کد خبر: ۱۰۳۱۶
۳۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰

واقف مسجد امام حسین (ع) با گاری بلورفروشی می‌کند

برات شیری، مردِ گاری‌دارِ محله پروین اعتصامی همان واقف زمینِ مسجد امام‌حسین(ع) در محله بهارستان است که همه هم‌وغمش آباد کردن خانه خدا و در کنارش تامین رفاه مردمِ محروم است.

‌نمی‌دانیم اگر از زبان اهالی محله بهارستان نمی‌شنیدیم، چند وقت دیگر ممکن بود از مقابل گاری برات شیری بگذریم؛ بی‌آنکه از کار‌های خیر او خبر داشته باشیم. پیرمرد هفتادوچهارساله واقف را نه در لباس‌های اتوکشیده و زیر باد کولرِ اتاقش که در کوچه و خیابان‌های شهر باید جست. آن‌هم با سرووضعی ساده و عرق‌چینی که به‌سر دارد. در همه‌جا هم خنده‌رو و باصفاست.  

چیز زیادی جز چند کاسه و بشقاب و لیوانِ بلور که به گمانمان تولید داخل است، بارِ گاری‌اش ندارد؛ همان‌طور که چرخیدن‌های چندساعته او در محله حاصل چندانی ندارد، اما این گاری‌دستی، تنها وسیله امرارمعاش اوست. از خودش که می‌پرسیم، می‌گوید: روزی را خدا می‌رساند و این گاری بهانه است. من بیش از کسب درآمد، تبلیغ می‌کنم.  

جمله‌اش را با لبخندی که به همه صورتش گُر می‌اندازد، تمام می‌کند و به راهش ادامه می‌دهد. منظورش از تبلیغ، جمع‌آوری کمک‌های مردمی برای مسجد امام‌حسین (ع) در محله بهارستان است.

۵۴ سالی می‌شود که ساکن مشهد و محله پروین اعتصامی است و به‌واسطه گاری‌اش مردم زیادی او را می‌شناسند؛ از اهالی محمدآباد و سیدی گرفته تا آشنایان و همسایگانش در کوچه‌های گل‌خطمی و سلیمانی‌منش. این روزها، اما گاری او را فقط سه‌روز در هفته و در محدوده‌های اطراف خانه‌اش یعنی خیابان فداییان اسلام و کوچه‌های پروین اعتصامی می‌بینند.  

قصه این است؛ مردِ گاری‌دارِ محله پروین اعتصامی همان واقف زمینِ مسجد امام‌حسین(ع) در محله بهارستان است که همه هم‌وغمش آباد کردن خانه خدا و در کنارش تامین رفاه مردمِ محروم است.

۲۵ سال پیش او با ۱۲۰ هزار تومان، یک قطعه‌زمین دویست‌وپنجاه‌متری در سپاه ۵۱ می‌خرد تا پشتوانه‌ای برای آینده فرزندانش باشد. آن سال‌ها خیابان‌های سپاه و شهیدمزدوری هنوز آباد نشده بود و به همین دلیل آن زمین بدون اینکه ساخته شود، رهاشده می‌ماند. اما دوسه‌سال بعد برات شیری خوابی می‌بیند که بعد از دیدن آن، برای همیشه تکلیف زمین مشخص می‌شود.    

 

زمینی برای آینده فرزندانم

واقف زمین مسجد امام‌حسین (ع) می‌گوید: سال ۶۹ که زمین مسجد را خریدم، تنها نیّتم، کنار گذاشتن پس‌اندازی برای بچه‌هایم بود. آن زمان این خانه‌ای را که در آن ساکن هستیم، داشتم ولی وجود آن، چیزی از نگرانی من برای آینده ۹ فرزندم نمی‌کاست؛ چراکه در صورت تخریب و عقب‌نشینی فقط ۴۴ متر از آن می‌ماند.

برای همین گفتم این زمین را می‌خرم و هر زمان که آنجا آباد شد، برای بچه‌هایم می‌سازم تا در آینده، بی‌دروکجا نمانند. وقتی زمین را خریدم، حتی بضاعت ساختش را نداشتم. دوسه‌سالی گذشت که یک شب خوابی دیدم. در عالم خواب داشتم در زمینی که خریده بودم، بنایی می‌کردم. مرحوم پدرم هم بود.

