کد خبر: ۱۰۴۲۹
۱۳ مهر ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۰

محمدعلی حنایی از نخستین شهدای انقلاب مشهد است

شهید محمدعلی حنایی که در غائله ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در مشهد، مصدوم و مجروح شده بود، در روز راهپیمایی ۱۲ آذر ۵۷ با شلیک مستقیم سرهنگ معین‌طباطبایی به شهادت رسید.

شهدای روز‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را باید جزو مظلوم‌ترین شهدای تاریخ انقلاب دانست. این شهدا به‌دلیل شرایط و فضای خبری خاص آن روز‌ها و از طرف دیگر به‌دلیل بروز اتفاقات و حوادث سلسله‌وار ماه‌های پایانی پیروزی انقلاب اسلامی، چندان مورد توجه قرار نگرفتند و حتی نامشان نیز در صفحات تاریخ انقلاب مقدس ایران ثبت نشده است.

شهدای حمله ۲۹ آبان ۱۳۵۷ دژخیمان پهلوی به حرم مطهر رضوی و سرباز شهید محسن مباشرکاشانی نیز از این دسته هستند.

در این میان هستند قهرمانانی، چون محمدعلی حنایی که شجاعانه در مقابل ظلم پهلوی ایستادگی کردند و به شهادت رسیدند، اما آن‌گونه که بایدوشاید مورد توجه قرار نگرفتند و نامشان در صفحات تاریخ انقلاب اسلامی مشهد گم شد.

پای صحبت‌های دکتر جعفر حنایی، پسر این شهید انقلاب، نشستیم تا از این مرد بزرگ یادی کرده باشیم.

 

به مسائل دینی کاملا مقید بودند

پدر من آن گونه که مادربزرگم برایم تعریف می‌کرد، از کودکی ویژگی‌های منحصربه‌فردی داشت که در هم‌سن‌وسالانش کمتر دیده می‌شد. او از نظر محبت به پدر و مادر واقعا مثال‌زدنی بود. کمک به هم‌نوعان خودش را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کرد.

من خاطرم هست که همیشه دنبال رفع اختلاف بین آشنایان و همسایگان بود، چه با صحبت کردن با طرفین چه با برگزاری مجلس. در مسائل دینی هم بسیار مقید بود و از همان سنین کودکی، ما را به خواندن نماز اول وقت تشویق می‌کرد.

موضوعی که از همه بیشتر برای پدرم مهم بود، رعایت حقوق مردم و حلال و حرام بود و اگر از اجناس مغازه عطاری‌اش در کوچه حمام شاه یا بازار بزرگ، استفاده می‌کردیم، دیگر حق نداشتیم دوباره آن را برای فروش، در مغازه بگذاریم.

 

شروع فعالیت‌های انقلابی از سال ۴۲

هم‌زمان با قیام سال ۱۳۴۲ امام‌خمینی در قم، مسیر برای رسیدن به یک جامعه اسلامی روشن شد و، چون مسائل دینی برای پدرم اهمیت فراوانی داشت و به اسلامی بودن قیام حضرت امام پی برده بود، از همان سال ۴۲ وارد فعالیت‌های انقلابی شد و حتی در غائله ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در مشهد، مصدوم و مجروح شده بود.

پدر از همان سال مخفیانه و به شیوه‌های مختلف ازقبیل شرکت در جلسات آیات عظام و پخش کردن اعلامیه‌های حضرت امام‌خمینی و رساله ایشان، فعالیت خودش را ادامه می‌داد. با رونق گرفتن انقلاب در سال ۱۳۵۷ فعالیت‌های پدرم هم شدت بیشتری گرفت و مداوم در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد تا اینکه در یکی از همین راهپیمایی‌ها به شهادت رسید.

 

ظهر روز واقعه

صبح‌های دهه اول محرم سال ۱۳۵۷ در منزل آیت‌ا... قمی، مراسم روضه‌ای برگزار می‌شده و، چون ایشان یکی از علمای انقلابی مشهد بودند و منزلشان هم از پایگاه‌های مهم انقلاب بود، معمولا اعلامیه‌های حضرت امام‌خمینی نیز در آنجا توزیع می‌شد.

هم‌زمان با صحبت‌های پدرم، طباطبایی اقدام به تیراندازی به سمت او می‌کند که دو گلوله به سرش اصابت می‌کند

روز دوم محرم که مصادف بود با یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۵۷ پدرم صبح در روضه منزل آیت‌ا... قمی شرکت می‌کند و ساعت ۱۰:۳۰ که مراسم عزاداری تمام می‌شود، به منزل مادربزرگم که در نزدیکی منزل آیت‌ا... قمی بوده، می‌رود و خودش را برای نمازجماعت ظهر حرم مطهر رضوی آماده می‌سازد.

