منطقه ۴

منطقه ۴

پاتوق طلبه‌های مشهد

محله طلاب از معروف‌ترین محله‌های منطقه ۴ است که بسیاری نام منطقه را به این محله می‌شناسند. پیشینه نام‌گذاری این محله به سکونت طلبه‌های مشهدی در طلاب برمی‌گردد. محله تلگرد در منطقه ۴ قطب جاروبافی مشهد است. بسیاری از شهروندان این محله، جاروبافی را از بزرگان خود به ارث برده‌اند و امروزه جارو‌های تولیدی‌شان را به گوشه‌وکنار ایران می‌فرستند. یکی‌دیگر از محصولات تولیدی این منطقه کیف است. خیابان‌های «وحید» و «شهید حسینی‌محراب»، بورس تولید کیف است و بسیاری از زائران این خیابان را برای خرید کیف انتخاب می‌کنند. بازار خطی شهید مفتح، بازار مانتو ایثار، مجتمع تجاری فردوسی، بازار طلا و جواهر و... از جمله بازار‌های منطقه ۴ است که مشتریان پروپا‌قرصی از گوشه‌وکنار ایران و جهان دارد. گلشور، قدیمی‌ترین گورستان عمومی مشهد، که امروز بوستان بهشت بر روی آن قرار گرفته است، در این منطقه قرار دارد. بیشترین جمعیت این منطقه در بافت کم‌برخوردار ساکن‌اند، بافتی که حاشیه شهر محسوب می‌شود. منطقه چهار شهرداری مشهد سال ۱۳۷۳ تاسیس شده است و در مساحت ۱۳۴۲ هکتاری آن ۲۶۲ هزار نفر زندگی می‌کنند.

 خیابان جاروباف‌های محله تلگرد
اگر دنبال یکی از ظرفیت‌های گردشگری منطقه هستید، کوچه شهیدعطا حسینی11 بهترین گزینه است، با حجره‌هایی پر از چوب‌های جاروبافی و پدرهایی که هنوز نفسشان برای محله برکت است و میراثشان به فرزند آموختن همین حرفه بوده است. خیابان شهیدعطا حسینی یکی از شلوغ‌ترین معابر محله تلگرد است و به بزرگراه شهیدبابانظر می‌رسد. اگر گذرتان به این کوچه بیفتد، فرعی‌های آن نگاه شما را به‌عنوان یک رهگذر درگیر می‌کند که بافتی کهن و سنتی دارند.
ناگفته‌های راهپیمایی 22 بهمن 1365 و حماسه عبای خونین عباس صمدی
حجت‌الاسلام عباس صمدی 18بهمن سخنرانی کوبنده‌ای علیه منافقین کرده بود. وقتی به خانه برگشت، نامه‌ای تهدیدآمیز در خانه افتاده بود. او شب بعد هم به منبر رفت و باز خطاب به منافقین سخنرانی کوبنده‌ای کرد. 22بهمن1365 عباس صمدی با همسرش همراه می‌شوند تا به راهپیمایی بروند. تا خیابان خسروی را با هم می‌روند و بعد چون مرد‌ها صف‌های جلوتر را تشکیل می‌دادند، از یکدیگر جدا شدند. او به اولین صف راهپیمایی پیوست. در این زمان بود که عباس صمدی خودش را فدای دیگران کرد و شهید شد.
دهانم را دوخته‌بودند تا شوهرم را بدنام کنند
اوایل انقلاب هر چندتا مسجد، یک مرکز و پایگاه مقاومتی داشتند و پایگاه ما مسجد «شمس‌الشموس» بود. ما تئاتر را در مدرسه شروع کردیم. یک دوست در مدرسه، ما را علاقه‌مند کرد و کار گروه تئاتر تشکیل داد. یک‌بار آنقدر بلیت فروش رفت که در سالن مدرسه موثق عاملی جا نبود و به اجبار به مدرسه آیت‌الله کاشانی آمدیم و نمایش‌نامه را 2 بار اجرا کردیم و پول کلانی جمع شد. همان باعث شد در مسجد این کار را ادامه دهم.
 بازار جاروباف‌های مشهد نمادی ندارد
همه آن‌هایی که بومی و ساکن این منطقه‌اند و جای المان‌های دائمی را در برخی محدوده‌ها خالی می‌دانند؛ مانند بازار نگین‌تراش‌ها در محله طلاب و کوی مهدی و همچنین بازار جاروباف‌های محله تلگرد. آن‌ها می‌گویند باید متناسب با همین هویت، المان‌هایی در این نقاط ایجاد شوند.
 تدریس هنر در شانزده سالگی
فائزه حسینی هنوز 6سالش نشده بود که با تشویق اطرافیان متوجه شد که با دیگر هم سن وسال هایش فرق می کند. در یازده سالگی بی آنکه بداند نقاشی هنر است و می تواند حرفه محسوب شود، اولین سفارش طراحی را پذیرفت. پدرومادرش تبعه هستند و از کشور افغانستان، اما خودش متولد ایران است و بزرگ شده این خاک و بوم. شانزده ساله و ساکن محله طلاب است. او نقاشی را از کودکی شروع کرد. در همان شش هفت سالگی و زمانی که می خواست خواندن و نوشتن را یاد بگیرد، فهمید که چقدر در این زمینه مستعد است و می تواند پیشرفت کند.
انتهای سی‌متری طلاب و همسایه بازار فردوسی
کوچه امت3۱ در گذشته به انتهای سی متری طلاب معروف بوده است. زیرا بعد آن تا چشم کار می کرده، جالیز بوده است و زمین کشاورزی. اما حالا به دلیل هم جواری با بازار بزرگ فردوسی، یکی از معابر پرتردد است که ترافیک آن برای ساکنان معضل شده است؛ به خصوص در مناسبت ها و ایام خاص مثل نوروز و تابستان که زائران هم برای خرید، این محدوده و بازار را انتخاب می کنند. این کوچه به نبوت45 ختم می شود.
پاکبان محله پنجتن به خاطر کارش معلول شد، اما حتی کسی به دیدارش نرفت!
سید حسین حسینی، پاکبان شهرداری مشهد بود که در سال 90 بر اثر تصادف دچار آسیب نخاعی شد. این حادثه تلخ‌ترین اتفاق زندگی بی‌بی ربابه، مادر خانواده است و یادآوری‌اش هم برای او دردناک است. سیدمحمد، مرد خانه نحیف و لاغر است؛ جانباز شیمیایی جنگ. قدیم کارگر کارخانه موزاییک سازی بوده، اما توان جابه جاکردن بار نداشته است و حالا نان خشک خانه ها را جمع می کند. سیدمحمد مهمان نواز است. چندمین بار خوشامدمان می گوید. برایش عجیب است که کسی زنگ در خانه آن ها را زده باشد. همه درددلش به همین جمله خلاصه می شود؛ «در همه این سال ها کسی به دیدن حسین نیامده است.»