سرافرازان در گذشته فقط یک خیابان اصلی بود اما بهتدریج گسترش یافت و حالا به یک محله تبدیل شده است.کوچه رهایی1 یکی از مراکز محله است که مجموعهای از کاربریهای مؤثر مانند کاربریهای مذهبی، فرهنگی، فضای سبز، آموزشی، تفریحی، تجاری و درمانی را با هم یکجا دارد. به همین دلیل این کوچه یکی از پررفت و آمدترین کوچههای این محدوده است.
محله سرافرازان از سال ۷۹ بدلیل سکونت شمار زیادی از خانوادههای ایثارگر و شاغلان در سپاه به نام شهرک آزادگان و جانبازان معروف شد. وجود مجتمعهای مسکونی چند طبقه در این محله، تراکم جمعیت آن را افزایش داده است. در این محله، شش مسجد فعال مانند مسجد سیدالشهدا (ع)، مسجد موسی بن جعفر (ع)، مسجد حمزه سیدالشهدا (ع) و ... وجود دارد.

تیم پدیدههای ژیمناستیک در این دوره از برنامه عصر جدید زنگ طلایی را از مجید اسماعیلی، داور سختگیر برنامه، گرفت و به دور بعد راه یافت. به گفته مجید علیشاهی، مربی تیم، مرحله بعدی ضبط برنامه، نیمه اول اردیبهشت است و اکران هم حدود عید فطر. او شک ندارد که اگر جزو تیمهای اول این برنامه بودند بقیه داورها هم زنگ طلایی را برایشان به صدا در میآوردند. میگوید: به قول خانم صامتی ما ایرانیها در فعالیتهای گروهی خیلی ضعیفیم و کار گروهی با بچههای کم سن و سال خیلی سختتر است. هماهنگ کردن 20بچه از دو شهر متفاوت که در مدت زمان کم بخواهند با هم همراه شوند، هم برای بچهها و خانوادههایشان سخت بود، هم برای من به عنوان مربی.
مجتمع علمی و تفریحی پارک موزه علوم زمین در سال 97 با مساحت حدود 10هزار متر مربع در قالب سه پارک آزاد و یک ساختمان مرکزی با زیربنای بیش از 2هزار متر مربع در کنار ساختمان اداره کل زمینشناسی و اکتشافات معدنی منطقه شمال شرق کشور طراحی و ساخته شد. کافیست در محوطه پارک موزه قدم بگذارید تا زمان را فراموش کنید و سفری به دل تاریخ داشته باشید.فضای بیرون موزه به سه بخش پارک فیزیک زمین، پارک زمینشناسی و پارک اکتشاف و تونل معدنی تقسیم شده است.
ما عقب نشینی کرده بودیم. آشپزخانه و مهماتمان همه در کوشک بود. منافقین سعی میکردند غذا را مسموم کنند. از هیچ کاری برای ضربه زدن به نیروهای ایران اسلامی دریغ نمیکردند. دستور پیشروی آمد و از پشت سر هم تحت فشار بودیم. برای برداشتن مهمات از پیچی منتهی به کوشک که به آن پیچ مرگ میگفتند برمیگشتیم. جاده از زمین بلندتر بود. یک روز غروب که دیگ غذا را آوردند حدود 18 نفر دور دیگ جمع شدند، خمپاره را درست زدند وسط دیگ. صحرای کربلا راه افتاد. 18 نفر زخمی و شهید شدند.
از بچگی به ورزش علاقه داشتم، آن هم ورزش نه در حد معمولی بلکه همیشه به قهرمانی فکر میکردم. از پنجسالگی مسابقات مردان آهنین را دنبال میکردم و هر روزم با فوتبال میگذشت. در مدرسه هم همیشه در تیم فوتبال بودم. به دوره راهنمایی که رسیدم رفتم دنبال ورزش رزمی. سخت تلاش میکردم. در مدت حدود دوسال و نیم توانستم دان2 تکواندو را بگیرم، کاری که دیگران در چهارسال انجام میدهند. چهارسالی رزمی کار کردم و در آن مدت عضو تیم استان شدم و در سطح ناحیه توانستم مقام بیاورم. هیچ وقت به دوم و سومی فکر نمیکردم، همیشه هدفم طلا بود.
او یاد گرفته است که از وسایل دورریختنی چیزهای با ارزشی درست کند. جاسوئیچی را با پوست گردو و صدفهای کوچک تزیین میکند.گل و گیاه و انار خشک شده را به همراه تکههای کاغذ رنگی در کنار هم قرار میدهد. باور دارد که میشود از کمترین امکانات بیشترین استفاده را کرد. کارآفرین ما زمین میخورد ولی شکست نمیخورد! چند ماه در رنج میماند اما دوباره از لاکش خارج میشود و به بازار میرود. این بار همان رنج را دستمایه کارش میکند تا دوباره از این سوراخ گزیده نشود.
زهرا دختر بزرگ شهید جمعآور تعریف میکند: اربعین دو سال قبل وسایلم را بستم تا به کربلا بروم. زائران چهل و هشتم زیاد بودند و بچههای کارگروه در مشهد طرحی دادند. گفتند خانههایمان را در اختیار زائران امام رضا(ع) بگذاریم. حتی از خودروهایشان هم مراقبت کنیم تا با خیال راحت به حرم بروند و زیارت کنند. غذا و پخت وپز هم با خودمان. من خیلی ناراحت شدم و گفتم الان که من دارم میروم شما این طرح را گذاشتهاید. گفتند تو که از صفای کربلا بهره میبری. اما مشکلی پیش آمد و نشد که به کربلا بروم. ساک وسایلم تا چهل و هشتم همانطور بسته بود و امیدوار بودم که شرایط مهیا شود، اما نشد. قسمت بود بمانم و در طرح «میزبانی زائر» بچههای کارگروه مشارکت کنم.