آن زمان من هشت‌ساله بودم و معمولا همراه پدرم در بیشتر راهپیمایی‌ها حضور داشتم. در آن روز یادم هست که من و مادرم، برخورد کوتاهی با ایشان در خانه مادربزرگم داشتیم و بعد‌ها مادرم تعریف می‌کرد که آن روز پدرم گفته است: «جعفر را با خودت ببر؛ بهتر است در تظاهرات امروز حضور نداشته باشد.» گویی به پدرم الهام شده بود که قرار است آن روز به شهادت برسند.

هم‌زمان با خاتمه نمازجماعت ظهر حرم مطهر رضوی، تظاهرات بزرگ ۱۲ آذر ۱۳۵۷ مشهد از حرم مطهر به طرف پنجراه پایین‌خیابان و سپس به‌سمت خیابان هفده‌شهریور آغاز می‌شود که در چهارراه دانش فعلی و پارک شهر پیشین، مردم با گروهی از نظامیان و تانک‌ها مواجه می‌شوند که راه را سد کرده بودند.

بین آنها و راهپیمایان درگیری شکل می‌گیرد و مردم شروع به سردادن شعار‌های انقلابی می‌کنند که در این میان سرهنگ معین‌طباطبایی، فرمانده نظامیان، دستور شلیک به سوی مردم را به سربازان می‌دهد.

یکی از سربازان حاضر در آن درگیری، از تیراندازی به سمت مردم سر باز می‌زند که معین‌طباطبایی با اسلحه خودش او را به شهادت می‌رساند. 

آن‌گونه که برایمان تعریف کردند، مشاهده این صحنه موجب تحریک پدرم می‌شود و به سرهنگ معین‌طباطبایی اعتراض می‌کنند که چرا این جوان را به شهادت رساندی؟

هم‌زمان با صحبت‌های پدرم، طباطبایی اقدام به تیراندازی به سمت او می‌کند که پدرم به کوچه‌های خیابان دانش‌شرقی پناه می‌برد، اما دو گلوله اسلحه «ژ-۳» به سرش اصابت می‌کند و باعث می‌شود بیش از نیمی از مغزش متلاشی شود و به شهادت برسد.

 

دروازه تمدن با قتل‌عام مردم

مردمی که در راهپیمایی حضور داشتند، با مشاهده صحنه شهادت پدرم بسیار برانگیخته می‌شوند و نظامیان و یگان زرهی که در چهارراه دانش حضور داشته‌اند، به‌سرعت متواری می‌شوند و مردم جنازه را روی دست بلند می‌کنند و با سردادن شعار‌های مهیج  به طرف خیابان تهران حرکت می‌کنند و راهی منزل آیت‌ا... قمی می‌شوند.

از آنجا جنازه پدرم را به منزل آیت‌ا... سیدعبدا... شیرازی می‌برند و تا شب در منزل ایشان نگهداری می‌کنند تا اینکه ساعت ۲۰ همان شب، جنازه شهیدحنایی را برای مراسم تدفین به بهشت رضا (ع) می‌برند که خود داستانی دارد.

 

شناسایی پدر از روی انگشتر

به‌دلیل نزدیکی منزل ما به محل درگیری و تیراندازی، صدای گلوله‌ها را می‌شنیدیم و همین باعث نگرانی ما شده بود؛ چون پدر معمولا هرجا که بودند، ساعت ۲ بعدازظهر در منزل بودند که همین تاخیر صورت‌گرفته، نگرانی ما را بیشتر کرد.

برادرم که خودش در تظاهرات حضور داشت، از روی انگشتر پدرم توانسته بود ایشان را شناسایی کند

برادرم که خودش در تظاهرات حضور داشت، از روی انگشتر پدرم توانسته بود ایشان را شناسایی کند و حدود ساعت ۳ بعدازظهر برادرم به منزل آمد و برای اینکه شرایط را برای گفتن خبر شهادت آماده کند، ابتدا گفت: «بابا مجروح شده است» که گفتن همین جمله مادرم را منقلب کرد و وقتی پرسیدند که او را  کجا بردند، برادرم پاسخ داد: «نمی‌دانم؛ فقط ایشان را از معرکه خارج کردند.»

هم‌زمان با شنیدن این خبر، مادرم به سمت بیمارستان امام‌رضا (ع) و قائم رفتند تا شاید بتوانند خبری از پدرم به‌دست بیاورند، درحالی‌که پدر شهید شده بودند و بعدا این خبر را به مادرم دادند.

 

باشکوه‌ترین مراسم تدفین یک شهید

ساعت ۲۰ جنازه شهیدحنایی را از منزل آیت‌ا... شیرازی به بهشت رضا (ع) آوردند و شبانه مراسم تدفین را انجام دادند تا نیرو‌های رژیم پهلوی نتوانند مزاحمتی ایجاد کنند.

