کد خبر: ۱۰۲۸۵
۲۶ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۲:۳۰

حاج‌حسن معینی‌یزدی از ده سالگی سماورسازی می‌کند

حاج‌حسن معینی‌یزدی سال‌هاست سماورسازی می‌کند. کارش را از ده‌سالگی با شاگردی نزد اولین استادش در گاراژ اتحادیه یزدیان شروع کرده و حالا ۷۰ سال از آن زمان می‌گذرد.

مریم دهقان| چیدمان مغازه به قدری برایمان جذاب است که در همان لحظه ورود از صاحب مغازه که قرار است با او به گفتگو بنشینیم، فرصت می‌خواهیم تا بیشتر به قفسه‌ها و سماور‌های چیده‌شده و وسایل و ابزار کارشان نگاه کنیم. این مغازه کوچک و پروسیله ولی منظم، به موزه‌ای می‌ماند که دلمان می‌خواهد ساعتی فقط برای دیدنش وقت بگذاریم. 

صاحب مغازه نیز سن‌وسالی به قدمت برخی وسایلش دارد و شاید بیشتر. به گفته خودش، متولد دوم فروردین ۱۳۱۶ است و اکنون ۷۸ سال دارد. از کسبه قدیمی محله مقدم است و قبل از سال‌های انقلاب پا به این محله گذاشته است و آن روز‌ها را خوب به خاطر دارد.

حاج‌حسن معینی‌یزدی به همراه یکی از پنج پسرش، محمدباقر معینی‌یزدی، سال‌هاست با وسیله‌ای به نام سماور که این روز‌ها کمتر در خانه‌ها یافت می‌شود، انس گرفته و خوب و بد این وسیله را می‌داند.

کارش را از ده‌سالگی با شاگردی نزد اولین استادش در گاراژ اتحادیه یزدیان شروع کرده و حال، ۷۰ سال از آن زمان می‌گذرد. ما پای صحبت‌های او و پسرش نشستیم و از سال‌ها فعالیتش در زمینه تعمیر سماور پرسیدیم؛ وسیله‌ای که برای ساخت آن، حدود ۳۰ حرفه باید پای کار باشد.  

 

سفری که مرا با سماور آشنا کرد

پدرم در سفرش به کربلا، هم‌سفری داشت که مرد متدینی بود و حاج‌اسماعیل تهرانی نام داشت. آنها در طول سفر با یکدیگر آشنا می‌شوند. ازقضا، استاد اول حرفه من که میرزاعباس شاطرحقیقت بود، به حاج‌اسماعیل سفارش می‌کند اگر فرد مطمئنی را می‌شناسد، برای شاگردی به او معرفی کند.

پدرم نیز در سفر از من سخن می‌گوید. درنتیجه و بعد از بازگشت پدرم از کربلا، اولین روز‌های کاری‌ام را در ده‌سالگی پیش استادم که خدا رحمتش کند، در گاراژ اتحادیه یزدیان سپری کردم. امروز که اینجا نشسته‌ام، هفتاد سال از آن زمان می‌گذرد. همه عمرم را در این کار بودم، غیر از سال‌های ۱۳۳۶ تا ۳۸ که دوره سربازی را می‌گذراندم. ۱۵ ماه در مشهد و ۹ ماه در کردستان خدمت کردم.

 

از گاراژ فرد شیشه تا مغازه دائمی

قبل از اینکه به مغازه فعلی بیایم، در چندین مکان مختلف کار کردم. دوسه سال در گاراژ فرد شیشه در بالاخیابان، سه‌چهار سال در بازار کفاش ها‌ی فعلی در خیابان شهیداندرزگو، کاروان‌سرایی به نام ملائکه بود. نزدیک محلی که به حمام شاه معروف بود.

الان مسجد هفتادودوتن نام دارد و از کوچه شوکت‌الدوله و چهارباغ به آن راه است. بعد از آن و قبل از اینکه به اینجا بیایم، نزدیک فلکه حضرت (بیت‌المقدس فعلی) سرایی بود به نام گندم‌آباد. طبقه پایینش سماورساز و ریخته‌گر و آب‌کار و همکار‌های مربوط به سماورسازی بودند.

