دانشآموز ممتاز مدرسه نمونهدولتی امام حسین(ع)، بسیجی فعال مسجد پنجتن آلعبا و برگزیده رقابتهای تیراندازی و تالار مجازی بورس. مهدی متولد سال1385 است. تفنگبازی بخش جداییناپذیر دوران کودکیاش بوده است و آن را بهعنوان اسباببازی به دست میگرفت و ساعتها سرگرم میشد، تا اینکه اداره آموزشوپرورش برنامه استعدادیابی ویژه تیراندازی در مدارس برگزار کرد و مهدی علیمردانی از مدرسه نمونهدولتی امامحسین(ع) انتخاب شد. خیلی از زمان تمریناتش در این رشته نمیگذشت که فهمید چقدر در این زمینه مستعد است و امسال در مسابقات استانی لیگ انفرادی رشته تفنگ بادی مقام چهارم را از آن خود کرد.
بیشتر اعضای خانواده راستگو اهل روستای کاریزنو از توابع شهرستان فریمان هستند، اما بعد از کوچ به مشهد در اوایل دهه هفتاد ساکن محله پنجتن شدهاند. در زادگاه آنها به کشتی پهلوانی اهمیت زیادی داده میشود. بیشتر پسربچههای روستا در گودهای کشتی رسم مردانگی را یاد میگیرند. پسران خانواده راستگو نیز در چنین محیطی بزرگ شدهاند. حالا این برادران بزرگ شدهاند و هر کدام سرنوشت جالبی دارند.
علی دهقانپور دوچرخهسواری را از کودکی شروع کرده است: پنجساله بودم که پدرم برایم یک سهچرخه خرید که زین چوبی داشت و با برادرم سوارش میشدیم. بزرگتر که شدم فاصله مدرسه تا خانهمان زیاد بود و آن را با دوچرخه میرفتم. چون پدرم نظامی بود و به اقتضای کارش زیاد مأموریت میرفت، وقتهایی که او نبود من با دوچرخه تمام خریدهای خانه را انجام میدادم تا اینکه دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه افسری شدم. از این پس بهدلیل شرایط شغلی کمتر سوار دوچرخه میشده اما ورزش را هیچ وقت ترک نمیکند.
احمد سلطانی، امام جماعت مسجد میگوید: در طبقه منهای دو مسجد باشگاه ورزش ی داریم که رشتههای رزمی مانند کاراته، تکواندو، ووشو، بوکس و همچنین بدنسازی و پینگ پونگ را برای جوانان مسجدی و اهالی محل دارد. اختصاص یک طبقه از مجتمع به باشگاه ورزش ی غیر از درآمدزایی برای مسجد، یکی از راههای تشویق ما برای بچههاست. برای مسجدیها و اعضای پایگاه تا 50درصد تخفیف میدهیم تا نیروهای فعال و پرتلاش از ظرفیت ورزش ی مسجد استفاده کنند. ورود به باشگاه ورزش ی مجتمع برای همه آزاد است اما با چارچوبهای فرهنگی که فضای مسجد اقتضا میکند.
از بچگی به ورزش علاقه داشتم، آن هم ورزش نه در حد معمولی بلکه همیشه به قهرمانی فکر میکردم. از پنجسالگی مسابقات مردان آهنین را دنبال میکردم و هر روزم با فوتبال میگذشت. در مدرسه هم همیشه در تیم فوتبال بودم. به دوره راهنمایی که رسیدم رفتم دنبال ورزش رزمی. سخت تلاش میکردم. در مدت حدود دوسال و نیم توانستم دان2 تکواندو را بگیرم، کاری که دیگران در چهارسال انجام میدهند. چهارسالی رزمی کار کردم و در آن مدت عضو تیم استان شدم و در سطح ناحیه توانستم مقام بیاورم. هیچ وقت به دوم و سومی فکر نمیکردم، همیشه هدفم طلا بود.
همه چیز از کلاس اول ابتدایی اش شروع شد. نجمه کشاورز که هم آموزگار بود و هم مربی کاراته، از دانش آموزانش خواست برای آزمون ورزش در رشته های رزمی به سالن ورزش ی تختی سعدآباد بروند. از بیست دانش آموز دعوت شده فقط دو نفر مستعد بودند و یکی از آن ها ملیکا بود. به همین دلیل ادامه راه زندگی اش با کاراته و رشته های رزمی گره خورد.همان سال اول که قدم در این راه گذاشت، به مسابقات راه پیدا کرد و با قدرت بدنی خوبی که مربی در او دید، تمرینات پرقوت ادامه پیدا کرد و شرکت در رقابت ها هم.او پشت سر هم در مسابقات ناحیه، استانی، کشوری و بین المللی شرکت می کرد و مقام می آورد و برای مدرسه افتخار آفرین شد.
زهرا دهساله است و از ششسالگی با شرکت در کلاسهای ورزش ی مسجد محله با ورزش ووشو آشنا میشود. بعد از چند ماه باشگاه ورزش ی مسجد تعطیل و او با باشگاه رزمیکاران و استاد عزیزالله موجریان آشنا میشود. زهرا اسحاقی میگوید: باشگاه در زیرزمین مسجد محله قرار داشت و از لحاظ سطح امکانات در درجه پایینی بود. اما خانم مربی با دلسوزی و جدیت تمام تمرینات ورزش ی را با بچهها انجام میداد و این مهربانی و دلسوزی او تا حدودی کمبودهای باشگاه را جبران میکرد.