کد خبر: ۱۰۱۶۰
۱۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰

خانه بی‌بی پروین بعد از فوتش وقف برپایی روضه شد

«سیده‌پروین رضوی‌کاشانی» کاری کرد که حتی وقتی در این دنیا نیست، در و دیوار خانه‌اش عشق به ائمه را به دوش بکشند. خانه چند‌متری بی‌بی این سعادت را داشت که وقف ذکر ائمه(ع) بشود.

نشانی‌ای که در دست دارم، من را به کوچه تنگ و باریکی در پس‌کوچه‌های خیابان گلشاد در محله مهر مادر رسانده است. مطمئن نیستم خانه‌ای که دنبالش می‌گردم، در این کوچه یک‌متری یا همان آشتی‌کنان باشد تا اینکه چشمم به پرچم‌های عزا می‌افتد و انگار که باد برای خوشامدگویی به من، شروع می‌کند به تکان‌دادنشان.

چند خانه در این کوچه هست اما فقط درِ یک خانه باز است. چند قدم مانده است که به در برسم، یک پسر و دختر هفت‌هشت‌ساله از حیاط خانه به کوچه می‌دوند و من فوری می‌پرسم: «بچه‌ها اینجا خانه کیست؟» دختر و پسر همان‌طور‌که می‌دوند، یک‌صدا و بلند می‌گویند: «خانه بی‌بی».

 

روایت وقف ماندگار «بی‌بی پروین» محله مهر مادر

عزاخانه‌ای چند‌متری


پا به حیاط کوچک می‌گذارم و با دیدن کفش‌های جفت‌شده و مرتب چیده‌ جلو در و شنیدن صدای زنانه‌ای که دارد زیارت عاشورا می‌خواند، خودم را برای ورود به یک مجلس روضه آماده می‌کنم. خانه خیلی کوچک‌تر از آن است که در تصورم بود.

اتاقی حدودا دوازده‌متری که یک طرفش را با گذاشتن چند‌کابینت و یک شیر آب تبدیل به آشپزخانه کرده‌اند، روی دیوارها سرتاسر پرچم‌های سیاه عزاست و در آشپزخانه یک سماور بزرگ قدیمی و چند ردیف استکان و نعلبکی، بار پذیرایی از این مجلس کوچک را به دوش می‌کشند. هنوز چند‌ثانیه از نشستنم نگذشته است که عطر چای روضه به مشامم می‌پیچد و خانمی سینی چای قند‌پهلو را رو به من تعارف می‌کند.

 

صاحب این خانه هجده‌سال است زیر خاک سرد خوابیده، اما همه‌چیز در خانه‌اش روشن است

خانه بی‌بی هنوز زنده است

وقتی به چراغ‌های خانه، به کتاب‌هایی که روی طبقات چوبی هستند، به پنجره، به پرچم‌های عزا، به سماور روشن، به قالی‌ها، به پشتی‌ها نگاه می‌کنم، مرتب این موضوع را به خودم یادآوری می‌کنم چه عجیب که صاحب این خانه هجده‌سال است زیر خاک سرد این زمین خوابیده، اما همه‌چیز در خانه‌اش روشن است. زندگی هنوز در آن جریان دارد و همه اسباب و وسایلش هنوز نفس می‌کشند. هجده‌سال از روزی که بعد‌از مجلس روضه‌اش بدحال شد و از در این خانه بیرون رفت اما می‌دانست که برنمی‌گردد گذشته، اما وصیتی که درباره این خانه داشت، با او نرفت و در اینجا ماند و ماندگار شد.

 

بی‌بی‌سبزپوش محله

«سیده‌پروین رضوی‌کاشانی» که همه اهل محل او را به نام بی‌بی می‌شناختند دقیقا معلوم نیست که از چه زمانی در این محل و در این خانه ساکن شد. هرکسی که او را می‌شناخت، بعد از او به این محل آمده بود. دورترین خاطره‌‌ای که اهالی فعلی محل از او دارند از حدود بیست‌سال قبل از فوتش است. زمانی‌که همسرش را از مدت‌ها قبل از دست داده و پنج فرزندش را هم به خانه بخت فرستاده بود و تنها در این خانه زندگی می‌کرد. تصویری که زنان محل از بی‌بی برایم ترسیم می‌کنند، زن خوش‌رو و مهربانی‌ است که همیشه لباس سرتاپا سبز می‌پوشیده.

