانستند در آینده پا جای پای بزرگان فوتبال بگذارند، اما تا صحبت از جنگ شد، فوتبال را بهکلی فراموش کردند و هوای رفتن به سرشان زد.
بعد از 3سال پابهتوپبودن، 2عضو اصلی تیم جوانان آزادی در هجدهسالگی راهی جبهه شدند؛ رفتنی که برگشتی نداشت و همانطور که باهم به دنیا آمده بودند، باهم در یک عملیات شهید شدند. بعد این اتفاق، برادر بزرگشان علی پیشنهاد تغییر نام تیم «آزادی» به «شهیدان صارم» را به آقای رحمتی داد.
او هم که 2تن از بازیکنان اصلی را از دست داده بود، این پیشنهاد را پذیرفت و در سال1366 نام تیم آزادی به شهیدان صارم تغییر پیدا کرد؛ نامی که تا امروز حفظ شده و خلاف روزهای گذشته، این روزها پیشکسوتان فوتبال خراسان با آن نام دورهم جمع میشوند، تمرین میکنند، مسابقه میگذارند و حتی کارهای خیر انجام میدهند.
بعد از 3سال پابهتوپبودن، 2عضو اصلی تیم جوانان آزادی در هجدهسالگی راهی جبهه شدند؛ رفتنی که برگشتی نداشت و همانطور که باهم به دنیا آمده بودند، باهم در یک عملیات شهید شدند
دوران جوانی علی صارم متفاوت از همنسلهایش نبود. او بعد از فوت پدرش در جوانی نانآور خانه بود، با 8خواهر و برادر قدونیمقد. با وجود این، فوتبال را رها نکرد: روزهایی بود که از خوابم میزدم تا به فوتبال برسم. تنها تفریح زندگیام همین بود. وقتی برادرهای دوقلویم شهید شدند و تیم آزادی به نامشان شد، آقای رحمتی، مسئول و مؤسس تیم، راهی سربازی شد و تیم را به من سپرد.
سرپرستی تیم را در روزهایی بر عهده گرفتم که داغدار جای خالی برادرهای دوقلویم بودم و این خیلی سخت بود. از طرف دیگر پسر بزرگتر خانواده بودم و بهویژه بعد از فوت پدرم و 2برادری که در نجاری کمکدستم بودند، فشار مالی زیادی روی من بود. شاید باورتان نشود که من در آن روزها تا 22ساعت کار میکردم، اما بازهم فوتبال و تیم را رها نکردم. این فشارها روی فوتبال خودم و تیم شهیدان صارم هم تأثیرگذاشت.
به همین دلیل بعد از 2سال از دسته2 رفتیم دسته3 و تیم فوتبال شهیدان صارم را به آقای احمد ابراهیمی سپردم. مدتی بعد هم امتیاز تیم از بین رفت، اما تیم شهیدان صارم از هم نپاشید، بلکه تیمی شد برای دورهمی دوستانه. این دورهمی دوستانه تا امروز ادامه پیدا کرده است و حالا تیمی داریم که بازیکنهای قدیم فوتبال خراسان هرهفته 2بار دورهم جمع میشوند و فوتبال بازی میکنند. همین تیم در زمان مسابقات پیشکسوتان با نام «شهیدان صارم» حاضر میشود.
علی صارم مدرک مربیگری «سی» و «دی» را دارد و اعضای تیم او را از همان سالهای دور بهعنوان سرپرست قبول دارند؛ کسی که تیم را میچرخاند و با کمک خود اعضا هزینهها را تأمین میکند. البته در دهه60 و سالهای ابتدایی که تیم به او واگذار شده بود، هزینه کفش و لباس بازیکنان را خودش میداد.
