«سارا فلفلانی» هنرمند جوان که سالها بنای تاریخی مصلی خانه دوم او بوده و حالا بیش از یک سال از مدیریتش در این مجموعه میگذرد. به گفته هنرمندان قدیمی این مجموعه تاریخی، او جوانترین مدیر این بناست که دستی بر آتش تمام شاخههای صنایع دستی دارد، اما سفالگری پیشه و علاقه اصلی اوست. فلفلانی علاوهبر دغدغه ارتقای مجموعه و تجهیزات آن برای هنرمندانی که اینجا مشغول فعالیت هستند، به قول خودش به این بنای باشکوهِ آرام دورمانده از چشم تماشاگران هم عِرق خاصی دارد و میگوید که برنامههایی هم برای شناساندنش به مردم دارد.
جواد محمودی از افرادی است که برای مشاغل آسیبدیده از کرونا حرفهای خوبی دارد. او ساکن محله گاز و 22سال است ورزشهای رزمی را آموزش میدهد و هنوز هم با عشق پای این حرفه ایستاده است. علاوه بر کرونا، اتفاقی مسیر زندگی جواد محمودی را تغییر داده که مجبور است بیشتر وقتش را در منزل بگذراند. او میگوید: «همسرم که بیمار شد، مجبور شدم وقت بیشتری برای خانواده بگذارم. متأسفانه همسرم را خیلی زود از دست دادم و مجبورم کنار 2فرزندم باشم. به همین دلیل در همین شرایط کرونایی از طریق فضایمجازی مربیگری هم میکنم و خوشبختانه استقبال هم خیلی زیاد است.»
وقتی مسیری را که این چند سال رفته است، مرور میکند، انگارنهانگار که متولد1385 است. هرچند برای موفقیت سنوسال خیلی مهم نیست، یلدا قلجایی ساکن محله طلاب در همین پانزدهسالگی چنان محکم و بااطمینان از آیندهاش حرف میزند که جای هیچ شکوشبههای برای پیروزیاش در مسیر کار و زندگی باقی نمیماند. خودش بهیقین میداند برای رسیدن به این مرحله باید تلاش کند. او در چند رشته هنری و آزمایشگاهی فعالیت میکند. از اینها گذشته عاشق ادبیات است و در المپیاد علمی سال گذشته که بین ناحیه5 برگزار شده است، در رشته ادبیات رتبه اول را از آن خود کرده است.
مصطفی آقایی، استاد دوختهای سنتی و رو دوزی است و در 14 رشته صنایعدستی از سطح مربی تا استادی مهارت دارد. او بعد از 11 سال پژوهش هنری سال 92 یک طرح 5 ساله را برای آموزش و اشتغال بانوان حاشیه شهر کلید میزند و طی آن 8000 نفر را رایگان آموزش میدهد. درست زمانی که میخواهد دوباره برای ادامه پژوهشهایش به خارج از کشور برود در حرم حضرت معصومه(س) شعله دیگری در وجودش روشن میشود تا درخواست ساخت پوش مضجع شریف حضرت رضا(ع) را به آستان قدس رضوی بدهد و از کارآموزانش که به درجه استادیاری رسیدهاند برای کار در حرم دعوت میکند.
چند بانو نشسته و پارچه مشترکی را دست گرفته اند. یک دستشان پارچه است و یک دست سوزن. چشمانشان رد کوک ها را دنبال کرده و روشن نیست کدام عالم را سیر می کنند. از کارگاه ساخت پوش سنگ مدفن امام رضا(ع) حرف می زنم. جایی که آدم ها پایشان روی زمین است و روحشان در آفاقِ رضوی سیر می کند. به سراغ هرکدامشان که بروی سیر و سلوکِ خودشان را با حضرت دارند، قصه، مرام، کلام و مسیر خودشان. اکنون آن ها در این نقطه طلایی زندگی کنار هم هستند و ترس دارند این تجربه شیرین زود به پایان برسد.
روایتهایی از زنان سوزندوز بلوچ و افغانستانی در محله شهید باهنر که فرهنگ و تاریخ خود را در میان روزمرگیها حفظ میکنند.
پدرم برای کارهای هنری ارزش بسیاری قائل بود و زمانی که دید من با نخهای قالی چیزی را بر روی پارچه نقشآفرینی میکنم من را به ادامه این کار تشویق کرد. به دوختودوز علاقه بسیاری داشتم. به یاد دارم دوران راهنمایی را در مدرسه شهید بتول چراغچی در محله صاحبالزمان(عج) تحصیل میکردم. مربی درس حرفه و فن آنزمان من خانم محسنی یکی از استادان سوزندوزی کشور بود و هفتهای یکبار به ما در آن حوزه تدریس میکرد. گلدوزی با دست را من از ایشان آموختم و همان دوران یک جانماز گلدوزیشده برای پدرم دوختم.