رضا زراعتی برای همه سؤالاتمان پاسخهای شنیدنی داشت. بیتکلفبودن بسیجیها در رفتارش پیدا بود. امیرعلی ایروانی جدی بود، سنجیده حرف میزد و حواسش به همهچیز بود. امیرمهدی توحیدینژاد همراه دوست صمیمیاش امیر احمدی پای گفتوگو آمد و وقتی از خودش برایمان حرف زد، مطمئن شدیم با کسی گفتوگو میکنیم که شور و شوق نوجوانی آگاه در وجودش موج میزند.
مهدی حسینپور و محمدحسین عبدی هم در جمع ما بودند، لبخند میزدند و با روی گشاده پاسخگوی سؤالاتمان بودند. چه جمع دوستانهای! لازم نبود برای ایجاد صمیمیت تلاش کنیم. خودشان ساده و صمیمی بودند. آنها دانشآموزان بسیجی دبیرستان شهیدصیادشیرازی در محله هفتمتیر هستند که به مناسبت روز دانشآموز در حیاط مدرسه با آنان همکلام شدیم.
رضا زراعتی از بقیه بچهها سرزباندارتر است. سه سالی میشود که عضو فعال بسیج مدرسه است؛ از همان روزی که مدیر مدرسهاش سر صف درباره فعالیتهای بسیج دانشآموزی حرف زد و او به بسیج علاقهمند شد. رضا فرزند جانباز است و به پدرش افتخار میکند.
او میگوید: «بسیجی باید اهل عمل باشد. من نمیدانم چقدر از شجاعت پدرم در وجودم هست، چون در وضعیت جنگ قرار نگرفتهایم. البته این آرامش را هم مدیون پدرانمان هستیم، اما میدانم که بسیجی باید مرد عمل باشد. من خودم سعی میکنم در خانه فرد مفیدی باشم. خریدهای خانه را برای مادرم انجام میدهم و گاهی که پدرم برای بنایی به ولایتشان میرود، من هم همراهش میشوم و کمکش میکنم.»
از او درباره محلهشان میپرسم و میگوید: «با مسجد سیدالشهدا(ع) در خیابان سرافرازان ارتباط دارم و در کارهای فرهنگی مشارکت میکنم. مردم روی بسیجیها حساب دیگری باز میکنند. سعی میکنم در برخورد با همسایهها طوری رفتار کنم که به این نگاه لطمه نخورد.»
امیرعلی ایروانی دیگر دانشآموزی است که با او گفتوگو میکنیم. پدرش حسین ایروانی جانباز 70درصد اعصاب و روان است. شانزده سال بیشتر نداشته که به جبهه رفته است. همان سال اول اسیر شده و پس از هشت سال به خانه برگشته است.
امیرعلی کلاس پنجم بوده که دوشنبهشبها همراه با پسر همسایه به جلسات قرآن میرفته است؛ مسجد قمربنیهاشم(ع) در خیابان صیادشیرازی. آنجا روانخوانی و روخوانی قرآن را یاد گرفته است. دو ماهی که گذشته، متوجه شده است تعدادی از بچهها میروند پشت مسجد و میگویند ما میرویم پایگاه.
گاهی که پدرم برای بنایی به ولایتشان میرود، من هم همراهش میشوم و کمکش میکنم
کنجکاو شده و پس از آنکه سر از کارشان درآورده، خودش عضو فعال پایگاه بسیج مسجد شده است و اکنون دورههای مداحی را در هیئت مجنونالحسین(ع) پشت سر میگذارد. او در مسجد، مدرسه و در هیئت شهرستان فردوس که اصالت خانوادگیاش از آنجاست، مداحی میکند.
از او میپرسم بسیج چه تأثیری در زندگیات داشته است؟ میگوید: «بهدلیل حضور در کلاسهای بصیرتافزایی و طرح صالحین، از نظر اعتقادی رشد کردهام؛ بهطوریکه حتی پارسال توانستم حدود 10دانشآموز را وارد بسیج کنم. از طرفی چون به شغل نظامی علاقه دارم و پدرم را اسطوره خودم میدانم، فکر میکنم فعالیتم در بسیج به موفقیتم در شغل آینده کمک میکند.»
عرفان کاریزنویی هم فرزند جانباز است؛ جانباز نیروی انتظامی. او معتقد است بسیجی باید فعالیتهای جهادی داشته باشد و با کمک اهالی محله سرافرازان کمکهای مردمی را جمع میکند و همراه پایگاه بسیج مسجد امامحسین(ع) که در محلهشان قرار دارد، میروند به روستاهای محروم و به همسنوسالهایش کمک میکند. برای عرفان بسیجیبودن در کمک به همنوع معنی پیدا میکند.
