کد خبر: ۸۲۴۸
۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
دیدار با آقا معلم ورزش مشهد پس از ۴۰ سال

دیدار با آقا معلم ورزش مشهد پس از ۴۰ سال

ایرج نادری (نجاران) می‌گوید: «در آن دوران ورزشکار خیلی کم بود؛ برای همین مسئولان وقتی نوجوانی کوشا و ورزشکار پیدا می‌کردند، سعی داشتند از او در همه رشته‌ها استفاده کنند.»

وقتی قرار شد به‌مناسبت هفته معلم پای خاطرات ایرج نادری (نجاران)، یکی از معلم‌های قدیمی منطقه‌مان که ساکن خیابان احمدآباد است، بنشینیم، بد ندیدیم سراغی هم بگیریم از چندتن از شاگردان قدیمی‌ترش.

چهارنفرشان را پیدا کردیم که قریب به۴۰ سال بود معلم خود را ندیده بودند. این شد که قرار را در دفتر روزنامه شهرآرا گذاشتیم و آمدن مهمان‌ها و گفتن از این همه سال دوری، شد گزارشی که خواندن آن فقط بازگوکننده قسمتی از صافی و صداقت معلم‌هایی است که در تعریفشان می‌گفتند «شمع شدی، سوختی تا هنرت را به من آموختی».

 

دیگر مثل تو  پیدا  نمی‌شود

شاگرد و معلم دبیرستان نصیرزاده

اصل و نسبش را که بخواهید، ایرج نجاران است متولد سنه ۱۳۲۰ که بعد‌ها نام خانوادگی خود را به «نادری» تغییر می‌دهد، اما اهالی ورزش همچنان او را با همان شهرت قدیمش یعنی نجاران می‌شناسند. متولد کوچه «سیابان» است؛ جایی در همسایگی گلدسته‌های طلایی که زائران و مجاورانش هنوز هم به همین نام صدایش می‌زنند.

از خودش که بپرسید، می‌گوید: «اولین فرزند خانواده‌ای هشت‌نفره بودم؛ با دو برادر و سه‌خواهر. دوران ابتدایی را در دبستان «میر» در میدان اعدام قدیم به سرانجام رساندم و دبیرستان را هم در مدرسه «نصیر‌زاده» واقع‌در خیابان عشرت‌آباد تمام کردم؛ یعنی جایی که خودم بعد‌ها با منصب معلمی ۱۰ سال تمام را کنار خشت‌به‌خشت و آجربه‌آجرش به سر بردم تا یکی باشم از جمع فرهنگیان این شهر که افتخار و ثمره زندگی‌شان را در خوشبختی  و خوش‌سرانجامی شاگردانشان جستجو می‌کنند.»


به تماشای تمرین محمد خادم و حمید توکلی می‌رفتم

«شلوغ» کلمه‌ای است که معلم قدیمی محله احمدآباد در تعریف خودش می‌گوید و شاید همین شلوغی، بهانه علاقه بسیار او به ورزش بوده که در هفت‌سالگی پایش را به باشگاه «خیام» در ایستگاه سراب قدیم باز می‌کند: «به‌دلیل اجاره‌ای‌بودن خانه‌مان، در اکثر محله‌های قدیم مشهد زندگی کرده‌ام؛ فلکه سراب هم یکی از آن‌ها بود.

هفت‌سال بیشتر نداشتم که راه باشگاه خیام را پیش گرفتم تا شاهد ورزش‌کردن پیش‌کسوتان مشهد باشم؛ چون باشگاه خیام آن روز‌ها محل تمرین ورزشکاران بنامی مثل محمد خادم و حمید توکلی بود. یادم می‌آید پهلوانان وقت تمرین در را می‌بستند و ما حق تماشای تمرینات را نداشتیم. برای همین مجبور می‌شدم ساعت‌ها از سوراخ یک کلید شاهد کشتی‌گرفتن آن‌ها باشم.»

 

دیگر مثل تو  پیدا  نمی‌شود


پسرجان، ورزش برایت آب و نان نمی‌شود!

شروع دوران ورزشی ایرج نادری برمی‌گردد به دوران دبیرستان: «به قول خودمان پایم که به دبیرستان باز شد، افتادم در خط ورزش. پدرم هیچ‌وقت برای این‌کار تشویقم نکرد و مدام می‌گفت پسرجان!  

