
علیرضا ظهیری| زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان وظیفه همه نسلهاست، اما امروز وظیفه ما برای زنده نگه داشتن یاد آنها با توجه به هجمههای بزرگ فرهنگی دوچندان شده است و نوع زندگی و شهادت آنان میتواند چراغ راه جوانان امروز ایران زمین باشد.
به هر محله از شهرمان که بنگریم نام شهدا، آن را تزئین کرده است و محله ما نیز به داشتن شهیدانی بزرگ، چون سرگرد شهید سیفا... رشیدیان افتخار میکند. دیروز بیست و هشتمین سالگرد شهادت این بزرگمرد بود. به این بهانه به دیدن خانوادهاش رفتیم تا درباره او بیشتر بشنویم.
خانم رشیدیان، خواهر شهید میگوید: شهید رشیدیان متولد سال۳۲ بود، در سال۵۴ وارد ارتش شد و پس از انقلاب و همزمان با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و در تاریخ ۲۸خرداد ۶۴ نیز به لقاء ا... پیوست.
پدر شهید روایت دیگری درباره تولد پسرش برایمان میگوید: سال۳۲ بود که من در مزرعهام در حال کشاورزی بودم. یکی از همسایگانمان با شتاب پیشم آمد و گفت که خدا به تو سیفا... داده است.
تولد فرزندم در روز ۲۸ماه رمضان بود و من و مادرش هر دو روزه بودیم. خدا را شکر کردم که فرزندم درحالیکه مادرش روزه بود، به دنیا آمد و همین مسئله در زمان شهادتش هم اتفاق افتاد و در ماه رمضان سال ۶۴ با دهان روزه به شهادت رسید.
خواهر شهید در ادامه به دوران خدمتی وی در ارتش اشاره میکند و میافزاید: شهید رشیدیان در زمان حضورش در ارتش طاغوت پس از فرمان حضرت امام (ره) مبنی بر ترک پادگانها این کار را انجام داد و همین کار سبب سه ماه حبس وی شد.
وی با اشاره به اینکه بیشتر شناخت من از برادرم مربوط به دستنوشتههای او است، تصریح میکند: شهید رشیدیان هر موقع که به مرخصی میآمد باعث نشاط خانواده و اقوام میشد و همیشه اگر میخواست به خانه کسی برود کادویی میخرید تا دست خالی به خانه فامیل نرود و این کار، امروز در خانواده ما نیز نهادینه شده است.
وی به آخرین وداع با برادرش اشاره میکند و میافزاید: برادرم در آخرین مرخصیاش پدر و مادرم را به مسافرت فرستاده بود و وقتی با من خداحافظی کرد دامنم به گلدان شمعدانی داخل باغچه گیر کرد و گلدان شکست، با این اتفاق گویی همه عالم برای من شکسته شد و حس عجیبی در آن لحظه داشتم.
خواهر شهید رشیدیان درباره نحوه شهادت برادرش میگوید: برادرم به صورت داوطلبانه و برای یک پاتک نظامی، به قلب دشمن زد و پس از درگیری در منطقه دشمن، سربازان بعثی با شلیک گلوله به قلبش وی را به شهادت رساندند و پیراهنش را سرنیزه میچرخاندند و سه روز جنازه این شهید را روی تپهای به همرزمانش نشان میدادند.
پس از سه روز، عراقیها جنازه برادرم را به عراق منتقل کردند و درحالیکه ما در اینجا منتظر ورود جنازه او بودیم مطلع شدیم که جنازه نمیآید و به جای آن به عنوان شهید مفقودالجسد شاخه گلی را در بهشت رضا دفن کردیم.
پدر شهید رشیدیان درباره روز شهادت پسرش اینگونه نقل میکند: در روز شهادت سیف ا... حال عجیبی داشتم و وقتی به زمین کشاورزیام رفتم بغضی در گلویم بود و کارگرانم که حال مرا دیدند مرا راهی منزل کردند و وقتی به منزل رسیدم دیدم خانه شلوغ است. در آنجا بود که خودم فهمیدم سیفا... شهید شده است، اما به روی خودم نیاوردم.