طبقه بالا هم کفاش که با هم حدود ۱۰۰ مغازه می‌شد. برخی مغازه‌دار‌ها اجاره کافی به مستأجر و مستاجران به صاحب ملک اصلی نپرداخته بودند، بنابراین صاحب ملک ناراضی بود و چون با سیستم اداری آن زمان ارتباط داشت، خیلی زود توانست حکم تخلیه را بگیرد. یک روز صبح که رفتم کرکره مغازه‌ام را بالا بزنم، دیدم بدون اینکه خبر قبلی به ما بدهند، صاحب ملک به همراه دو رئیس کلانتر و چند مأمور آمده بود و همه را بیرون کردند.

کسانی که مثل ما با دستگاه‌های سنگین کار می‌کردند، یکی‌دو روزی برای تخلیه مهلت داشتند. بعد از این تخلیه فوری مدتی در سرای حاج‌آقاجان که ابتدای طبرسی است، بودم که هنوز هم هست. بعد از آن، چون منزل پدرخانمم اینجا بود، در این محله، مغازه‌ای اجاره کردم و از حدود سال ۴۹ وارد این مغازه شدم تا الان که ۴۲ سالی از آن زمان می‌گذرد.

   

حاج‌حسن معینی‌یزدی از ده سالگی سماورسازی می‌کند

 

پنج برابر کارگر درجه‌یک دستمزد داشتم

در کسب‌و‌کار توکلمان به خداست. درآمد کار ما زمانی خیلی خوب بود. سال‌های ۱۳۳۸ به بعد، چون دستگاهی برای تراش سماور داشتم، دیگران کارشان را پیش من می‌آوردند که به آن می‌گفتند چرخ‌کاری و درآمدش خوب بود و پنج‌برابر یک کارگر بنّای درجه‌یک دستمزد داشتم.

اگر او روزی ۱۰ تومان می‌گرفت، من روزانه ۵۰ تومان کار می‌کردم. ۵۰ تک‌تومانی ولی الان سنم زیاد شده و بیشتر کارمان نیز تعمیری است. ازطرفی مفصل لگن سمت راستم کوتاه شده و آرتروز دارم، با این حال راضی‌ام به رضای خدا.  

 

۵ هزار تومان برای سفر به مکه

روز‌های آغازین سال ۱۳۴۳ با ۵ هزار تومان به مکه مشرف شدم. روز دوم فروردین سال ۴۳ بود و خود را برای سفری دوماهه آماده کردم. مثل الان نبود که مستقیم از مشهد یا تهران به مکه ببرند. بار سفر را بستیم و آن سال، استثنائاً راه کربلا باز شده بود و به کربلا هم مشرف شدیم.  

 

تنها پسری که شغل پدر را ادامه داد

من دوبار ازدواج کردم و حاصل این ازدواج‌ها، هشت دختر و پنج پسر است. همسرانم نیز زنده‌اند ولی در دو خانه جداگانه زندگی می‌کنند. هرکدام از بچه‌ها نیز سراغ علاقه خودشان رفتند. بعضی‌ها درسشان را ادامه دادند و بیشترشان مدرک کارشناسی دارند. یکی از پسرانم مهندس است و دخترم نیز کارشناسی‌ارشد تاریخ گرفته. چند نفر از پسران دیگرم نیز وارد کار بازار شده‌اند.

از میان ۱۳ فرزندم، تنها محمدباقر شغل مرا ادامه داد. سال اول راهنمایی بود که معلمش می‌گفت: تمرکزی در کلاس ندارد و در زمینه درس بی‌حوصله است. من نیز او را پیش خودم آوردم تا کار را یاد بگیرد و از آن زمان به بعد هم ماندگار شده است.  

 

پای منبر آیت‌الله سیستانی می‌نشستم

از قدیم پامنبر علمای زیادی بودم. ما چهار برادر بودیم ولی بین آنها من از بچگی علاقه زیادی به برنامه‌های مذهبی داشتم؛ بنابراین به پدرم اصرار می‌کردم مرا با خود به مجالس ببرند.