بالا و پایین پریدن برایت آب و نان نمی‌شود. برعکس، مادرم خیلی حمایتم می‌کرد. هرچند خانواده‌ها در آن دوران به‌دلیل بی‌اخلاقی‌هایی که در جامعه رواج داشت، میل چندانی به ورود فرزندانشان به این دست فعالیت‌های اجتماعی نداشتند، من راه خودم را رفتم.»


از دوومیدانی و فوتبال تا شنا و هندبال

معلم بازنشسته محله احمدآباد، ورزش را با بسکتبال شروع می‌کند، اما در ورزش‌های دوومیدانی، فوتبال، هندبال، والیبال و شنا هم جزو بهترین‌هاست: «در آن دوران ورزشکار و امکانات ورزشی خیلی محدود بود؛ برای همین مسئولان وقتی نوجوانی کوشا و ورزشکار پیدا می‌کردند، سعی داشتند از او در همه رشته‌ها استفاده کنند.

همین بود که من هم رشته‌های مختلفی را تجربه کردم و در اکثر آن‌ها صاحب مقام‌های مختلف استانی و کشوری شدم؛ برای مثال در دوی صحرانوردی مقام دوم شهری، در دوومیدانی، قهرمانی استان و در دوی ۴۰۰ متر بامانع، مقام چهارم کشوری را در همان دوران دبیرستان به دست آوردم»


اولین حقوق معلمی، ۲۵۰ تومان

ورزشکار محله ما بعد‌ها وارد «دانشسرای عالی» در تهران می‌شود تا با عنوان دبیر ورزش فارغ‌التحصیل شود. او پس‌از تحصیل به مشهد برمی‌گردد و می‌شود معلم ورزش دبیرستان نصیر‌زاده: «اولین حقوقی که گرفتم، ۲۵۰ تک‌تومانی بود، اما با همان مقدار در کمتر از دوسال ازدواج کردم و صاحب‌ِ خانه و ماشین شدم.»


نخستین تیم فوتبال نوجوانان مشهد را تشکیل دادم

نادری علاوه‌بر دبیری ورزش، عناوین ورزشی بسیاری را هم در کارنامه خود دارد؛ عضو تیم دوومیدانی استان، داوری مسابقات فوتبال هندبال و والیبال و بسکتبال، عضویت در هیئت فوتبال استان، مربی‌شنا و مدرس فیفا فقط بخشی از ثمره ۶۰ سال ورزشکاری این معلم بازنشسته است: «علاوه‌بر معلمی حوالی سال ۱۳۴۳ در مجموعه ورزشی سعدآباد که تنها استخر مشهد در آن زمان بود، به‌عنوان غریق‌نجات فعالیت داشتم.

بعد‌ها هم با دستور هیئت فوتبال استان، نخستین تیم جوانان فوتبال را در مشهد تشکیل دادم و همان سال برای مسابقات راهی اهواز شدیم. ۶۰۰ نفر در این تیم ثبت‌نام کردند و ما فقط در مدتی کوتاه نیرو گرفتیم. بخت آن سال با ما یار نبود، اما با پشتکار و دلگرمی سه‌سال بعداز آن، پیوسته قهرمان کشور می‌شدیم. در کنار فوتبال هم توانستم با تیم بسکتبال مقام دوم استانی را برای مشهد به دست بیاورم.»

 

دیدار با آقا معلم ورزش مشهد پس از ۴۰ سال


آن‌ها که عاشق‌ترند، می‌مانند

گذراندن دوران داوری و گرفتن گواهینامه برای رشته‌های مختلف در این زمینه، یکی دیگر از فعالیت‌ها و برنامه‌های معلم قدیمی مدرسه نصیرزاده است: «مربیگری ناملایماتی داشت که وادارم کرد به داوری رو بیاورم. در رشته‌های مختلفی داوری کرده‌ام ازجمله بازی پرسپولیس در زمان کاپیتانی علی پروین. همچنین داوری لیگ برتر فوتبال که به جام  تخت جمشید  معروف بود.»