شنبه و چهارشنبه روز دورهمی است؛ روزی که پیشکسوتان ورزشدوست و سرحال تیم شهیدان صارم از هر نقطه شهر خودشان را به زمین چمنمصنوعی میرسانند. همه لباس فوتبال تنشان میکنند و آماده وارد زمین میشوند. قلب ماجرا هم در همین زمین چمنمصنوعی میتپد؛ جایی که برای آنها زندهکننده خاطرات سالهای دور پابهتوپشدن در تیمهای فوتبال خراسان است. میزان شوق و انگیزه در همه آنها بالاست.
بهمحض شروع رقابت، دویدن آغاز میشود. هربازیکن در پستی که در دوران جوانی داشته است، توپ را صاحب میشود. مثلا علی صارم بهعنوان مدافع، بیشتر طول و کمتر عرض زمین را میپیماید. البته چشم که بچرخانید، میبینید همه این بازنشستههای فوتبالی هنوز هم خوب میدوند. انگار در و تخته برای خاطرهبازی با دوران تسلط عشق بر فوتبال برای آنها در همین یک تکه زمین با چمنمصنوعی جور جور است. خطا میشود، اما خبری از چشمغره بازیکنان نیست، بلکه دست هم را میگیرند و زیرلبی شوخی میکنند. حتی وقتی پاس گل اشتباهی میدهند، بازهم خبری از ناراحتی و عصبانیت همتیمیها نیست. هرچه هست، دوستانه و به عشق فوتبال است.
سنوسالها از 50 گذشته، اما آن شور جوانی هنوز زنده است. برای همین وقتی حسین فرقانی یک لحظه توپ را زیرپا نگهمیدارد، وحید برهانی از آن سر زمین داد میزند «جوان! بفرست برای من.» همه درست مثل روزهای جوانیشان سرحالاند؛ از حسن یعقوبی گرفته تا رضا سلمانی، محمود سلمانی، حمید حداد، ذوالفقاری، برهانی، شکری، حدادیان و... .
شنبه و چهارشنبه روز دورهمی است؛ روزی که پیشکسوتان ورزشدوست و سرحال تیم شهیدان صارم از هر نقطه شهر خودشان را به زمین چمنمصنوعی میرسانند. همه لباس فوتبال تنشان میکنند و آماده وارد زمین میشوند
روز آخر تمرین و فوتبال دوستانه که همین هفته گذشته برگزارشد، هر 2تیم عشق بردن بودند، اما بازی گل نداشت و خوشی این پیشکسوتها بعد از کلی دویدن این بود که روزهای خوش گذشته را دوباره برای خودشان زنده کردهاند. سوت پایان بازی زده شد و وقت رفتن فرارسید. همه بازیکنها کنار هم جمع شدند. هیچ صدایی غیر از خنده و شوخی به گوش نمیرسید.
بعد از نفستازهکردن و بگووبخند، یکی از اعضا از مشکلات مالی بازیکن فوتبال اسبق خراسان گفت و از گیرهایی که در زندگی گریبانش را گرفته است. آنهایی که پول نقد داشتند، بدون چون و چرا هدیه کردند. تعدادی دیگر هم شماره کارت گرفتند تا مبلغی را واریز کنند. همین هیجان کمک، سکانس پایانی بازی و تمرین پیشکسوتهای فوتبال خراسان با نام تیم شهیدان صارم شد.
تیمی که علی صارم از سالهای ابتدایی دهه70 با نام شهیدان صارم سرپرستی میکند، جدا از بازی فوتبال و فوتسال، دغدغههای دیگری هم دارد.
صارم در توضیح این فعالیتها ابتدا گریزی به روزهای مسابقه پیشکسوتها در مشهد میزند و میگوید: از سال1396 تربیتبدنی شهرداری مشهد مسابقات فوتبال و فوتسال را برگزار کرد و پیشکسوتها هم میتوانستند در آن شرکت کنند. من هم 3سال پشتسرهم تیم پیشکسوتها را برای 2گروه سنی 40تا47سال و 47سال به بالا معرفی و آماده کردم. این تیمها سال96 در رده اول و سوم، سال97 هر 2تیم در رده دوم و سال98(قبل از کرونا) هم هر 2تیم در رده دوم ایستادند.
