شهر مشهد بر همین قاعده، روزگاری نهتنها سنگر، که پایگاه و پناهگاه رزمندگان کشور بود؛ شهری که در نقطهنقطه آن، مردم از مدار زندگی عادی خود خارج و جزئی از یک کل شده بودند که برای حفظ میهنشان از خود میگذشتند. از خانه به کوچه، از کوچه به مسجد، از مسجد به مدرسه و از آنجا به جایجای شهر میرفتند و نقش خودشان را در دفاع از قامت کشورشان اجرا میکردند تا خمیده نشود.
طبق شنیدههای حاجآقا امینی، یکی از قدیمیهای خیابان خسروینو، ملاحیدر در دوره قاجار به مسجدیها عربی و قرآن میآموخت و این محل به نام او مشهور شد. گویا آن زمان مسجد، خانهای کوچک و قدیمی بود که حاجمحمدعلی اتحادیهقراجهداغی بخشی از زمین خانهاش را وقف آن کرد و وقتی در سال 1299شمسی فوتکرد، طبق وصیتش داخل مسجد به خاک سپرده شد.
کوچه ارمغان14 در مرکز شهرک ارمغان در انتهای محله فارغالتحصیلان قرار گرفته است. بیشتر امکانات و فضاهای خدماتی شهرک در این معبر قرار دارد و از این جهت، معبر مرکزی شهرک محسوب میشود. با وجود عرض کم این کوچه، تردد زیادی در آن میشود و ساختوساز هم در این سالها در کوچه ارمغان14 رونق داشته است.
محسن حاجیحسنیکارگر قبل از آنکه در فاجعه منا به شهادت برسد، برای ما مشهد یها و البته زائران هر چهارشنبه صبح بهصورت زنده در حرم امامرضا(ع) اذان میگفت یا با آن صوت دلنشین قرآن قرائت میکرد. او که در خانهای در همسایگی حرممطهر بزرگ شده بود، از سهسالگی قرآن میخواند و نفر اول مسابقات جهانی تلاوت قرآن بود.
جوانی عشق قرآن که بعد از آخرین تلاوتش، در حج سال1394 نزدیک کعبه به شهادت رسید. در پاسداشت یاد او، شهریور1396 بخشی از بولوار شارستان رضوی در خیابان شهید نوابصفوی9 به نام او شد.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، حوالی سال 1355 بود که تیم برق پا گرفت. آن زمان اطراف چهارراه برق هنوز ساختوسازی نشده بود. بچههای محلههای طلاب و طبرسی برای بازی فوتبال این مکان را انتخاب کردند. محل بازیشان میدانی بود که فقط دو تا میله دروازه داشت. خطهایش تقریبا فرضی بود، شنی و خاکی. احمد محدث، مربی و سرپرست تیم، بچهها را دور هم جمع کرده بود. جالب این است که تیم برق که بعدها با چند تیم دیگر ترکیب و نامش فردوسی شد و اکنون نیز به نام شهید محدث شناخته میشود، برای خودش در محله قدرتی بود و با تیمهای مطرحی در سطح مشهد بازی میکرد. در بیشتر مواقع هم برنده میشد. همین چیزها بود که بچههای دهدوازدهساله محلههای طلاب و طبرسی را واداشت جدیتر دنبال زمین مناسب بیفتند.
۷۲ سال پیش در همین خردادماه، آنچنان سیل مهیبی اتفاق افتاد که تاریخش میانه اسناد و روزنامهها با عنوان مهیبترین و ویرانگرترین ثبت شده است.
چندی پیش بود که تغییرنامش تصویب شد تا انگار نام محلهای که هرروز رنجورتر از گذشته میشود، دیگر وجود نداشته باشد؛ محلهای که زمانی در همسایگی نوغان، آخر شهر حساب میشد و چون در انتهای آن پلی روی کال قرار داشت، به آن تهپلمحله میگفتند. پلی که ته شهر بود. حالا ما رفتهایم دنبال آدمها و خانههایی که هنوز در این محله ماندهاند و قصهدار هستند؛ آنها که انگار با بازگویی نام اشخاص و جایها تاریخ را بازسازی میکنند.