معلمی ماندن و سوختن است

ایرج نادری سال ۱۳۷۳ درحالی بازنشسته می‌شود که محمد اعظم، محمد جاهدی، حسین امیدوار، حسین عمادزاده و کریم مسرور از شاگردان بنام او بودند. علاوه‌براین به بسیاری از شاگردانش در دبیرستان‌های مختلف به‌ویژه دبیرستان نصیرزاده که ۱۰ سال از ۳۰ سال سابقه معلمی‌اش را در آنجا  گذرانده است

یاد داد که با پشتکار، دوستی و مدارا می‌توان به درجات بالاتر رسید: «با اینکه نمی‌شود همه‌چیز را گفت، اما در تعریف معلمی فقط می‌توانم بگویم معلمی ماندن و سوختن است. آن‌ها که عاشقند، می‌مانند و می‌سوزند.»

وقتی می‌گوید: «شنا را از همه ورزش‌ها بیشتر دوست دارم» بی‌وقفه می‌رود سراغ خاطراتی از آزادی خرمشهر و این‌طور تعریف می‌کند: «بسیاری از غواصانی که در آزادی خرمشهر توانستند از زیر آب، وارد خاک عراق بشوند و محاصره را بشکنند، شاگردان من بودند که تعدادی هم شهید شدند.»

در حین مصاحبه، یکی از شاگردانش به محمد جاهدی که چندسالی است از بیماری قلبی رنج می‌برد، زنگ می‌زند. نادری هم بلافاصله گوشی را می‌گیرد و با او صحبت می‌کند. بعد هم به ما می‌گوید: «محمد جاهدی قهرمان ورزش‌های توپی بود که حالا بیماری قلبی دارد.

چندسال پیش، او را می‌بردم استخر و با ورزش‌هایی خاص که برای قلب خوب است، تمرینش می‌دادم.» بعد بغض می‌کند: «اول مصاحبه‌ام بنویسید فقط از خدا می‌خواهم که همه بیماران را شفا بدهد به‌ویژه محمد جاهدی عزیزم را.»

نادری می‌گوید بچه شلوغی بوده است: «نوجوان بودم که برای زندگی رفتیم محله احمدآباد. هنوز همه‌جا بیابان بود. نه برق داشتیم نه آب و نه گاز. زمستان‌های سختی را با این اوصاف پشت سر گذاشتیم، اما بهار که موش‌های خرمایی از لانه‌هایشان بیرون می‌آمدند، سطلی پرآب می‌کردم و دنبالشان می‌دویدم. وقتی وارد لانه‌شان می‌شدند، آن‌قدر آب در سوراخ می‌ریختم که بیرون بیایند.»

وقتی می‌پرسیم شاگردانتان را تنبیه هم کرده‌اید، جواب می‌دهد: «مگر می‌شود آدم بچه‌اش را تشویق یا تنبیه نکند؟ من هم اگر جایی حس کرده‌ام شاگردانم به تنبیه نیاز دارند، تنبیه‌شان کرده‌ام تا چشمشان را برای دیدن راهِ درست باز کنند.»


دریچه

خواندید در اتاق کنفرانس روزنامه چهاربار باز شد و چهارشاگردی که دعوتشان کرده بودیم، یکی‌یکی وارد اتاق شدند. بغض کردند. اشک ریختند و در فلش‌بک دوربین شدند عکس یادگاری. حیف که فضای محدود این کاغذ‌ها اجازه نمی‌دهد برایتان از شور و هیجان دیداری بنویسیم که ۴۰ سال از آخرین تکرارش فاصله داشته است.

شاگرد و معلم به قول معروف با هم خوش‌وبشی کردند و سراغ دوستان دیگر را گرفتند. بعضی قسمت‌ها شاگرد گریه کرد و گاهی معلم، اما پشت همه این اشک‌ها، رفاقت تعریف دیگری پیدا کرده بود.

دیدار با آقا معلم ورزش مشهد پس از ۴۰ سال



بیژن قنبری
کارمند قدیمی صداوسیما

سومین نفری که از در وارد می‌شود، کارمند قدیمی صداوسیماست. ۴۰ سالی هست که آقای نجاران را ندیده و حالا فقط بوسیدن دست معلم می‌تواند آرامش کند. بغض می‌کند و ترشدن چشم‌ها نخستین اتفاقی است که بین او و معلم قدیمش ردوبدل می‌شود.  قنبری تعریف می‌کند: «آقای نجاران خیلی هوایمان را داشت و مدام مواظبمان بود تا گرفتار حواشی دوران جوانی نشویم. به‌جرئت می‌گویم اگر او نبود، شاید ما هم حالا در این جایگاهی که هستیم، نبودیم. او فقط یک معلم نبود، بلکه حق پدری به گردن ما دارد.