حدود پنج‌شش‌ساله بودم که همراه پدرم در زمستان‌هایی که تا کمر برف می‌آمد، پای منبر آیت‌ا... سیستانی می‌رفتیم. نزدیکی مغازه‌مان مجلسی برگزار می‌شد که سخنرانش شیخ‌محمود حلبی و رئیس حجتیه بود. آن زمان مثل فرقه حجتیه فعلی نبود و سخنانش، مخالفتی با اسلام نداشت.

استادم نیز فرد متدینی بود و وقتی علاقه مرا به برنامه‌های مذهبی می‌دید، هرجا می‌رفت، مرا هم با خودش می‌برد؛ مثل نمازی که در مسجد گوهرشاد پشت سر حاج‌علی‌اصغر نهاوندی می‌خواندیم. هنوز هم اشباع نشده‌ام. الان نیز در جلسات هفتگی منزل آیت‌ا... میلانی شرکت می‌کنم. روضه‌های خوبی می‌خوانند. هرجای دیگری هم بدانم منبر خوبی دارد، می‌روم؛ البته الان به‌خاطر سن وسالم جلسات شب‌ها را نمی‌توانم بروم.  

 

در تظاهرات شرکت می‌کردم

من در تظاهرات شرکت می‌کردم که بیشتر سمت مرکز شهر و خیابان‌های اصلی بود، اما اینجا که ما هستیم، مسیر تظاهرات نبود؛ جز روزی که ارتش به مردم ملحق شد و از خیابان فداییان اسلام عبور کردند. در تظاهرات فقط مغازه‌ها را می‌بستیم و اتفاق زیادی در این خیابان نیفتاده است؛ البته آن زمان منزل ما در کوچه ملک در خیابان خسروی نو (شهیداندرزگو) بود که مرکز شهر به حساب می‌آمد و به مسجد شاه (مسجد هفتاد‌و‌دوتن فعلی) راه داشت.

فلسفه نام‌گذاری این مسجد به همراه حمامی که در این خیابان بود، مربوط به ازبک‌هاست که در آن زمان حدود ۷۰، ۸۰ سال از حضورشان گذشته بود و ربطی به شاه پهلوی نداشت. بزرگ‌تر‌های ما این ماجرا را به ما گفته بودند و مردم نیز اسم شاه را روی مسجد و حمام نوشته بودند.    

 

آیت‌الله خامنه‌ای، ایستاده و انقلابی صحبت می‌کرد

منزل ما نزدیک خانه پدری آیت‌ا... خامنه‌ای بود. ایشان، امام‌جماعت مسجد ترک‌ها (مسجد صدیقی‌ها) بود و من پشت سر ایشان نماز خواندم. چندباری به خانه‌شان رفتم. شاید یک کلمه با پدرشان یا خود آقای خامنه‌ای صحبت نکرده‌ام ولی پای سخنرانی‌هایشان در مسجد امام‌حسن‌مجتبی (ع) در خیابان فردوسی و مسجد کرامت در چهارراه شهدا بودم.

ایشان ایستاده و انقلابی صحبت می‌کرد. همچنین قبل از انقلاب، زمانی که علما در بیمارستان امام‌رضا (ع) تحصن کرده بودند، برای امنیت منزلشان من و چند نفر دیگر، یکی‌دو شب هم در منزل امام‌جمعه اول مشهد، شیخ‌ابوالحسن شیرازی خوابیدیم تا اهل‌وعیال ایشان تنها نباشند و مورد هجوم شبانه رژیم پهلوی قرار نگیرند.     

 

سال ۹۴ بیکار بودیم

معمولاً وقتی وضع اقتصادی مردم بهتر است، به خرید یک جنس روی می‌آورند ولی زمانی که ازنظر مالی ضعیف باشند، به تعمیر قناعت می‌کنند و راضی می‌شوند همان جنس را سه‌چهار سال دیگر استفاده کنند.

