بوستان کوهسنگی یکی از قدیمیترین و مشهورترین مکانهای گردشگری شهر مشهد است، به طوری که کمتر زائر و مجاوری وجود دارد که از این تفریحگاه دیدن نکرده باشد. 18سال قبل شاید این مکان فقط فضایی برای تفریح بود، اما با خاکسپاری 8شهید گمنام بر فراز کوهسنگی، این کوه به جبلالنور معروف شد. کمکم فضایی معنوی در آن شکل گرفت و میعادگاه مردم با شهدا شد. هر چند برای رسیدن به جوار این شهدا باید از 240پله سنگی گذر کرد، اما مشتاقان همه این سختی را به جان میخرند تا ساعتی را در این خلوتگاه سپری کنند.
یکبار که رهبر انقلاب برای زیارت به حرم مطهر مشرف شده بودند در هنگام تعویض کشیک، خدام با حضرت آقا دست میدهند و پدربزرگم موقع دست دادن با آیتا... خامنهای با شیوه قدیمی خودشان به ایشان دست میدهند. حضرت آقا که این شوخی قدیمی را در خاطر داشتند با مزاح و خنده به پدربزرگ میگویند: شما هنوز دست از این شوخ طبعی برنداشتهاید؟
حسوحال عجیبوغریبی داشتم. با کلام نمیشود توصیف کرد، اما از همه جالبتر این بود که درست همان چیزی که در مکه از خدا و امام هشتم(ع) خواسته بودم، نصیبم شده بود. از زمانی که این لباس سرمهای را میپوشم، سالها میگذرد، اما هربار که راهی حرم میشوم، باز هم حس من مثل همان روز اول است و ذرهای از شوقم برای خدمت کم نشده است.
خیابانهای اصلی با نور چراغها روشن شده است، اما در کوچهپسکوچههای تاریک چیزی به چشم نمیآید. سرکارگران با موتور جلو میروند. خادم ان پشت سرشان و ما هم پشت سر آنها با خودرو میرفتیم. سر کوچه شهید نامجوی2 میرسیم، سرکارگر دو تک بوق میزند و پاکبان داخل کوچه خودش را سر خیابان نامجو میرساند. نامش علیرضا درودی است، به محض اینکه میرسد خادم ان از ماشین پیاده میشوند و به سمتش میروند. درودی مات و مبهوت نگاهشان میکند.
از سال48 خادم ی در حرم مطهر نصیبش شد. خدمتی که به گفته خودش از ته دل میخواست و با لطف و عنایت حضرت رضا(ع) آن را گرفت. حاج ماشاءا... دانشینیا یکی از خادم ان پیشکسوت حرم رضوی است که به قول خودش نیمقرن است خاک پای زائران حضرت رضا(ع) را توتیای چشمانش کرده است. خیلیها در مشهد بهواسطه حجره قدیمیاش در نزدیکی حرم مطهر در سالهای دور و همچنین بهدلیل تأسیس بیمارستانی خیریه او را میشناسند.
هر روز 5 و 6 صبح از خانه میزدیم بیرون تا غروب آفتاب که برمیگشتیم. عادتمان شده بود؛ به حرم که میرسیدیم، اول رو به گنبد آقا سلام میدادیم و زیارت میخواندیم، بعد با وضو مینشستیم پشت میز خیاطی. بیشتر کار من و مرحوم برادرم دوختودوز و تعمیر لباس فرم خدام و فراشان بود، اما بخشی از آن هم به تعمیر لباس زائران امامرضا (ع) برمیگشت.