یادم هست یک‌روز بعداز تمرین والیبال، به ما گفت که مستقیم برگردید خانه و استراحت کنید، ولی ما هوس شنا به سرمان زده بود؛ برای همین راهی استخر سعدآباد شدیم، غافل از اینکه آقای نجاران در آنجا مربی شنا و غریق نجات هم هست. همین که تن به آب زدیم، دیدیم بالای سرمان ایستاده و می‌گوید مگر نگفتم مستقیم بروید خانه. اینجا چکار می‌کنید!»



ابراهیم ریاحی
بازنشسته نیروی هوایی

او دومین کسی است که از در وارد می‌شود. ۳۰ سالی است که دبیر ورزش خود را ندیده. خم می‌شود تا دستش را ببوسد. چهره‌اش برای معلم آشناست. ریاحی حالا بازنشسته نیروی هوایی است،  اما انگار همین دیروز باشد، همه خاطرات را موبه‌مو در خاطر دارد.

او هم یکی از شاگرد‌های مدرسه نصیرزاده است. رو به ما می‌گوید: «آقای نجاران فقط معلم ورزش ما نبود؛ بلکه معلم زندگی و اخلاق هم به شمار می‌آید. حواسش غیراز درس به دیگر مسائل بچه‌ها هم بود. متاسفانه حالا آن صمیمیت گذشته بین معلم و شاگرد کم‌رنگ شده و همه‌چیز رنگ پول گرفته است.»



عباس آریک
کارمند بازنشسته

تنها شاگردی است که نشانی معلم قدیمی‌شان را می‌دانست و اصلا خودش بانی جمع‌شدن آن‌ها در اینجا شد. او تعریف می‌کند: «دوسالی می‌شود که دبیر ورزشم را ندیده‌ام، اما قدیم‌تر‌ها به‌همراه جمعی از داوران و ورزشکاران فوتبال سالی یک‌بار به‌بهانه خوردن آبگوشت دور هم جمع می‌شدیم و ساعتی را خوش بودیم. قرارمان هم حمام «اکبریه» بود. بعداز استحمام روی سربینه حمام می‌نشستیم و آبگوشت می‌خوردیم.»

آقای نجاران به‌جز معلمی، هنر عجیبی در استعدادیابی داشت. مثلا یادم هست که به من گفت: «تو تنت برای گرفتن کشتی خوب است نه بازی فوتبال. به‌دنبال این حرف، مدتی هم سمت کشتی رفتم و محمد خادم که یکی از پیش‌کسوتان این رشته بود، حرف معلمم را تایید کرد، اما علاقه زیاد به فوتبال مرا سمت خود کشاند و این رشته را ادامه دادم.»

 

محمدعلی دهقانی
کارمند بازنشسته شهرداری

چهارمین و آخرین نفری که وارد اتاق می‌شود کارمند بازنشسته شهرداری است. حالا همه کنار یکدیگر نشسته‌اند و با دیدن عکس‌های قدیمی معلم بازنشسته و زمان نوجوانی خودشان، گل از گلشان شکفته است.

دهقانی بااشاره‌به عکسی یادآوری می‌کند که مهدی پور‌صادق، جراح معروف گوش و حلق و بینی هم با آن‌ها در یک مدرسه بوده است. او می‌گوید: «گروه آن‌ها به‌اصطلاح  بچه درس‌خوان بودند و کمتر از ما ورزش می‌کردند اما ما تمام‌وقت ورزش می‌کردیم و به فکر مسابقات کشوری بودیم. اکنون هم مثل گذشته ورزش می‌کنم ولی نه به‌صورت حرفه‌ای. درباره معلم عزیزم فقط می‌توانم بگویم که مشهد دوران طلایی ورزشش را با ایرج نجاران تجربه کرد و شاید دیگر شبیه او را نتوان پیدا کرد.»


* این گزارش شنبه ۱۳ اردیبهشت ۹۳ در شماره ۱۰۲ شهرارا محله منطقه  یک  چاپ شده است. 

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44