این روزها خیلی ساده و بدیهی است هنگامی که اگر مشکلی در بیناییتان احساس میکنید به اپتومتریست مراجعه کنید تا درصورت لزوم عینک برایتان تجویز میشود. اما در گذشتهای نهچندان دور عینک به چشم زدن آنچنان که تصور میکنید کار خوبی محسوب نمیشد این را میتوان از خاطرات شاگرد اولین عینکساز مشهدی متوجه شد.
راستش را بخواهید حکایت این مصاحبه از خود گفتگویمان جالبتر است، قرار بود با یوسفی که اولین عینکساز مشهدی است گفتگو کنیم، اما هنگامی که برای مصاحبه رفتیم پسرشان گفتند: پدرم چند وقتی است بهعلت کهولت سن دیگر به مغازه نمیآید و نمیتواند مصاحبه کند. وی یکی از اولین شاگردان پدرش را معرفی کرد که در ادامه پای صحبتهای سیدعلیاصغر اسدی نشستیم، او از خاطراتش در این زمینه برایمان گفت.
اسدی میگوید: در روستایمان تا سال چهارم ابتدایی درس خواندم و سال ۱۳۳۵ به مشهد آمدم، دوباره شروع کردم به درسخواندن و پس از مدتی دیپلم گرفتم، در کنار درس مدت ۸ سال در کانون زبان، زبان انگلیسی را آموختم.
در سال ۱۳۲۳ اولین عینکسازی مشهد به نام «هیمالیا» تاسیس شد. من وقتی به مشهد آمدم برای کار به این مغازه مراجعه کردم و شاگرد عینکسازی شدم از آن تاریخ تا به امروز در این مغازه مشغول به کار هستم. در کنار کار دوست داشتم به دانشگاه بروم و به مردم خدمت کنم، پس از تلاش فراوان در این مسیر از دانشگاه مونیخ آلمان پذیرش گرفتم، اما همسر و فرزندانم خواستند تا به آلمان نروم و در کنار آنها بمانم.
این شد که در مشهد ماندم و کارم را ادامه دادم، اما هیچگاه از تمرینکردن و آموختن غافل نشدم، زیرا معتقدم علم وحشی است اگر رهایش کنی فرار میکند، باید در علم تمرین داشته باشی. هنگامیکه درس میخواندم همه به من میگفتند چرا درس میخوانی، اما من معتقد بودم یک بقال اگر لیسانس باشد در کارش موفقتر است. هر چه فهم و سواد آدم بیشتر باشد، موفقتر است.
اوایل که عینک آمده بود مردم نگاه مثبتی به آن نداشتند و هرکس که میخواست عینک بزند، تصور میکرد چه اتفاقی برایش افتاده است، بهویژه دختران، وقتی عینک برایشان تجویز میشد، بسیار ناراحت بودند و به آن بهعنوان یک نقص نگاه میکردند.
البته ما به آنها توضیح میدادیم که داشتن عینک نقص به حساب نمیآید و در کنار آن مثال افرادی را میآوردیم که عینکی و باسواد بودند و داشتن عینک را دلیلی بر باسوادبودن افراد مطرح میکردیم. (البته این توضیح تنها برای راضیکردن آنها بود وگرنه عینک با سواد ارتباطی ندارد) با آمدن تلویزیون نگاه مردم هم تغییر کرد و با دیدن افراد عینکی در تلویزیون متوجه شدند، عینک نقص بهحساب نمیآید.
حتی واژگان عینک هم بیشتر از گذشته شده و بهطور تقریبی ۶۰ هزار واژه برای شماره عینک و شیشه آنها داریم
یادم میآید یکی از مشتریانمان آقایی بود که ماجرای جالبی برای تجویز عینک داشت که نشان میدهد مردم چه دیدی نسبت به عینک داشتند، او بعد از اینکه عینکش را گرفت برایمان تعریف کرد: «تا آن شب خیال میکردم عینک مانند بسیاری از وسایل که از فرنگ آمده فقط برای قشنگی است و کارایی چندانی ندارد و یک وسیله تجملاتی است.
