برای ایمان گلختمی، هیچ دستگاهی غیرقابل تعمیر نیست
روی تابلو کوچک مغازهاش نوشته شده «جراحی الکترونیک»، اما اینجا او را به نام دیگری میشناسند؛ «تعمیرکار جهنمی»! هر قطعهای که دیگران از تعمیرش ناامید میشوند، به دست او دوباره زنده میشود. از بورد ماشین گرفته تا تجهیزات پزشکی، همهچیز را روی میز کارش میتوان دید.
ایمان گلختمی متولد سال ۱۳۷۳ است و در رشته مهندسی پزشکی، گرایش بیوالکترونیک تحصیل کرده. بعد از دانشگاه مدتی در شهرک صنعتی طرق برای صاحب کار دیگری کار کرده؛ جایی که حتی بورد ماشینهای سنگین و آمبولانسها را هم تعمیر میکرد و تعمیر این قطعات از دست کمتر کسی برمیآمد. همین مهارت باعث شد نامش دهانبهدهان بچرخد و مشتریهایش از گوشهوکنار شهر سر برسند. او حتی در سال۹۷ یک اختراع به نام دستگاه فتوتراپی نوزاد هم به ثبت رسانده است.
بااین حال، این فقط گوشهای از مسیر پرفرازونشیب مبتکر محله آقامصطفی خمینی است که طی کرده؛ حالا او در همان شهرک برای خودش در یک اتاقک کوچک کار میکند و کلی داستان و خاطره از مسیری که تا به اینجا طی کرده است، دارد.
از دل خرابکاری تا نوآوری
مثل خیلی از بچهها، اولین نشانههای علاقه و استعدادش از همان دوران کودکی بروز پیدا کرد؛ هنگامیکه وسایل خانه را یکییکی باز میکرد تا دل و رودهشان را ببیند! هیچ وسیلهای از دستش در امان نبود، از رادیو گرفته تا ضبط صوت. همین کنجکاویها بعدها مسیرش را مشخص کردند.
در دانشگاه، رشته مهندسی پزشکی را انتخاب کرد و در شاخه بیوالکترونیک ادامه داد. اما از آن دانشجوهایی نبود که فقط به درسخواندن بسنده کنند. دوران دانشجوییاش پر بود از تجربه و ساختوساز. مثلا همان زمان با همکاری یک مهندس، دستگاه رنگپاش پودری و مخملپاشی ساخت که با استفاده از جریان الکتریسیته قوی، رنگ را روی سطوح مختلف مینشاند.
با این حال، مهمترین تجربهاش در همان سالها، ثبت اختراع دستگاه تخت فتوتراپی بود. خودش میگوید: میل به رفتن از کشور داشتم، میلی که بعدتر فروکش کرد. اما همان موقع افتادم دنبال ثبت اختراع. کلی مقاله خواندم تا رسیدم به موضوع فتوتراپی نوزاد. بعد شروع کردم به پیام دادن به استادان مختلف تا بالاخره توانستم با خانم دکتر عزت خداشناس، فوق تخصص نوزادان، ارتباط بگیرم. او از ایدهام استقبال کرد.
ایده ایمان، تولید دستگاهی برای درمان زردی نوزادان بود. مهتابیهای دستگاههای معمولی، اشعه فرابنفشی دارند که میتواند سرطانزا باشد، اما او توانست دستگاهی طراحی کند با بازه تابشی کمتر و ایمنتر؛ دستگاهی که در عین سادگی، تفاوت بزرگی در سلامت نوزادان ایجاد میکرد.

اختراعی که فراموش شد
گواهینامه ثبت اختراعش حالا روی دیوار کارگاه کوچک او خودنمایی میکند؛ سندی که در سال ۹۸ از سوی سازمان ثبت اسناد کشور صادر شد. با این حال، دستگاهی که برای درمان زردی نوزادان ساخته بود هیچوقت به مرحله تولید نرسید. خودش با خندهای تلخ میگوید: در پژوهشکده بوعلی گفتند این دستگاه باید بیست سال آزمایش شود! از طرفی زمان سربازیام هم رسیده بود. رفتم خدمت و اختراع هم همانجا ماند و فراموش شد.