زینب نعیمی صمیمی‌ترین دوست و همسایه پروین‌خانم بوده‌ است. بی‌بی‌وصیت این خانه را به او کرد و حالا هجده‌سال است با رضایت فرزندان بی‌بی کلید این روضه‌خانه کوچک را در دست دارد و در همه این سال‌ها چراغش را روشن نگه داشته است. زینب‌خانم در کمد چوبی پایین قفسه کتاب‌ها را باز می‌کند و چادری تاشده را نشانم می‌دهد. چادر رنگ پسته‌ای شادی دارد با گل‌های ریز رنگارنگ؛ «این چادر خودش است. توی خیابان هم همین را سرش می‌کرد. همیشه لباس‌های شیک و قشنگ می‌پوشید که مایه‌ای از رنگ سبز داشتند؛ روسری سبز، چادر سبز، حتی دمپایی سبز. برای همین همیشه از دور و حتی از پشت سر اگر می‌دیدیمش‌، می‌شناختیم.

روزهایی که می‌رفت خرید، صدای چرخ خریدش که دنبال خودش می‌کشید در محل می‌پیچید و می‌فهمیدیم بی‌بی امروز رفته خرید. تا می‌رفت و برمی‌گشت با همه اهل محل سلام‌‌علیک و خوش‌و‌بش می‌کرد. از سر خواجه‌ربیع تا اینجا همه می‌شناختندش.»

 

روایت وقف ماندگار «بی‌بی پروین» محله مهر مادر

 

رستگاری در روضه

به گفته خانم‌های محله مهرمادر پروین‌خانم تا زمانی‌که زنده بود، هر سال یازده‌روز اول محرم را در همین خانه نقلی‌اش روضه برپا می‌کرد و روز آخر هم دیگی بار می‌گذاشت و پذیرایی مفصلی از اهالی انجام می‌داد. بعد از آن هم در طول سال چهارشنبه اول هر ماه روضه داشت.

 وصیت بی‌بی‌خانم این بود که حتی بعد‌از مرگش روضه‌های این خانه به راه باشد و برای انجام وصیت چه کسی بهتر از دوست و همسایه‌اش، زینب‌خانم که سال‌ها خودش روضه‌خوان او بود؛ «روزی که بی‌بی حالش بد شد، اتفاقا چهارشنبه‌ای بود که روضه داشتیم. حدیث کسا خواندیم و وقتی مجلس تمام شد، همان جلو در که نشسته بود، حالش خراب شد. وقتی او را می‌بردند بیمارستان رو به من گفت من دیگر برنمی‌گردم؛ حواست به این خانه باشد.»

 

خانه بی‌بی، خانه همه

حالا بعد‌از هجده‌سال نه‌تنها روضه‌های محرم و صفر و چهارشنبه‌های ماهیانه در این خانه به راه است، که هر مناسبتی را در اینجا برنامه دارند. علاوه‌بر این‌ها یک روز در هفته جلسه قرآن دارند که چند خانم با ذوقی وصف‌نشدنی می‌گویند از برکت همین جلسه و به لطف آموزش‌های خانم نعیمی روخوانی قرآن را کاملا یاد گرفته‌اند. همین جمع کوچک یک صندوق قرض‌الحسنه هم راه انداخته‌اند و با هر مبلغی که توانش را داشته باشند، گره از کار هم باز می‌کنند. درباره هزینه‌های برگزاری جلسات و نگهداری از خانه هم این‌طور است که هر وقت هر نیازی باشد، همین جمع با کمک هم حلش می‌کنند.

نعیمی تأکید می‌کند: تازه این‌ها که چیزی نیست؛ به رسم همان پذیرایی هرساله بی‌بی در همین حیاط دیگ بار می‌گذاریم و همه اهل محل مهمان این خانه می‌شوند. در ضمن ارادت اهالی به این خانه آن‌قدری هست که وقتی نیاز به تعمیر و بازسازی داشت، همه آمدند پای کار، دیوار و حیاط و خانه را درست کردند و نگذاشتند که این خانه خرابه شود. این خانه اسمش خانه‌ بی‌بی‌ است اما الان خانه همه اهالی محل است.
وقتی از خانه بی‌بی بیرون می‌آیم، حال دلم خوب و روحم سبک است.

زنی که تمام سال‌های زندگی‌اش با عشق و ارادت به ائمه(ع) گذشت، کاری کرد که حتی وقتی در این دنیا نیست، در و دیوار خانه‌اش این عشق را به دوش بکشند. خانه چند‌متری بی‌بی این سعادت را داشت که بشود وقف ذکر ائمه(ع) تا هم نور آن بزرگواران را بتاباند، هم نام آن زن را جاودانه کند که وقف جز حیات جاویدان نیست.

 

* این گزارش در شماره ۵۸۲ شهرآرا محله منطقه ۳ و ۴ مورخ ۱۱ شهریورماه ۱۴۰۳ منتشر شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44