خاطرم هست که جمعیتی بالغ بر ۵ هزار برای تشییع جنازه و دفن، در آن شب سرد و بارانی آمده بودند که هنگام اتمام مراسم، در جاده بهشت رضا (ع) ترافیک شده بود. شاید سن‌وسال‌دار‌های مشهد، آن روز را کاملا به‌خاطر بیاورند.

شبانه، غسل و کفن به‌سرعت انجام گرفت و جنازه را به میان جمعیت آوردند و، چون شرایط پیکر پدرم نامساعد بود، اجازه ندادند که مادرم و من به‌دلیل سن کمی که داشتم، چهره ایشان را برای آخرین‌بار مشاهده کنیم.

واقعا فضای حزن‌انگیزی بود و درحالی‌که مردم گِرد پیکر پدرم حلقه زده بودند، مادرم به تأسی از حضرت زینب (س) گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر» و خطاب به پدرم گفت: «ثواب شهادت تنها برای تو نیست، بلکه من هم در این ثواب، شریک هستم.»

تقریبا ۱۲ شب بود که تدفین پیکر شهیدحنایی به اتمام رسید. با آنکه حکومت‌نظامی اعلام شده بود، به‌دلیل قضایایی که رخ داده بود، جرئت تعرض به خانواده ما و مردمی که ما را همراهی می‌کردند، نداشتند.

 

موتور محرک فعالیت‌های انقلابی در مشهد

تا قبل از شهادت پدرم، فعالیت‌های انقلابی در مشهد به گستردگی شهر‌های دیگر، چون تهران و قم نبود و سامان‌دهی مناسبی نداشت، اما شهید شدن پدر من، موتور محرکی شد برای فعالیت‌های انقلابی در مشهد و زمینه‌ساز انسجام مردم برای غلبه بر اختناق موجود در دوره پهلوی، به‌طوری‌که تا زمان پیروزی انقلاب، شاهد راهپیمایی‌های ادامه‌دار در مشهد بودیم. 

من یادم نمی‌رود که بعد از شهادت ایشان، منزل ما به یکی از پایگاه‌های انقلاب تبدیل شد و مردم هر روز در مقابل منزل ما تجمع می‌کردند و اعلامیه‌های امام را می‌خواندند ولی نیرو‌های رژیم جرئت تعرض به مردم را نداشتند، زیرا هنوز آتش خشم آنها از شهادت مظلومانه شهیدحنایی فروکش نکرده بود و من از سایران شنیدم که آقای خامنه‌ای و آیت‌ا... طبسی و سایر علما در مراسم ختم پدرم حضور داشتند.

حتی یکی از عکاسان مشهد تعریف می‌کرد چندهزار عکس از شهیدحنایی را چاپ و در میان مردم توزیع کرده است و من خودم شاهد بودم که سرتاسر بازار بزرگ مشهد، عکس پدرم را داشتند.

تاجایی‌که من اطلاع داشتم و برخی عنوان می‌کردند، عکس پدر من به سازمان ملل هم رسیده بود و با استناد به همان عکس به وضع بد حقوق بشر در ایران می‌پرداختند و می‌گفتند که رژیم شاه، مردی را با هشت فرزند به‌طرز فجیعی کشته و مغزش را متلاشی کرده است.

همه این جریانات و البته روشنگری‌ها و سخنرانی‌های آقای خامنه‌ای و آیت‌ا... طبسی و شهید هاشمی‌نژاد، سبب روشن شدن موتور انقلاب در مشهد شد.

 

محمدعلی حنایی نخستین شهید انقلاب مشهد است

 

محاکمه سرهنگ حسین معین‌طباطبایی 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان محاکمه عوامل و ایادی رژیم پهلوی، یکی از افرادی که تحت تعقیب نیرو‌های انقلاب قرار گرفته بود، سرهنگ حسین معین‌طباطبایی بود.

پس از جستجو‌های زیادی که انجام گرفت، دی‌ماه ۱۳۵۸ معین‌طباطبایی درحالی‌که نام خودش را تغییر داده بود، در مخفیگاهش دستگیر شد؛ البته به غیر از کشتن شهیدحنایی، یک قتل در تربت‌جام و کشتن آن سرباز بی‌گناه روی تانک هم از جرم‌هایی بود که به وی تفهیم شده بود، ولی آن‌طور که بازگو می‌کردند، طباطبایی از پذیرش آنها خودداری می‌کرده است.

چندماهی بعد از دستگیری و بازجویی، دادگاه عمومی وی در سالن مهران مشهد برگزار شد و به‌دلیل شناخته‌شده بودن شهیدحنایی در میان مردم مشهد و فراموش نشدن صحنه شهادت ایشان در اذهان عمومی، سالن مهران در روز محاکمه معین‌طباطبایی، مملو از جمعیت شد و حتی بیرون از سالن هم جمعیت زیادی ایستاده بودند. 