او در بسیج مدرسهشان هم عضو فعال است. مشارکت در برگزاری کلاسهای طرح صالحین، حلقههای معرفتی، کلاسهای تقویتی و طراحی و ورزشی از برخی فعالیتهای اوست. از وضعیت بسیج مدرسهاش بسیار راضی است و میگوید: «بهدلیل برنامههای خوبی که بسیج مدرسه دارد، خیلیها عضو میشوند و ذهنیت مثبتی به بسیج دارند. بهعنوان مثال در سال تحصیلی جدید، دانشآموزان کلاس ما 22نفر هستند که 14نفرشان بهعنوان بسیجی فعال حضور دارند.»
عرفان درباره محله و فعالیتهای مسجد محله میگوید: «محلهمان را خیلی دوست دارم، نمرهاش بیست است، چون اهالی آن با هم صمیمی هستند. مهمتر از همه اینکه مسجد امامحسین(ع) بسیار فعال است؛ بهطوریکه در مراسم مختلف از محلات دیگر به این مسجد میآیند.»
امیر مهدی توحیدینژاد که در محله لادن زندگی میکند و پدرش جانباز اعصاب و روان است، حضور بسیج را مایه امنیت میداند و میگوید: «برادر بزرگم سالها فرمانده پایگاه مسجد امامعلی(ع) در بولوار لادن بوده است. یکی از کارهایی که او به نیروهای بسیجی یاد میداد، این بود که در معابر گشتزنی کنند و باعث برقراری امنیت در محله باشند. همیشه به من میگوید پدرمان برای امنیت مردم به جبهه رفت و مقابل دشمن جنگیده است. حالا وظیفه ما بسیجیها این است که اول از همه امنیت محلهمان را تأمین کنیم.»
از او درباره دغدغهاش میپرسم که میگوید: «پدرم؛ او تنها دغدغه من در زندگی است. پدرم یک جانباز اعصاب و روان است. همیشه از این موضوع رنج میبرم که چرا شهدا و جانبازان ما اینقدر زود به فراموشی سپرده میشوند. چرا باید امثال پدر من که جانشان را کف دستشان گذاشتند و از این کشور دفاع کردند، امروز برای دارو و درمانشان دغدغه داشته باشند.»
همیشه به من میگوید پدرمان برای امنیت مردم به جبهه رفت و مقابل دشمن جنگیده است
امیرمهدی بهعنوان یک بسیجی درباره ارتباطش با همسایهها میگوید: «ارتباط همسایهها در کوچه ما خیلی صمیمی است. خانواده من کاملا این دیدگاه را میپسندند و با اهالی ارتباط دوستانهای دارند. ما در محلهمان مرتب از حال همدیگر باخبریم. بیخبرماندن از همسایهها مطابق با سبک زندگی اسلامی و دینی ما نیست.»
مهدی حسینپور ازجمله بسیجیهای فعالی است که راه و منش پدربزرگ شهیدش را ادامه میدهد. محمدحسین که ساکن مجتمع مسکونی سپاه در بولوار نماز است، میگوید: «من عضو بسیج مسجد امامزمان(عج) در مجتمعمان هستم. همسایههای ما همگی بسیجیهای مخلص هستند و مسئولیت اجتماعی را از کودکی به ما یاد میدهند.»
مهدی هم درباره خلقوخوی یک بسیجی میگوید: «باید الگوی جامعه باشد. به همین دلیل ما هر خطایی کنیم یا کار مثبتی از خودمان به یادگار بگذاریم، همه میگویند ببین، این یک بسیجی است!»
او ادامه میدهد: «در منزل ما هرسال دهه فاطمیه و دهه اول محرم مراسم اجرا میشود که همسایهها در آن شرکت دارند. درکل همه با هم برخورد خوبی داریم و در مراسم یکدیگر شرکت میکنیم.»
از او درباره صمیمیترین دوستش سؤال میکنم. جواب میدهد: «محمدحسین عبدی صمیمیترین دوست من است. او هم مانند خودم نوه شهید است و بهعنوان بسیجی فعال به جامعه خدمت میکند. محمدحسین قاری قرآن است، مداحی میکند و بیشترین تأثیر را در زندگی من داشته است.»
مهدی که همراه محمدحسین روخوانی قرآن را تمرین میکند، درباره بهترین خاطره زندگیاش میگوید: «من بهعنوان یک بسیجی فعال در طرح ملی تلاوت که از طرف اداره ارشاد اسلامی برگزار شده بود، شرکت کردم و در مشهد اول شدم. بعد هم در مسابقات کشوری شرکت کردم و بهعنوان جایزه، امسال به کربلا مشرف شدم. این جایزه برای من خیلی شیرین بود. چون اولینبار بود که راهی سفر عتبات عالیات میشدم.»