بعد از سربازی، در شهرک صنعتی طرق مشغول کار شد؛ در کارگاه یکی از مهندسان که تعمیر بورد ماشینهای سنگین و آمبولانسها را انجام میداد، کاری که به گفته خودش از پس هرکسی برنمیآید. همین مهارت باعث شد نامش آرامآرام در شهر بپیچد و توجه خیلیها را جلب کند.
یکی از هدفهای ایمان، راهاندازی مرکزی برای تأمین قطعات نایاب در بازار تهران و مشهد است
مدتی هم با موتور در اسنپ کار میکرد تا بتواند هزینه خرید ابزار و تجهیزات اولیهاش را جور کند. بالاخره توانست کارگاه خودش را در همان شهرک صنعتی طرق راه بیندازد؛ «میترسیدم. با خودم میگفتم نکند کارم نگیرد، نکند مشتری نداشته باشم. اما کمکم از همه جای شهر برای تعمیر میآمدند.»
جانبخش دستگاهها
حالا روی میز کارگاهش از بورد ماشینهای سواری و سنگین گرفته تا تجهیزات پزشکی دیده میشود. از او میخواهم درباره تعمیرهای خاصش بگوید؛ «اینجور موردها زیاد بوده. مثلا یکی از مشتریها راننده پیست بود. اندازه خود ماشین خرجش کرده بود و موتور تقویتی برای ماشین گذاشته بود، اما ماشین گاز نمیخورد. اگر درست نمیشد مجبور بود تا تبریز برود. تعمیر که شد، همصنفهایش هم یکییکی پیش من آمدند.»
تابهحال از مراکز زیادی برای تعمیر دستگاهها با او تماس گرفتهاند. یکبار از یکی از مراکز معاینه فنی خودرو مشهد با او تماس گرفتند؛ «میگفتند دستگاهی داریم که هر پنج ماه خراب میشود.»
ایمان سراغش رفت، ساعتها پایش نشست، و درنهایت توانست ریشه مشکل را پیدا کند؛ اشکالی که سالها کسی نتوانسته بود حلش کند. بعد از آن، دستگاه دیگر حتی یکبار هم از کار نیفتاد. اما یکی از تعمیرهایی که خودش هنوز با حس خوبی از آن یاد میکند، ماجرای ماشین لباسشویی زندایی مادرش است. همان دستگاهی که حتی نمایندگی رسمی مشهد گفته بود قابل تعمیر نیست و پیشنهاد کرده بودند بفرستند تهران. ایمان، اما کوتاه نیامد. دو ماه تمام وقت گذاشت، قطعهبهقطعه بررسی کرد، و بالاخره دستگاه را زنده کرد.
لبخند میزند و میگوید: زندایی مادرم زنی سالخورده و مهربان است. هر وقت من را میبیند، کلی دعای خیر برایم میکند. همین برایم از هر مزد و پاداشی باارزشتر است.
ایده تأمین قطعات کمیاب
ایمان پر از ایده و برنامه است. ذهنش مدام درگیر ساختن و بهترکردن چیزهاست. علاقهاش به تولید، چیزی فراتر از یک شغل یا سرگرمی است؛ انگار خودش را در خلق و جان دادن به وسایل پیدا میکند. میگوید روزی میخواهد خط تولید خودش را راه بیندازد و قطعات مختلف الکترونیکی را به شکل گسترده تولید کند. یکی از هدفهایش هم راهاندازی مرکزی برای تأمین قطعات نایاب در بازار تهران و مشهد است؛ قطعاتی که نبودشان را هر روز هنگام کار حس میکند.
با تمام اینها، به نظر میرسد که او تمام وقت و انرژیاش را وقف کاری کرده که عاشقش است. کارگاهی کوچک و ساده دارد، اما درونش پر از رؤیا و تلاش است. از بیرون شاید فقط تعمیرکار باشد، اما هرکسی که او را میشناسد، میداند پشت هر دستگاهی که بنشیند هر چقدر هم که خراب باشد آن را زنده میکند. همان چیزی که بهقول همکارانش او را از یک تعمیرکار معمولی، به «تعمیرکار جهنمی» تبدیل کرده است.
* این گزارش دوشنبه ۵ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۵ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.
