اسدالله شاهسونی، جوان دلیری بود که روز شهادتش، در حالیکه پاتک خورده بودند، به همرزمانش گفته بود تا او دشمن را سرگرم میکند، همگی سنگر را رها کنند.
ماشاءالله خانم تعریف میکند: خدابیامرز حاج محمدابراهیم همیشه میگفت: خلیل، عصای دستم بود! رفیقم بود. وقتی او خبر شهادت پسرش را شنیده بود، گفته بود «کمرم شکست.»
عادله خانم میگوید: روزی که پسرم سیدمهدی آمد و گفت میخواهد به جبهه برود، پدرش مخالفت نکرد و به او افتخار کرد و وقتی هم که به شهادت رسید، با همه دلشکستگی صبوری کرد و معتقد بود ایستادن دربرابر ظلم وظیفه است.
در سالهای دفاع مقدس حجیه علیزاده، مادر شهیدان پوراکبر چشمانتظار مردهای خانه بود؛ زنی که به گفته خودش از امانتهای خدا دست شسته بود و در راه اسلام و امام (ره) فرستاده بودشان زیر آتش جنگ.
علی اکبر ثابتفر نخستین شهید محله فاطمیه، دیدهبان تپههای اللهاکبر بود و تا آخرین نفس جنگید و سرانجام هدف گلوله سیمینف قرار گرفت.
شهید داوود رضایی در محله پنجتن به دنیا آمد و در کودکی شاگرد زرنگ کلاس درس به حساب می آمد. داوود به جبهه جنوب رفت و در منطقه هورالعظیم در اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسید.
عزرا اخترنیاخراسانی مادر شهید سیداحمد درسازپناه است و امروز در خانهای کوچک در محله طبرسی شمالی که متعلق به دیگری است بهتنهایی روزگار سپری میکند.