شب عروسی پسر عمویم در گوشهای نشسته بودم و به سایههایی که در رفت و آمد بودند، نگاه میکردم. آخر من همهچیز را تیره و تار میدیدم و تصورم از دنیا همین بود. تا آن شب چهره هیچکس را واضح ندیده بودم و تصور میکردم دنیا همین است و هیچچیز واضحی در آن وجود ندارد، حتی چهره همسر و فرزندانم.
دست بر قضا یکی از بستگان ما که آدم تحصیلکردهای هم بود کنار من نشست. او عینک بر چشم داشت. من که کنجکاو این وسیله تزئینی بودم بعد از کلنجاررفتن با خودم که عینک را از او بگیرم یا نه، از او خواستم که برای چند دقیقه عینکش را به من بدهد تا ببینم چیست.
ابتدا تصورم این بود که وسیلهای را که به چشم میزنم برای کلاس و زیبایی است، اما با زدن عینک در اوج ناباوری با دنیایی دیگر روبهرو شدم. صورت همه را واضح میدیدم، رنگها و محیط اطراف برایم جذابتر بود. تغییرات را برایش شرح دادم به من گفت، چشمانت ضعیف است، آدرس عینکفروشی را به من داد و توصیه کرد که همین فردا به آنجا مراجعه کنم و عینک بگیرم.»
هنگامی که از اسدی میپرسم آیا شما خودتان نمره عینک را تعیین میکردید، در پاسخم میگوید: خیر از همان قدیم رسم بود که بدون نسخه پزشک عینکی برای مشتری تجویز نشود. با این صحبت یاد یکی از خاطرات مشتریانش میافتد و برایمان نقل میکند: «یکی روز مشتری آمد و از ما خواست تا به او عینک بدهیم، اما به او گفتیم باید دکتر نمره عینکش را تشخیص بدهد تا متناسب با آن به او عینک بدهیم. پس از اینکه به دکتر رفت و با برگه عینک آمد، دیدیم شماره عینکش ۱۹ بوده است.»
علم عینکسازی مانند دیگر علوم پیشرفتهای زیادی کرده است این را اسدی میگوید و توضیح میدهد: با پیشرفتکردن علم، ساخت عینک هم تغییرات زیادی کرد و شیشهها بهتر شد درحال حاضر بهترین شیشهها ساخت اسپانیا و آلمان هستند آن زمان دور شیشه را میتراشیدیم و با حرارت درست میکردیم درحالی که دستگاههای عینکسازی امروزه مجهزتر شده آن زمان دستگاههای عینکسازی مثل الان نبود، برخی دستگاهها را از خارج از کشور میآوردیم و برخی دستگاهها را خودمان میساختیم، با گذشت زمان و پیشرفت علم کمکم دستگاهها مجهزتر و بهتر شد و تعداد عینکسازیها افزایش یافت.
آن زمان فرمهای عینک از خارج کشور وارد میشد و تنوعش کم بود، اما اکنون درمقایسه با گذشته این تنوع افزایش یافته است، حتی واژگان عینک هم بیشتر از گذشته شده و بهطور تقریبی ۶۰ هزار واژه برای شماره عینک و شیشه آنها داریم.
این عینکساز قدیمی محله سراب درخصوص تحصیلاتشان توضیح میدهد: برخی مردم تصور میکنند در گذشته مثل حالا سختگیریها زیاد نبود و بیشتر افراد بهصورت تجربی حرفهها را انتخاب میکردند، اما خوب است بدانید آن زمان هم هرکس برای انتخاب شغل باید حرفه را بهصورت تخصصی میآموخت. بهطور مثال خودم در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۵۲در امتحانات عینکسازی تهران شرکت کردم و پس از قبولی از وزارت بهداری مدرک گرفتم.
برخی از مردم تصور میکنند عینک آفتابی جزو ابزاری است که بهتازگی آمده است، اما اسدی دراینباره میگوید: آن زمان هم عینک آفتابی، مشتریان خودش را داشت و مردم برای در امانماندن از نور خورشید از آن استفاده میکردند. فرق عینک آفتابی آن زمان با عینکهای امروزی در این بود که شیشههایش زود میشکست. شکستهشدن شیشههای عینک اعتراض مشتریان را بهدنبال داشت و همین امر سبب شد تا تصمیم گرفتیم خودمان شیشههای عینک را عوض کنیم.
