معلول

فعال فرهنگی ناشنوا از تأثیر کتاب «بهشت خانواده» در زندگی روزمره‌اش می‌گوید
معصومه ترابی مقدم هستم متولد سال53 که از بدو تولد ناشنوا بوده‌ام. من چهارمین فرزند خانواده‌ای هستم که غیر از برادرم که اولین فرزند بود هر سه دختر ناشنوا به دنیا آمدیم. پدرم پس از تولد اولین خواهر وقتی متوجه شد که فرزندانی ناشنوا به دنیا خواهد آورد تقدیر خود را پذیرفت و با علم بر اینکه باید بتواند آموزش‌های لازم را به کودکان ناشنوایش بدهد دو فرزند بعدی نیز به دنیا آمدند.
روایت خانواده مصلحی که معلم دانش‌آموزان نابینا و کم‌بینا هستند
مریم، محبوبه و سعید مصلحی دو خواهر و یک برادر از بین 6 فرزند خانواده مصلحی هستند که در روستایی از توابع بردسکن به دنیا آمدند. به گفته آن‌ها ازدواج فامیلی پدر و مادر سرنوشت امروز آن‌ها را رقم زده است که البته شکایت یا نارضایتی از این موضوع ندارند. از بین 6 فرزند خانواده مصلحی، 4 فرزند دچار بیماری آرپی (RP) هستند، بیماری که در گذر زمان فرد بینایی خود را از دست می‌دهد یا به حداقل توان بینایی می‌رسد و از سویی هم از همان دوران کودکی قادر به بینایی در فضاهای کم نور نیست.
روایتی از مرکز اشتغال و کارآفرینی معلولان در گلشهر
مرکز اشتغال و کارآفرینی معلول ان به نام «اکو تک» بخش‌ها و شغل‌های متفاوتی دارد؛ گلخانه، بخش چاپ، پرورش پرندگان تزئینی، پرورش ماهی تزئینی، نجاری و تولید محصولات چوبی، ساخت عروسک، بخش خیاطی و بخش مواد که شامل تهیه و ساخت محصولات با گچ، سیمان و... می‌شود از جمله بخش‌های این مرکز است. در اصل ماجرا این مجموعه تلاش دارد تا با ترکیب هنرها و محصولات، محصولی نهایی هماهنگ با طبیعت تولید کند. این مجموعه زیبا اشتغال مستقیم 25 نفر از مهاجران معلول و غیر معلول را فراهم کرده است.
دبیر بازنشسته منطقه 8 برای هر مشکلی راه‌حل دارد
به محض اینکه دست راستش قطع می‌شود، «اسماعیل» از دستگاه جدا شده و نجات پیدا می‌کند. دو نفر از حاضران در صحنه از حال می‌روند، اما شیرخانی که تازه از جبهه آمده و زخمی‌های بدتر از او را دیده، خونسردی‌اش را حفظ می‌کند و اسماعیل را در وانت می‌گذارد و به بیمارستان می‌رساند. از بیمارستان تربت حیدریه او را به بیمارستان امدادی مشهد می‌آورند. در طول این مسیر «اسماعیل» به این موضوع فکر می‌کند که از این پس با یک دست چه کند؛ چطور زندگی‌اش را بگذراند.
زندگی بیست با نخاع بیست درصدی
روزهای عجیبی بود، فیزیوتراپ‌ها برای معالجه من‌‌ نمی‌آمدند و می‌گفتند که پولتان را هدر می‌دهید. ضمن اینکه هر فیزیوتراپی هم‌‌ نمی‌توانست روی عصب‌ها کار کند و عدّه‌ای هم می‌گفتند که رزومه ما خراب می‌شود! پس از پیگیری‌های خیلی زیاد یک فیزیوتراپ تازه‌کار قبول کرد که مرا معالجع کند. اما گفت که نتیجه با خداست. پس از آن سه بار در روز فیزیوتراپی می‌شدم و هر بار یک ساعت ونیم طول می‌کشید.
کوچه اولین هنرستان‌های مشهد
هویت محله هنرستان به‌دلیل وجود این کوچه است. اولین هنرستان کشاورزی دارای خوابگاه کشور سال 1346 در همین کوچه‌ تاسیس شد. بخش اصلی این هنرستان قدیمی حالا به نام هنرستان فنی شهید نورا... کاظمیان شناخته می شود و بقیه آن به 11هنرستان، دبیرستان و مجموعه ورزشی و فرهنگی تبدیل شده است.
الهی کرونا بمیرد
مامان ثریای بچه‌های همدم آن‌قدر عاشق بچه‌هاست که دخترها هم به او دلبستگی خاصی دارند: زینب گل‌کار دختر هجده ساله‌ و معلول جسمی و حرکتی است. او وابستگی زیادی به من دارد، راستش را بخواهید من هم خیلی دوستش دارم هر وقت وارد همدم می‌شوم حتما سری به او می‌زنم و حالش را می‌پرسم. من هم وقتی مرخصی باشم او سراغم را می‌گیرد و از علت نبودنم سؤال می‌کند. این دخترها واقعا فرشته‌اند. وارد خوابگاه که می‎شوم دورم جمع می‌شوند و بغلم می‌کنند. آن‌ها تشنه محبت هستند