کارگاه باشگاه غدیر با همت معلول ان راه اندازی شده است این کارگاه 2 بخش دارد. بخش خیاطی و بخش انگشترسازی و جواهرتراشی. کارگاه انگشترسازی یک اتاق 12متری است که 4میز مخصوص انگشترسازی را دور آن چیدهاند. همه نیروها مهاجر و قطع نخاعی هستند و با بودجه کمی که دارند در کارگاه کار و خرج خودشان و خانوادهشان را تأمین میکنند.
صفدر هاشمی یکی از هنرمندان این کارگاه است. او سال 1352در شلگر افغانستان در نزدیکی مزار به دنیا آمده است. او تا سال 91 در تهران آشپزی میکرد اما به دلیل حادثهای که در آشپزخانه برایش اتفاق افتاد قطع نخاع شد و پس از آن راهی مشهد شد و امروز سر از کارگاه انگشترسازی درآورده است.
کودکانی با وضعیت توانخواه و مددجویان شرایطی را دارند که خیلی در جامعه دیده نمیشوند، به این معنی که با وجود بالا رفتن سطح آگاهی در جامعه هنوز هم این کودکان از سطح یکسان خدمات آموزشی و توانبخشی بهرهمند نمیشوند، بعضا خانوادهها این آگاهی را ندارند که فرزندانشان در چنین مراکزی میتوانند رشد کنند و بعضا هم فضای آموزشی کم است و نکته اصلی دیگر هم این است که جامعه باید به این افراد به چشم یک انسان عادی نگاه کند و آنها را بپذیرد.
مرکز «مثبتزندگی کد 481» به دنبال تأسیس دیگر مراکز مثبتزندگی در کشور از بهمن سال گذشته در محله کلاهدوز شروع به کار کرد. فعالیتی که با هدف محلهمحوربودن شکل گرفت تا بتواند به افراد زیرپوشش در هر محله بهتر رسیدگی کند. سمانه سعیدیفر میگوید: ایجاد چنین مراکزی یک ضرورت بود و باید سالها قبل اتفاق میافتاد. در گذشته نظارت و توجه به تمام پروندهها در زمان کوتاه ممکن نبود اما با این اقدام این مشکل برطرف شده است. ضمن اینکه افراد درباره فعالیت ما آگاهی مییابند که نتیجه آن توزیع عادلانه خدمات به تمام مددجویان است.
5 یا 6ساله بودم که به همراه چند نفر از دخترهای همسن وسالم در کوچه مشغول بازی بودیم. خطی کشیده بودیم و با سنگ بازی میکردیم. زمانی که نوبت من رسید لیلی کنان از داخل صفحه شطرنجی خطکشی شده عبور کردم. حالا باید سنگی را برمیداشتم و از پشت سر به داخل این خطوط شطرنجی میانداختم. اما زمانی که خم شدم تا سنگ را بردارم، دیدم دستی ندارم، هرکاری که کردم نتوانستم سنگ صاف سفید را با تنها انگشت دستم بردارم. احساسی از شرم و ناتوانی تمام وجودم را فراگرفت. با حالت گریه داخل خانه رفتم و در گوشهای از اتاق خانه کز کرده و گریه میکردم.
در ساختمان کارگاههای آموزشی و مهارتپروری آسایشگاه معلول ین شهید بهشتی، همه چیز با نظم و آرامش در گذر است؛ البته تا زمانی که مواد اولیه کارگاهها تأمین شود و بچهها سرشان به کار گرم باشد. وسایل کارشان که نباشد، کلافه و سردرگم به زمین و زمان اعتراض میکنند. آنها درکی از تورم، کرونا و مشکلات اقتصادی جامعه ندارند، تنها خواستهشان تأمین چند قلم مواد اولیه است که با دستان هنرمندشان آنها را شکل دهند و با فروششان حس کنند تواناییهایشان دیده شده است.
با تماشای سختی زندگی عشایر، دوران کودکی همسرم را تصور میکردم که او در کودکی چگونه از مسیرهای صعبالعبور عبور میکرده و تمام اینها اطمینانم را به او بیشتر میکند. البته این اطمینان همچنان ادامه دارد طوری که اگر 5مرد قوی ویلچرم را برای عبور از یک راهپله بلند کنند من نگران هستم که مبادا ویلچر از دست آنها رها شود اما اگر همسرم تنها با یک دست اینکار را انجام دهد مطمئن هستم او من را سالم بر زمین قرار خواهد داد.
نسرین شاهی در میان ورزشکاران معلول چهرهای شناخته شده است. 9سال از عمر خود را روی ویلچر گذرانده اما فراز و نشیب زندگی نتوانسته است زمینگیرش کند. در 13سالگی نامزد کرده، 17سال بیشتر نداشته که خانهداری را شروع کرده و 2سال بعد از زندگی مشترک این حادثه برای او رقم خورده است. 2ماه بعد از آن اتفاق، او زندگی جدیدش را روی ویلچر آغاز کرد. خودش معتقد است بخش دوم زندگی او که شاید از بیرون سخت به نظر برسد، نقطه عطف زندگیاش است.