هنگامیکه فردی خبر را به من داد. به او گفتم که عاشق به معشوقش رسیده است و نگذاشتم خبر شهادت فرزندم را به من بدهند و با این کار پیشدستی کردم و کار پیامآوران را آسان کردم.
تحویل جنازه بعد از ۷ سال
خواهر شهید ادامه میدهد: پس از هفت سال جنازه برادرم به وطن بازگشت و از طرف صلیب سرخ تقدیرنامهای به همراه یک سری مدارک از شهید رشیدیان برای ما ارسال شد. در بین وسایل برادرم قرآنی در جیب سمت چپ لباسش به همراه عکس امام خمینی (ره) بود. نکته جالب اینکه تیری که به قلب برادرم اصابت کرده بود قرآن و عکس را سوراخ کرده بود، اما خون روی عکس و آیههای قرآن نریخته بود.
مادر شهید نیز میگوید: من پس از شهادت فرزندم هیچگاه درخواست برگشت جنازهاش را نکردم تا اینکه در سال۷۱ عازم خانه خدا شدیم و در مدینه و در قبرستان احد از حضرت حمزه سیدالشهدا خواستم که جنازه فرزندم به وطن برگردد. فردای آن روز ارتش در مبادلهای جنازه پسرم را از بعثیها دریافت کرد و گویی پسرم منتظر بود که مادرش درخواست کند تا جنازهاش به میهن بازگردد.
پس از شهادت فرزندم هیچگاه درخواست برگشت جنازهاش را نکردم تا اینکه عازم خانه خدا شدیم
مادر شهید رشیدیان با اشاره به اینکه فرزندش در اواخر عمر خود همیشه روزه بود، در ادامه صحبتهای دخترش عنوان میکند: در لحظه تولد فرزندم من روزه بودم و در لحظه شهادت هم سیفا... روزه بود و همین روزه موجب سجایای اخلاقی و تذهیب نفس وی در اواخر عمرش شده بود.
مادر شهید رشیدیان در ادامه سخنان خود اظهار میکند: من دو پسر دارم و ۶دختر و درحالیکه پسر بزرگم شهید شده و پسر کوچکم رزمنده و جانباز جبهه است باز هم دوست داشتم همه فرزندانم را در راه اسلام، کشور و امام خمینی (ره) فدا میکردم و امروز نشان افتخار من، فرزند شهیدم و فرزند جانباز و رزمندهام است.
محمد رشیدیان برادر شهید رشیدیان نیز اظهار میکند: جوانان زمان جنگ خلوص نیت داشتند و باید یاد آنها همیشه و البته با واقعیت زنده نگه داشته شود تا راه و یادشان در دنیای وانفسای امروزی فراموش نشود.
شعری از شهید سیفا... رشیدیان که بر روي سنگ قبرش نیز نقش بسته است:
شهادت لاله را رويیدنی کرد
شهادت جامه را بويیدنی کرد
ببوس ای خواهرم قبر برادر
شهادت سنگ را بوسیدنی کرد
سرگرد محمد هادی گوهری، فرمانده وقت شهید رشیدیان با اينکه شاعر نبوده است اما پس از شنیدن خبر شهادت رشیدیان شعري در وصف وی سروده كه چند بيت از آن را براي شما آوردهايم:
کلاس درس تو درس کرامت و سعادت بود
درون قلب تو عشق به ا... و شهادت بود
درون دفترت دیدم خمینی آیت حق بود
که برداشت تو از هستی همه در محضر حق بود
رشادت در تو سیفا...، علامت بود
تو را دیگر علامت، همت و صبر و متانت بود
تو سیفا... شمشیر خدا بودی، حقیقت بود
تمام پیکرت غرق صداقت و شرافت بود
به راستی که وجودت ای شهید حق در این گردان غنیمت بود
گمانم این چنین باشد که گردان بیلیاقت بود
* این گزارش چهارشنبه، ۲۹ خرداد ۹۲ در شماره ۵۸ شهرآرامحله منطقه ۱۰ چاپ شده است.