وقتی جنگ تحمیلی تمام شد، چند سالی طول کشید تا حسن تجعفری از حالوهوای جبهه و خاطرات شهدای کربلای ۴ بیرون بیاید اما خواهرش بدون اجازه برای برادرش قرار خواستگاری میگذاشت.
نصرتالله محمودی تعریف میکند: وقتی میدیدیم چند نفر مجروح داریم که ممکن است بهخاطر خونریزی زیاد تا رسیدن آمبولانس دوام نیاورند، آنها را روی موتور تانک میگذاشتیم.
سیدرضا حسینی بین مشتریانش به لبنیاتی حسینیِ باانصاف معروف است. مشتریهایی که میگویند صاحب مغازه به خاطر انصاف و خلق نیکویی که دارد، باعث جذب آنها شده است.
۲۲ مرد، ۲۲ رزمنده ، ۲۲ دلاور بسیجی از محدوده جمعیتی قرقی به عنوان نخستین بسیجیهای خراسان بزرگ به رزم دشمن شتافتند که از این افراد نیمی شهید شدند و نیمی دیگر ماندند.
ابراهیم بهرامیاننسب، آزاده محله فاطمیه از خاطرات ۱۰ ساله اسارت همچون: شلاق خوردن از زندانبانهای بعثی تا جدل با منافقان و مطالعه رمانهای مطرح جهان میگوید.
محمد مهرابی که جانبازی را با دست و پا و چشمان خود لمس کرده در سالهایی که سعی دارد به عنوان یک رزمنده در میدان باشد، از هنر و عشق و علاقهاش به هنر خوشنویسی هم نمیگذرد.
خانواده میرزا مصطفی رضوی، از ابتدای شروع جنگ خودشان را وقف آن کردند تا در پایان با یک شهید و دو جانباز شناخته شوند.