در همان سالها چون تمرینات بیشتر بود و بازیکنهای بیشتری هم در تمرینها حضور داشتند، تصمیم گرفتیم برای فوتبالیهای سابق مشهد که این روزها مشکلاتی دارند، گلریزان برگزار کنیم. در 3سال 2بار گلریزان برگزار کردیم و اعضای تیمها همراه با تماشاگرهایی که حضور داشتند، در آن شرکت کردند و توانستیم با مبلغ جمعشده مشکلات مالی 2نفر از بازیکنان سابق را تاحدودی کم کنیم.
طبق گفتههای او، این کمکهای خیرخواهانه این روزها هم به همت اعضای تیم پیشکسوتهای فوتبال خراسان به ورزشکارهای مشکلدار ادامه دارد، اما نه در قالب گلریزان.
محله طلاب فوتبالیستهای زیادی را پرورش داده که نامشان در فهرست تیمهای فوتبال قدیم خراسان است؛ مانند رضا سلمانی، بازیکن پاس که سالهای زیادی در تیمملی فوتسال پابهتوپ بود. سلمانی این روزها در تیم پیشکسوتهای شهیدان صارم نیز حضور دارد و خودش نقش بازی این روزها را زندهکردن خاطرات فوتبال در طلاب میداند: من با برادران صارم هممحلهای بودم. حتی با علی صارم در تیم تاکسیرانی هم تیمی بودیم و رفتوآمد داشتیم.
سال1375 که به تیمملی دعوت شدم، راهمان جداشد، اما بعد از خداحافظی از این تیم، دوباره وارد تیم صارم شدم؛ تیمی که بیشتر بهدلیل دورهمی دوستانه فوتبالیها تشکیل شده است، اما برای همه ما درس اخلاق دارد. درواقع حضور این تیم باعث شده است تا دوستیهایمان در فوتبال ابدی شود، تاحدی که بچههایمان به این دوستهای فوتبالی عمو میگویند.
اخلاقمداری آقای صارم هم از گذشته تا به امروز مثالزدنی بوده است. خوب به یاد دارم که هیچ پولی برای بازی فوتبال نمیگرفت. حتی وقتی در تیم فتح بود، به بچهها حقوق میدادند، اما او همین مبلغ را هم نمیگرفت. علاوه بر این، حدود 20سال قبل، وقتی مربیگری را آغاز کرد، از جیب خودش برای بچهها لباس و کفش میخرید و میگفت حیف است استعدادشان دیده نشود. الان هم اگر بازیکنی دچار مشکل باشد، همه تیم را برای کمک همراه میکند.
وحید برهانی را همیشه میتوان در تمرین این روزهای پیشکسوتهای فوتبال خراسان دید؛ بازیکن سابق تیمهای آزادی و فتح که اتفاقا او هم بچه محله طلاب است؛ کسی که معتقد است این دورهمی هیچچیز هم نداشته باشد، شادی و دوستی دارد، بدون پرداخت هیچ بهایی: بازی و تمرینهایمان در این سن حرفهای نیست، بلکه بیشتر در قالب سرگرمی و تفریح است. خود من 17سال است که مداوم با این تیم هستم. البته فقط بازی نیست، بلکه کمک به فوتبالیهای قدیم هم هست.
در گذشته بازی فوتبال فقط برای تفریح بود، نه پولدرآوردن و زندگیچرخاندن. به همین دلیل، بسیاری از بازیکنها شغل اولی داشتند که درآمدشان از آن بود. متأسفانه تعدادی از همین بازیکنها ورشکست شدهاند، یا با وجود گرانیها مشکل مالی دارند. ما در این دورهمی فوتبالی سعی میکنیم به آنها کمک کنیم و حتی در امر ازدواج فرزندانشان قدمی برمیداریم. حتی افرادی هم که جیب فراخی ندارند، قدم جلو میگذارند تا گرهای باز شود.