الان هم وضعیت اقتصادی مردم ضعیف شده است؛ به همین دلیل حجم بیشتر کارمان در حال حاضر شامل کار‌های خدماتی است، تا جایی که در یکی‌دو سال اخیر سفارش زیادی نداشتیم؛ به‌خصوص در سال ۹۴ رکود بازار زیاد شده و خیلی ما بیکار بودیم.

حاج‌آقا صبح ساعت ۸ می‌آید و ظهر می‌رویم و دوباره ساعت ۴ عصر مغازه را باز می‌کنیم ولی اگر کار باشد، به‌طور مداوم تا شب در مغازه می‌مانیم؛ مثلاً دیروز ما تنها چند کار سفارشی کوچک داشتیم! کار هم که نیست، باید در مغازه باشیم؛ چون ممکن است مشتری بیاید. میزان سفارش‌ها نسبت‌به سال گذشته به حدود یک‌سوم و حتی کمتر رسیده است.

روز‌هایی داشتیم که پنج‌تکه کار تعمیری پرکار قبول می‌کردیم ولی الان هر دو روز، یک سفارش داریم. این مغازه هم از جنس پر شده ولی مال مردم است. زیرزمین مغازه خودمان و همسایه‌مان نیز پر از اجناس مردم است. سماور‌هایی را تعمیر کرده‌ایم و هنوز سراغش نیامده‌اند که به‌اجبار در زیرزمین همسایه گذاشته‌ایم.

تقریباً حدود ۱۵۰ سماور تعمیری روی دستمان مانده و نبرده‌اند. برخی از این سماور‌ها نفتی بوده و زغالی کرده‌ایم. تنوره‌اش را عوض می‌کنیم و با آتش زغال کار می‌کند که بیشتر در باغ‌ها و کافه‌های بیرون شهر از این سماور‌ها استفاده می‌کنند.   

 

به‌کارگیری ۳۰ شغل برای ساخت یک سماور

ابتدا سماور به صورت یک ورق است و آن را به شکل یک لوله درمی‌آورند. قالب‌هایی برای سماور وجود دارد و آن ورقه فلزی روی آن قرار می‌گیرد تا به شکل قالب مدنظر دربیاید. دراصطلاح به این کار کشش‌کاری می‌گویند که قدیم به خم‌کاری معروف بود. بعد با تراشکاری و چرخ‌کاری صیقل داده می‌شود و خط‌های ناشی از تراش و برجستگی‌های کار صاف می‌شود.

ساخت یک سماور مراحل بیشتری دارد، که از کلی‌ترین مرحله تا جزئی‌ترین آن حدود ۳۰ شغل را شامل می‌شود

سپس جای دسته‌ها و شیر را سوراخ می‌کنند. در مرحله بعدی تنوره را وسط سماور جای می‌دهند و درنهایت آماده آب‌کاری می‌شود تا فلزش جلا بگیرد، بعد از آن دسته‌ها و شیرش را وصل می‌کنند که مربوط به ریخته‌گری است.

البته ساخت یک سماور مراحل متفرقه بیشتری دارد؛ مثل نصب شعله‌پخش‌کن یا نصب دسته‌ها و شیر آن که از کلی‌ترین مرحله تا جزئی‌ترین آن حدود ۳۰ شغل را شامل می‌شود؛ البته بعضی  تجهیزات ساخت سماور در مشهد وجود ندارد؛ مثل دسته‌ها و شیر.    

 

برنج بهتر از استیل است

جنس سماور‌ها غالباً برنج است. برنج مثل آلومینیوم نیست که از معدن استخراج کنند. این آلیاژ از ترکیب مس و روی به‌دست می‌آید که فقط در کارخانه تولید می‌شود. در ایران نیز تنها یک کارخانه از قدیم برای این کار داشتیم به نام سلطنت‌آباد.

روی نیز فلز خاصی است و به رنگ سفید مات می‌ماند. ظرف‌هایی هم که به رویی معروف است، در واقع آلومینیوم است. از روی خالص، بیشتر در چاپخانه‌ها استفاده می‌کنند. جنس دیگری که برای سماور استفاده می‌کنند، استیل است که دراصطلاح به دو نوع استیل بگیر و نگیر معروف است.