بعد سیدی نورانی از من پرسید: «برات! مسجد می‌سازی؟» پاسخ دادم بله. گفت: «اسمش را مسجد امام‌حسین (ع) بگذار».  

شیری ادامه می‌دهد: خواب خیلی تاثیرگذاری بود، طوری‌که اصلا شک نکردم و تصمیم گرفتم زمین را وقف مسجد کنم. ۱۰، ۱۵ روز بعد از خوابم رفتم پیش حجت‌الاسلام رجایی، سرپرست امامان جماعت منطقه ۷ و موضوع را با او درمیان گذاشتم. همان‌جا قولنامه زمین را هم به او دادم.    

 

به من الهام شد که این زمین، مال امام حسین (ع) است

از برات شیری می‌پرسیم یعنی شما با دیدن یک خواب، تصمیم گرفتید زمینی را که برای آینده فرزندانتان خریده بودید، وقف کنید که می‌گوید: وقتی من از روستا به شهر آمدم، جز یک پالتوی سربازی و یک جفت کفش، هیچ سرمایه‌ای نداشتم. این نظر و لطف خدا بود که آن زمین را خریدم.

شاید اگر آن خواب را یک فرد میلیاردی می‌دید، زمین را وقف مسجد نمی‌کرد ولی من با وجودی که فقط یک گاری‌دستی داشتم، دندانش را کندم. حتی مشورت هم نکردم؛ چون زمین را با پول خودم خریده بودم و در خواب به من الهام شد که این زمین، مال امام‌حسین (ع) است.

او ادامه می‌دهد: پیش از اینکه به حضور حاج‌آقا رجایی بروم، موضوع را برای یکی از بنگاه‌داران محله شرح دادم و او هم دست‌خطی نوشت مبنی بر اینکه من در سلامت و هوشیاری کامل این تصمیم را گرفته‌ام و این دست‌خط را همسرم و همه بچه‌هایم امضا کرده‌اند.

بعد از خواب اول، ۲۴ هزار تومان خمس زمین  را پرداخت کردم و تابلوی مسجد را سفارش دادم. این تابلو را آقای بیک‌زاده نوشت که در مغازه کنار خانه خودم کار می‌کرد.

پیرمرد خوشروی محله در میان اهالی به برات معروف است. برات می‌گوید: من یک چیزی برای خدا دادم و این همه گفتن ندارد. این خواست خدا بود که اینجا به نام امام‌حسین (ع) شکل بگیرد. من فقط وسیله بودم.    

 

واقف مسجد امام حسین (ع) با گاری بلورفروشی می‌کند

 

من به خواب‌هایم شک نکردم

شیری بیان می‌کند: سه، چهار ماه بعد از خواب اول، دوباره خواب همان سید نورانی را دیدم که با قطب‌نما به محل مسجد آمده است و  قبله را به من نشان می‌دهد. این شد که بعد از خواب دوم به محل زمین رفتم و متوجه شدم قبله همان جهتی است که در خواب دیده‌ام. آن زمان تکلیف زمین مشخص بود ولی هنوز ساخت‌وسازی در آن انجام نشده بود.

اهالی محل، حاج‌آقا شیری را یا پشت گاری‌دستی‌اش دیده‌اند یا در مسجد. مسجد ابوالفضلی در خیابان پروین اعتصامی هم جایی است که هر ظهر و شب او را آنجا می‌بینند. او خیلی مایل به شرح دادن کارهایش نیست و تاکید می‌کند: همین که خدا می‌داند، بس است. مهم این است که من به خوابم شک نکردم و سه‌بار برای این مسجد خواب دیدم.    

 

خانه‌ای ساده در محله پروین اعتصامی

ماجرای خواب سوم را می‌پرسیم که ادامه می‌دهد: دفعه سوم ۱۲ سید نورانی را در حالی در زمین مسجد مشغول راه رفتن دیدم که تا زانوهایشان در گندم‌های روییده‌شده بودند. بعد آهِ کش‌داری می‌کشد که بقیه را خدا می‌داند و بس.  

