رزمنده

شهید محمدعلی «گوهری» در هور بود
هیجدهمین روز از فصل زمستان سال ۶۲ است که محمدعلی برای آخرین‌بار مادر را در آغوش می‌گیرد، بر شانه‌های پدر بوسه می‌زند و می‌رود تا داغ هجران یوسف در دل یعقوب همچنان زنده بماند.
پایی جامانده در بلندی‌های عمران
خانواده سیدجواد حسینی راهی معراج می‌شوند. خواهر شهید از آن روز تعریف می‌کند: مسئول معراج همین که چشمش به برادر بزرگم افتاد، گفت: شما از کجا خبردار شده‌اید؟ برادرتان را همین دیشب آوردند!
تانک عراقی در ازای قوطی لوبیای ایرانی!
محمدعلی حاجت‌بیگی رزمنده محله راهنمایی می‌گوید: آخرین قوطی لوبیا را به‌سمت تانک آن‌ها پرتاب کردیم. عراقی‌ها فکر کردند، خمپاره است و از تانک بیرون ریختند و فورا دست‌ها را بالای سر گرفتند.
هفت ماه شانه به شانه شهید کاوه جنگیدیم
صفرعلی ایوبی، یکی از رزمندگان دفاع مقدس است که امروز در جایگاه کارمند انبار و اموال شهرداری منطقه ۹ به خدمتگزاری مشغول است.
همه ۸ سال جنگ را در جبهه حضور داشتم
مجید هوشیار آقاجانیان، همه ۸ سال جنگ را در جبهه حضور داشته است، او بازنشسته فعلی ارتش و توپچی زمان جنگ است که به گفته خودش بیشتر از همه با توپ ۱۵۵ خودکششی کارکرده.  
امدادرسانی از فاصله ۲۰ هزارپایی!
سرهنگ خلبان، سید‌محمود مقد‌م‌نائینی سابقه ۳۰ سال پرواز دارد و در جنگ تحمیلی خدمات فراوانی را برای مرد‌م جنگ‌زد‌ه انجام د‌اد‌ه است. او در طول سال‌های خدمتش بیبش از ۶۰۰ ساعت پرواز انجام داده است.
از کارگری و معلمی تا شهادت برادران شهید کارگر
مادر شهیدان حسین و قاسم کارگر می‌گوید: هم‌زمان‌با پیروزی انقلاب، حسین با کسب رتبه ممتاز به عنوان معلم انتخاب شد، اما با دیدن موقعیت بحرانی کشور، معلمی را رها کرد و به سپاه پیوست.