استیل نگیر یعنی آهن‌ربا به آن نمی‌چسبد و بگیر، آن را جذب می‌کند. از این میان، استیل نگیر بهتر است؛ چراکه زنگ نمی‌زند و دیرتر خراب می‌شود، اما جنس برنج بهتر از استیل است و کیفیت بهتری دارد.

    

حاج‌حسن معینی‌یزدی از ده سالگی سماورسازی می‌کند

 

سعی می‌کنم کارم را خوب انجام بدهم

یک جمله از حاج‌آقا یادم است که می‌گفت آنها که دکتر، مهندس می‌شوند، از خانواده ما نیستند. آن زمان هم خانواده‌های شبیه ما که از طبقه متوسط جامعه بودند، درس را خیلی جدی نمی‌گرفتند. درس را که رها کردم، پدرم مایل بود مرا مشغول کار کند، اما خودم دل به کار نمی‌دادم و تقریباً سال اول، کاری انجام نمی‌دادم.

کم‌کم مجبور شدم و کار را یاد گرفتم. اگرچه از کارم راضی‌ام، الان که فکرش را می‌کنم، می‌بینم اگر درسم را ادامه می‌دادم، می‌توانستم موقعیت اجتماعی بهتری داشته باشم با شغلی بهتر و درآمدی بیشتر، اما از وضع کنونی‌ام هم ناراضی نیستم و سعی می‌کنم کارم را به‌خوبی انجام بدهم. پدرم معتقد است پسرش اولین تمیزکار در مشهد و شاید ایران است. وقتی مشتری می‌آید سماورش را ببرد، با تعجب می‌گوید این سماور ما نیست!     

 

چای‌ساز سرطان‌زاست

چای‌ساز‌های پلاستیکی سرطان‌زاست. چربی که روی چای می‌نشیند، درواقع همان پلاستیک کتری‌اش است که در اثر جوش باز می‌شود. نوع استیل آن هم اگر خراب شود، تعمیرپذیر نیست؛ چون المنت‌ها و وسایل خاصی دارد که در ایران وجود ندارد و یک‌بارمصرف است. اگر هم این وسایل موجود باشد، ارزش تعمیر ندارد. همکار‌های ما تعمیر چای‌ساز را قبول نمی‌کنند. بیشتر استیلی‌ها نیز خوب نیست و جنس‌شان چینی است. ما چای‌ساز ایرانی نداریم.     

 

کتری ایرانی، برنجی و بی‌عیب ساخته می‌شود

با توجه به سفارش‌هایی که داریم، می‌توانم بگویم حدود ۵۰ درصد مردم از کتری شیردار استفاده می‌کنند، نه سماور و کتری معمولی. کتری‌های شیر‌دار نیز غالباً چینی است و کیفیت ندارد؛ چراکه جنس‌شان آلومینیوم است. از نظر قیمت هم به‌صرفه نیست.

قیمت‌هایش به ۳۰۰ هزار تومان می‌رسد، درصورتی‌که کتری‌های شیردار ایرانی، برنجی است. حداکثر قیمت این کتری‌ها ۱۰۰ هزار تومان است و حدود ده‌برابر جنس چینی دوام دارد.

ضمن اینکه کتری‌های ایرانی بدون عیب ساخته می‌شود ولی کتری‌های چینی از همان ابتدای ساخت، ایراد دارد، شیرشان بعد از مدت کوتاهی چکه می‌کند و بعد از یک سال به‌اصطلاح می‌گویند می‌ترکد و برای تعمیر می‌آورند که حتی ضایعاتش به کار نمی‌آید.

با اینکه مردم در بازار بیشتر به‌دنبال کار ترک هستند، بیشتر اجناسی که به نام ترک فروش می‌رود، نیز چینی است. برای فروشنده هم این امر تشخیص‌دادنی نیست؛ چون جنس را نمی‌شناسد. آنها فقط فروشنده‌اند. کتری‌های ایرانی مفید است ولی کتری‌های چینی علاوه بر اینکه مفید نیست، ضرر هم دارد.  

 

* این گزارش سه شنبه، ۳۰ تیر ۹۴ در شماره ۱۵۴ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44