یکبار یک مغازهدار به عینکسازیمان آمد و گفت: من در بیرجند خرازی دارم. عینکهای آفتابی که میفروشم میشکند و خریدارها به مغازهام میآیند و گلایهمند هستند.
نمیتوانم شیشه عینکشان را عوض کنم، از شما میخواهم اگر ممکن است اینکار را به من یاد بدهید. از نگاه ما هر کس میتوانست این حرفه را بیاموزد و روزیرسان، خداست و هرگز به این فکر نکردیم که علممان را باید برای خودمان نگه داریم.
تراشیدن شیشه عینک را به او یاد دادیم و برای اینکه بتواند از حداقل امکاناتش استفاده کند به او گفتیم یک دوچرخه بگیرد و سنگ را روی آن ببندد، یک ظرف آب روی آن قرار دهد تا هنگام تراشیدن شیشه روی آن آب بریزد. پس از مدتی به دیدنمان آمد و گفت نمیدانید چه لطفی در حق من کردهاید. اکنون سه مغازه عینکسازی در بیرجند دارم. این خاطره برای من زیبا و به یاد ماندنی است و خوشحالم که سبب خیر برای یکی از بندگان خدا شدهام.
آن زمان لنزهایی آمده بود که بهجای عینک استفاده میکردند و در چشم قرار میدادند. برای همین در سال ۱۳۵۶ به آلمان رفتم تا از آنجا به انگلستان بروم و قراردادن عدسی را در چشم بیاموزم. اما دکتری که در آلمان میشناختم، من را از اینکار منصرف کرد و گفت شما مردمی هستید که زیاد گریه میکنید و گذاشتن لنز در چشم سبب میشود اشک پشت آن جمع شود و به چشم آسیب برساند، از نگاه من اینکار جنایتی است در حق بیمار، پس بهتر است این کار را نکنید. من هم منصرف شدم و پس از مدتی به ایران برگشتم.
یادم هست یک روز دخترم گفت: «دوستم میخواهد عدسی بگذارد و گفته است از شما بپرسم آیا خوب است یا نه؟» من به دخترم گفتم به او بگو اینکار خوب نیست، هر چند به حرف من گوش نخواهد کرد. درنهایت او به تجویز دکترش عدسی را در چشم قرار داد و همان روز اول چشمش دچار مشکل شد و نتوانست از لنز استفاده کند.
با ارزشترین ثروت هر شخص خانوادهاش است و در درجه دوم دوستان و همسایهها هستند این گفته اسدی است که خانواده برایش اهمیت خاصی دارد، او ادامه میدهد: هنگامی میتوانی خانواده و دوستانت را بهدست بیاوری که معرفت و شناخت نسبت به زندگی و محیط اطرافت داشته باشی، زبان انسان ترازویی برای معرفتش است پس باید در ارتباط با دیگران مراقب آن باشید.
او معتقد است در کسب و کار سه نکته وجود دارد، اگر آنها را هر کاسبی به کار بگیرد موفق خواهد شد که از آن جمله میتوان به صداقت و عدالت، کرامت و خوشحسابی اشاره کرد.
او تنها کار نمیکند بلکه ورزش هم جزو جدانشدنی زندگیاش است. او در این زمینه توضیح میدهد: ۲۰ سال است که سرپرست گروه کوهنوردی طبیعت هستم. پس از عمل جراحی قلب باز سرپرستی گروه کوهنوردی را به یکی دیگر از دوستان محول کردهام. این تیم از سه نفر شروع شدهاند و اکنون ۵۳ نفر هستند به همه جوانها توصیه میکنم از هوای پاک کوه غافل نشوند که رمز زندگی است.
* این گزارش در شماره ۱۱۳ شهرآرا محله منطقه ۸ مورخ ۱۸ شهریورماه ۱۳۹۳ منتشر شده است.