عباسعلی اولین شهید خانواده پیروی است که در هجده سالگی راهی جبهه شد. همو هم بهانه رفتن جعفر و محمدعلی به جبهه بود، بهانهای که در جمله «نمیخواهیم تفنگ برادرمان روی زمین بماند» خلاصه میشود.
خانم و آقای ناصری حاجیانی بودند که یک سال زودتر از موعد وعده دادهشده در ثبتنام حج، با خرید فیش آزاد راهی مکه میشوند و هیچکس از اعضای خانواده، تا هنوز دلیل این اشتیاق را نمیداند. اشتیاقی که عطر شهادت داشت.
حاج علیاصغر نجارزاده و پسرش هاشم سالها در گود چوخه توس کشتی گرفتهاند و هر دو سابقه حضور در جبهه را دارند. حاج علیاصغر میگوید: در تنگه چزابه گیر افتاده بودیم و مهمات نداشتیم. برای همین بیشتر درگیر جنگ تنبهتن میشدیم.
عباس رجبپور، جانباز ۷۰ درصد محله آوینی میگوید: نمیدانستم جبهه کجاست، کتوشلوار پوشیدم و رفتم. جانبازیام، یادگار عملیات والفجر سال ۶۴ است. آن روزها کامل مردی چهلوپنجساله بودم.
کوچه امامت ۶ با نام «شهید محسن جلیلیان کهن» تابلو خورده، قصه او شرح حال نوجوان ۱۶ سالهای است که تنها پس از ۱۷ روز شیدایی در منطقه سومار، مرد شهادت میشود.
تعمق در تاریخ نشان میدهد که دوره تیموری، دوره شکوفایی هنر است. بایسنقرمیرزا پادشاه تیموری خطاط بود و نقش زدن با دوات و جوهر را خوب میدانست؛ برای همین هم دست به قلم برد و قرآن را کتابت کرد.
ایرج نادری (نجاران) میگوید: «در آن دوران ورزشکار خیلی کم بود؛ برای همین مسئولان وقتی نوجوانی کوشا و ورزشکار پیدا میکردند، سعی داشتند از او در همه رشتهها استفاده کنند.»
بهار و تابستان سال ۱۳۰۸ مرزهای مشهد و خراسان در قرق راهزنان بود. یکی از این راهزنان بزرگ، زلفو است که با همدستی سه برادرش، برای چندسال در اطراف خراسان و مشهد دست به چپاول اموال مردم زد.
نود سال پیش، سکونت شهروندان مسلمان، یهودی و مسیحی در شهر مشهد، سبب شده بود بازار در سه روز اول هفته تعطیل باشد تا شهروندان ادیان مختلف بتوانند به مناسک مذهبی خود بپردازند.