محله رضائیه یکی از محلههای قدیمی منطقه5 مشهد است که مرور تاریخش حکایت از آن دارد که این محله مذهبیهای زیادی را در خود جای داده و وجه دینی و مذهبیاش بر جنبههای دیگر آن غلبه دارد. به همین سبب این محله در ایام محرم و صفر از محلههای شلوغ به شمار میرود و هنوز که هنوز است چراغ هیئت قدیمی آن در این ایام روشن و پذیرای عزاداران ابا عبدالله الحسین(ع) است. هیئت مردمی مسجد امام رضا(ع) در این محله مصداقی بر این سخن است. هیئت قدیمی که در دو ماه محرم و صفر شور حسینی در آن به پاست و شش دهه عزاداری میکنند.
در این میان، خانههایی هستند که سالهاست تبدیل به محافل روضهخوانی زنانه شدهاند. خانههایی صمیمی که اضطراب دنیای مدرن هنوز به دلشان رخنه نکرده و در عین سادگی پر از ملایمت و مهربانی هستند. آرامش این خانهها ریشه در وجود صاحبانشان دارد، زنان مؤمن و معتمدی که سالهاست روضهدار محله خودشان هستند.
اتفاق قشنگی که در محله رسالت افتاده است تشکیل هیئتی خاص دهه نودیهاست که خیلیها برای شکل گیری آن آستین بالا زدند: اعضای شورای اجتماعی محله رسالت، بانیان مسجد المهدی و معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری و حتی اعضای شورای شهر.
از فروردین و با آغاز ماه مبارک رمضان، هیئت «نسل ظهور» زیر نظر کانون فرهنگی تبلیغی شهید علی لندی فعالیت خود را رسمیت بخشید و جمع چهارصدنفره پرشوری را در محله شکل دادند که در بسیاری از برنامههای فرهنگی و تفریحی شهر اجرا داشته است.
سیدمولا مردی مخلص و بیپیرایه بود که نامش به نام امام حسین( ع) مهر شده بود و ناداری او را از میزبانی زائران امام هشتم غافل نکرده بود؛ مردی که خودش را وقف هیئت سیدالشهدا( ع) کرده بود و درِ خانهاش در محله قدیمی قبر میر در پایینخیابان به روی زائران حضرت رضا( ع) باز بود.سیداحمد گلابگیران که میان هیئتهای مذهبی و مردم کوچه و بازار به سیدمولا معروف بود، در ساخت یکی از درهای چوبی حرم نیز مشارکت داشت تا یادگارش در حرم مطهر رضوی نیز باقی بماند.
بنت الرقیه(س) در بولوار شهید کریمی15به مدت 10شب حال و هوای دیگری داشت. رفت و آمد از طرفهای عصر آغاز میشد و تا 10شب ادامه داشت. درست از شب شام غریبان امام حسین(ع)بنت الرقیه میزبان بانوان روشندلی بود که از سراسر شهر آمده بودند تا در روضههای اباعبدالله(ع) شرکت کنند.این خانه وقف برگزاری مراسمهای مذهبی برای بانوان است. واقف آن هم مرحوم حاج علی اشکذری است که از اهالی همین کوچه است. خانه از آنچه از بیرون به نظر میرسد دلبازتر و زیباتر است و حیاط پر از درخت و گل و گیاه آن همان ابتدای ورود چشم را مینوازد.
آنطور که قدیمیترها میگویند، قدمتش به 250 سال پیش برمیگردد و موقوفه آن به سیدابوالفضل زنبورکی متعلق بوده است. صدسال از ساخت بنای اولیه میگذرد که با فوت واقف و بعدها متولیانش، به حالت مخروبه درمیآید. همجواری بنا با بارگاه حضرت رضا(ع) موجب میشود که بهتدریج به کاروانسرا تبدیل شود. مسافران و زائرانی که از راههای دور و نزدیک به مشهد میآمدند، در این محل اتراق میکردند.
پس از مقتلخوانی، پیرمرد از منبر پایین میآید و عمامهاش را میان جمعیت پرت میکند. میان مردم راه میرود و سینه میزند. دیدن شیخ رویسپیدکرده و قدخمیده با جسمی نحیف و حالی نزار در عزای روز عاشورا مستمعان را نیز منقلب و فریاد یا حسینشان را بلندتر میکند.
این توصیف، تنها یکی از فیلمهایی است که از مقتلخوانی آیتالله محمدحسین سیبویه حائری باقی مانده است. مردی که سال57 به کشور آبا و اجدادیاش بازمیگردد تا پایههای مقتلخوانی روز عاشورا را در ایران بگذارد.