باید خیابان فداییان اسلام ۲۵ را تا اوایل سلیمانی‌منش طی کنید تا به خانه ساده برات شیری برسید. درِ خانه‌اش که گشوده می‌شود، ابتدا گاری سبزش به‌چشم می‌خورد که دسته‌ای از قبض‌های کمک به ساخت مسجد، روی ظروف بلوری درون آن قرار گرفته است. پیرمرد سرحال و سرزنده، زمین این سرپناه را در جوانی و قبل از ازدواجش خریده است.

بعد از ازدواج در بیست‌وشش‌سالگی آن را می‌سازد و ۹ فرزندش را همین‌جا به سروسامان می‌رساند.        

 

آدم باید توکلش به خدا باشد

ظاهر حاج‌برات شیری، شباهتی به فیلسوفان ندارد، اما فلسفه زندگی برای او تعریف شده است. می‌گوید: در هیچ مرحله از زندگی، خدا من را وانگذاشته است. بعد گریزی به کودکی‌اش می‌زند که؛ «در بچگی سرخک گرفتم؛ آن‌قدر شدید که زبانم چهارتکه شده بود.

من را خودِ عمه سادات شفا داد.» و ادامه می‌دهد: من فقط یک کلاس سواد دارم ولی راه زندگی را برای خودم و بچه‌هایم مشخص کردم. زمانی که پسرم ازدواج کرد، به او و عروسم گفتم من فقط دوچیز از شما می‌خواهم؛ حجاب کامل و نماز اولِ وقت.

آدم باید توکلش به خدا باشد، بقیه زندگی را خودش درست می‌کند. هنوز باورش برای خودم سخت است؛ سال ۶۳ که برای زیارت خانه خدا ثبت‌نام کردم، فکرش را نمی‌کردم شرایط من که آن زمان بی‌پول بودم، طوری شود که بتوانم شش‌سال بعد با همسر و مادرم به حج بروم.       

 

زندگی سالمی داشتیم

شیری که پدرش کارگر بوده، از همان کودکی و نوجوانی تلاش‌ها و فداکاری‌های مادر و پدرش را می‌دیده که چطور برای به‌دست آوردن روزی سه فرزندشان تلاش می‌کردند؛ «مادرم خیلی زحمت‌کش بود و در روستای پایهان نانوایی می‌کرد. او هیچ‌وقت به من نگفت نماز بخوان یا روزه بگیر، بلکه با زندگی سالمی که پیش گرفته بود، ما را آموزش می‌داد.»     

 

واقف مسجد امام حسین (ع) با گاری بلورفروشی می‌کند

 

پیرمردی که بزرگ‌ترین سرمایه‌اش خوش‌رویی است

کسانی مثل این پیرمردِ واقف، دنیا را با همه زرق‌وبرقش بوسیده‌اند و گذاشته‌اند کنار. شیری بعد از وقف زمینش، سال‌هاست که با دست خالی، آجر روی آجر می‌گذارد تا درنهایت مسجد محله کامل شود. هنرش هم در جلب مشارکت مردم است.

حالا او برخلاف خیلی از هم‌سن‌وسالانش که فقط بعدازظهر‌ها قدمی در پارک می‌گذارند و بقیه ساعاتشان را به استراحت می‌گذرانند، چند روز در هفته گاری‌اش را در کوچه و خیابان‌ها می‌کشاند تا به این بهانه سری به هم‌محلی‌ها بزند و به قول خودش برای مسجد تبلیغ کند؛ تبلیغ کند تا خانه خدا با نخودی که مردم در این آش می‌اندازند، تکمیل شود.