در آن روز من به‌عنوان فرزند شهیدحنایی، نوشته‌ای را که از قبل آماده کرده بودم، برای جمعیت خواندم و تمام جمعیت حاضر شروع به گریه کردند و علیه معین‌طباطبایی شعار دادند.

بعد از یک یا دو جلسه محاکمه، سرهنگ معین‌طباطبایی با حکم مرحوم فردوسی‌پور که قاضی شرعِ وقت مشهد بود، به اعدام محکوم شد.

بعد از دو جلسه محاکمه، سرهنگ معین‌طباطبایی با حکم مرحوم فردوسی‌پور، قاضی شرعِ وقت مشهد، به اعدام محکوم شد

 

خیابان شهید حنایی

سال ۱۳۸۸ به شورای اسلامی شهر وقت مشهد درخواست دادیم که با توجه به تاثیر شهادت حنایی بر تاریخ انقلاب مشهد و همچنین مشهور بودن او در بین اهالی خیابان امام‌رضا (ع)، محل شهادتش که در خیابان دانش‌شرقی فعلی است، به نام شهید محمدعلی حنایی تغییر نام پیدا کند که بنا به‌دلایلی و پس از کش‌و‌قوس‌های فراوان، تصویب نشد.

تا اینکه در شورای شهر فعلی مشهد، دوباره موضوع تغییر نام آن خیابان مطرح و بنا شد که خیابان دانش‌شرقی با حفظ نام سابق، به نام شهید محمدعلی حنایی تغییر پیدا کند.

 

شهید حج خونین سال ۶۶

خانواده حنایی، شهید دیگری هم تقدیم اسلام کرده است؛ شهیدی از جنس حاجیان حج خونین سال ۶۶. دکتر جعفر حنایی، فرزند این بانوی شهید، درباره مادرش می‌گوید: مادر من هم مثل همسر شهیدش همان روحیات انقلابی و دینی را داشت.

او پیوسته توصیه می‌کرد که حفظ انقلاب و نظام بر ما واجب است و در بیشتر راهپیمایی‌هایی که برگزار می‌شد، حضور داشت. سال ۱۳۶۶ مادرم به حج واجب مشرف شد. دو سه روز از حضور حاجیان در مکه نگذشته بود که مراسم برائت از مشرکان انجام گرفت.

هم‌اتاقی‌های ایشان برای ما تعریف می‌کردند که مادرم در هتل، غسل انجام می‌دهند و به سایران هم توصیه می‌کنند که در این مراسم شرکت کنند. با اینکه حال عمومی ایشان مناسب نبود و از نظر قلبی مشکل داشتند، در مراسم برائت از مشرکان شرکت می‌کنند؛ چراکه وظیفه خودشان می‌دانستند و معتقد بودند که این مراسم جزئی از حج است.

بعد از کشتار حاجیان در حج آن سال، از مادرم کاملا بی‌خبر بودیم و ایشان جزو مفقودان بود تا اینکه بعد از یک هفته پیکرش را در یکی از سردخانه‌های مکه پیدا کردیم، درحالی‌که آثار گازگرفتگی و کبودی‌های ناشی از ضرب‌وشتم روی بدنش مشهود بود.

 

بزرگداشت‌های خودجوش

براساس گفتگو‌هایی که با شاهدان عینی شهادت شهید محمدعلی حنایی صورت گرفته، در تظاهرات آذر ۱۳۵۷ درگیری مجددی میان مردم و نیرو‌های نظامی به‌وجود نیامده است و برپایه دستور فرماندار نظامی، نظامیان هیچ واکنشی از خودشان نشان ندادند، اما این آخرین حرکت و تجمع اعتراضی مردم مشهد در واکنش به شهادت شهیدحنایی نبوده است.

آن‌گونه که در اسناد و کتاب «تقویم تاریخ خراسان از مشروطیت تا انقلاب اسلامی»، نوشته غلامرضا جلالی ذکر شده، روز ۲۳ آذر هم همایشی برای گرامیداشت این شهید برگزار می‌شود.

دراین روز جمعیتی ۴۰ هزار نفری از مردم انقلابی مشهد، پس از تجمع در مدرسه علمیه نواب به سمت بهشت رضا (ع) حرکت می‌کنند و پس از زیارت قبر شهید محمدعلی حنایی به فریمان می‌روند که این تجمع، با سخنرانی حجت‌الاسلام موسوی‌خراسانی به پایان می‌رسد.



* این گزارش سه شنبه، ۲۰ بهمن ۹۴ در شماره ۱۸۱ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44