«امروز وقتی به عقب نگاه میکنم، علیاکبر و علیاصغر باارادهای را میبینم که اگر جنگ آنها را از ما نگرفته بود، امروز چهرههای درخشان فوتبال بودند.» علی صارم که با تفاوت سنی 3سال، علاقههای مشترک زیادی با برادرانش داشته است، میگوید: برادرانم دوقلوهایی بودند که تابستان سال1347 خدا آنها را به خانواده پرجمعیت ما داد. از همان روزهای کودکی سرگرمیشان دویدن دنبال توپ بود. در پانزدهسالگی وارد تیم جوانان آزادی شدند؛ همان تیمی که من در بزرگسالان آن توپ میزدم. 3سال با نام این تیم در تمرین و مسابقات پابهتوپ شدند و بازیشان هم باوجود اینکه سرکار کنار من در نجاری مرحوم پدرم بودند، خیلی خوب بود. علیاکبر مهاجم و گلزن بود و علیاصغر در دفاع راست بازی میکرد. سال1366 وقتی به هجدهسالگی پاگذاشتند، هردو راهی جبهه شدند. زمان خدمتشان رسیده بود. اول علیاکبر رفت.
او چنددقیقهای از علیاصغر بزرگتر بود. برای همین چنددقیقهای که زودتر بهدنیا آمد، پدرم نامش را علیاکبر گذاشته بود. 45روز از اعزام او که گذشت، علیاصغر هم رفت. منطقه مهران جایی بود که هردو به آن اعزام شده بودند. 3روز بیشتر از حضور علیاصغر نگذشته بود که خبر شهادتشان را برایمان آوردند. گویا به دستور فرمانده و برای خالیکردن زاغهمهمات به خط اعزام میشوند و در همان زمان پاهایشان روی مین میرود تا همچون روز تولدشان که باهم به دنیا آمدند، به فاصله چنددقیقه از یکدیگر، هردو در همان محل به شهادت برسند.
علی شباهت برادرهایش را که همیشه در مستطیل سبز فوتبال باهم اشتباه گرفته میشدند، تاحدی میداند که فقط اعضای خانواده میتوانستند علیاکبر و علیاصغر بودنشان را تشخیص دهند. او میگوید: شاید باورتان نشود؛ حتی عمه، عمو، خاله و داییهایم هم نمیتوانستند تشخیص بدهند که کدام علیاکبر و کدام علیاصغر است. شباهتشان خیلی زیاد بود و همیشه باهم اشتباه گرفته میشدند. خسرو رحمتی، مؤسس و مدیر تیم آزادی هم هنوز از آن همه شباهت در شگفتی است و با گریزی به روزهای فوتبالی این برادران شهید، میگوید: خوب یادم هست در روزهایی که در تیم جوانان آزادی بازی میکردند، خود من هم اشتباه میگرفتمشان. حتی در مسابقات بارها دیدم که داور موقع صدور کارت بهجای نوشتن نام علیاکبر، اشتباهی نام علیاصغر را مینوشت. البته هم تیمیهایش کمی شیطنت میکردند و چون نمیخواستند علیاکبر مهاجم اخراج شود، نام علیاصغر را میدادند.
بازیکنهای خوبی بودند و وقتی هم خبر شهادتشان آمد، به پیشنهاد برادر بزرگترشان که من به او و خانوادهاش ارادت داشتم، تغییر نام آزادی به نام شهیدان صارم را پذیرفتم. در آن روزها سرباز بودم و در منطقه جنگی حضور داشتم. این شد که همان زمان اداره تیم را به آقای علی صارم سپردم. امروز هم آن تیم با بازیکنهای مختلف و با نام پیشکسوتان شهید صارم فعال است. البته این را هم بگویم که خود من بهعلت مشغله کاری هیچوقت فرصت حضور در این تیم را نداشتم، اما در قدیم هم هیچوقت بهدنبال امتیاز تیم نبودم. این روزها هم خوشحالم که علی صارم این تیم را حفظ کرده و به اینجا رسانده است.