می‌گوید: من زندگی‌ام را ساده گرفتم؛ به همین خاطر مردم به من اعتماد می‌کنند. در محله خودمان اگر دو شب به مسجد نروم، شب سوم می‌فرستند دنبالم که برات کجاست؟ 

شیری بعد از وقف زمینش، سال‌هاست که با دست خالی، آجر روی آجر می‌گذارد تا درنهایت مسجد محله کامل شود

  

پشتوانه ما مردم هستند

شاید کشاندن این گاری و عبور دادن آن از معابرِ پرمانع، برای کسی به سن‌وسال شیری کار سختی باشد، اما او آدم تن‌پروری نبوده و نیست؛ «من از جوانی در سازمان‌ها و ادارات مختلف کار کردم؛ از کارگری در بخش بتن‌ریزی کوه ا... اکبر گرفته تا بنایی و جوشکاری در فرودگاه مشهد و بیمارستان آریا.»

بعد لبخندی می‌زند و می‌گوید: حیف که در یک‌جا نماندم تا در این سن‌وسال بیمه باشم و خیالم راحت باشد.

زمانی که حاج‌برات زمین مسجد را خرید، خبری از کار‌های عمرانی در آن محدوده نبود، اما وقتی که گلنک ساخت مسجد خورد، ۵۰ مترمربع از زمین کسر شد. حاجی می‌گوید: خشت‌خشت این مسجد با کمک خانم‌های بی‌سرپرست بالا رفته است. در همین ماه، اهالی ۳۶۰ هزار تومان برای مسجد به من پول داده‌اند.  

او چشمی به کمک‌های مالی سازمان‌ها و ادارات ندارد و معتقد است همین خرده‌پس‌انداز‌های مردم برکت بیشتری دارد و ادامه می‌دهد: از ابتدای ساخت مسجد فقط شورای اسلامی شهر با ۲۰ میلیون تومان در دو نوبت و شهرداری منطقه ۷، با ۸ میلیون به ما کمک کرده‌اند و دیگر هیچ.

پشتوانه ما مردم هستند که هرکاری از دستشان برمی‌آید، دریغ نمی‌کنند. خاطرم هست آن اوایل، روحانی مسجد که خودش ساکن محله بهارستان است، با اهل محل و خانواده‌هایشان، دورچینی زمین را انجام می‌دادند.    

 

مسجد نباید فقط کارکرد عبادی داشته باشد

شیری، دغدغه مردم را دارد تا در رفاه باشند. او معتقد است این مسجد نباید فقط کارکرد عبادی داشته باشد، بلکه باید گرهی هم از مشکلات اهالی باز کند؛ «مسجد باید رفاه مردم محله را بیشتر کند. من می‌گویم چه اشکالی دارد که اهالی مثلا از مهمانان عروسی‌شان در مسجد پذیرایی کنند یا در آن مولودی بخوانند؟ بیشتر خانه‌های مردم در آن محله، پنجاه، شصت‌متری است و از بابت مهمانی دادن در معذوریت هستند.»

واقف مسجد امام‌حسین (ع) می‌گوید: به‌تازگی فقط یک‌بار در ماه به مسجد سرمی‌زنم. دلم می‌خواهد بیشتر به آنجا بروم ولی وقتی می‌روم، رنج می‌کشم؛ چون جای مهدکودک را به فعالیت‌های دیگر اختصاص داده اند. به‌نظر من آموزش هفتاد، هشتاد کودک آن محله واجب‌تر است.

در حال حاضر هیئت‌امنا، زیرزمین و طبقه بالا را برای  کار دیگری  داده‌اند و در قبالش ۳۰ میلیون تومان پول گرفته‌اند ولی دو مکان صد‌وهشتادمتری برای آموزش مردم آن منطقه ارزش بیشتری دارد، این در حالی است که ما زیرزمین را ساختیم تا کاربری آشپزخانه داشته باشد و مردم محله در رفاه باشند، اما حالا  پای کودکان از مسجد قطع شده است.»

دنیای برات شیری خرج آخرتش شده است و نباید توقع داشته باشیم وقتی از آرزویش می‌پرسیم، چیزی جز آخرت خوب را آرزو کند. او می‌گوید: آرزویم این است که مرگ آسانی داشته باشم و خدا عاقبتم را به خیر کند.    


* این گزارش سه شنبه، ۲۴ شهریور ۹۴ در شماره ۱۶۱ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44