پانزدهساله بود که از کارگاه ریختهگری و تراشکاری سر درآورد. استعداد ویژه او در طراحی که از کودکی همراهش بود، باعث شد روی فلزات طراحی و حکاکی کند. با گذر زمان و پیشرفت در کار، به قلمزنی و طلاکوبی روی قسمتهای فلزی تفنگهای شکاری روی آورد.
ساعتهای نفیس و جواهرات گزینههای بعدی او برای طلاکوبی و قلمزنی بودند و در این مسیر استادی نداشت. بارها آزمونوخطا کرد و سرانجام نام علیاصغر خاکساری بهعنوان هنرمندی بر سر زبانها افتاد که توانست برای اولینبار در ایران روی سنگهای عقیق و فیروزه طلاکوبی و قلمزنی کند.
حالا این هنرمند منطقه ۱۱ با بیش از چهل سال تجربه هنری، عضو خبره کانون قلمزنان جهان است. او در «نمایشگاه جهانی صنایعدستی فلورانس ایتالیا» و «نمایشگاه جهانی صنایعدستی در تهران» بهعنوان هنرمند برتر شناخته شده است. مدرک درجهیک هنری معادل دکتری دارد. همچنین، صنعتگر منتخب کشوری است و موفق به کسب «نشان ملی مرغوبیت صنایعدستی» و کسب «نشان دست خلاق در نشست جهانی صنایعدستی در اصفهان» شده است.
او آثار متعدد و خاصی حکاکی کرده است که ظرافت بسیاری دارد و حتی از یک تار مو نازکتر هستند. البته اینها فقط در بخشی از زندگی و ابعاد شخصیتی این شهروند محله دانشجو نمود دارند. کوهنوردی و صخرهنوردی حرفهای، ورزش زورخانهای، سفر به آتن با دوچرخه، عکاسی ویژه از طبیعت و آسمان شب، بخشی دیگر از زندگی او را تشکیل میدهند که تأثیری مستقیم روی هنرش گذاشتهاند.
آنقدر ابعاد زندگی هنری علیاصغر خاکساری برجسته است که خودمان را برای یک مصاحبه هنری تخصصی آماده کرده بودیم، اما او همان ابتدا صحبت را بهسمت طبیعت و علایق محیطزیستیاش برد: پدرم طبیعتگرد بود. از سال۱۳۵۰ که کودکی هفتساله بودم، با هزار گریه و عجز و التماس او را راضی میکردم که من را هم با خودش ببرد.
در یکی از سفرها، پدرم من را پشت سنگی گذاشت. خودش رفت و گفت از اینجا تکان نخور. چندی بعد بالهای عقاب طلایی را بالای سرم احساس کردم. سرم را که برگرداندم، پنجهها و نوک طلاییاش را دیدم. هنوز هم آن لحظه را بهروشنی در خاطر دارم. پشت سنگ رفتم تا نتواند من را بلند کند.
خاکساری دستبند نقره، طلا و مسی را که در دست دارد، درمیآورد و نشان میدهد. در دایره وسط و دو طرف دستبند، نقش عقاب طلایی حک شده است. پرها و موهای آن با ظرافت بسیاری در هم کشیده شده است و برق چشمان عقاب حکاکیشده، چشم را به خودش خیره میکند. نوک و پنجههای طلایی آن، چنان حک شده که انگار همان تصویری است که خاکساری با چشم خودش دیده است و تعریف میکند.
پلنگ، بز کوهی، آهو، پرندگان و... که هرکدام جلوههایی در هنر او دارند، همه حاصل طبیعتگردیهایش هستند. برای همین هم بخش اصلی هنرش را برگرفته از طبیعت میداند.
او از زمان نوجوانی دوچرخهسواری، کوهنوردی و صخرهنوردی حرفهای را آغاز کرده و بهمرور همه قلههای مرتفع ایران را رفته است. زندهیاد عباس جعفری که از کوهنوردان بنام ایران بوده، دوست و همسفر خاکساری در این سفرها بوده است، طوری که اکنون هم بعد از گذشت سیزده سال از فوت او، هنوز از یادآوری روزی که جلو چشمانش در سفر نپال بر اثر سانحه در رودخانه ناپدید شد، بهشدت مشوش و آزرده خاطر میشود.
او بهدلیل علاقه وافری که به کوه و طبیعت داشته است و دارد، پای ثابت پناهگاهسازی در ارتفاعات استان بوده است و تعریف میکند: بین سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۹ سه پناهگاه در شیرباد و بینالود ساختیم که نسبت به زمان خودش کار سخت و دشواری بود.
بدون هیچ امکاناتی، فقط با عشق، آهن، سیمان، موتورجوش، ورقهای بزرگ آهنی، پشمشیشه و... را روی کولمان حمل میکردیم و به بالای کوه میبردیم و درحالیکه آنجا آب نبود، سیمان پناهگاه را درست میکردیم. حتی بعضیهایمان چهل روز سر کار نرفتند تا این پناهگاهها را که موجب نجات کوهنوردان زیادی است، آماده کنیم.
علیآقا خاطرات زیادی از دوستان کوهنوردش دارد. او از استاد دستمالچی، عباس شوشتری، علی ظهوریان که نقص عضو شده است، زندهیادان حامد گلکار، رضا شهریاری، مجید وحیدیان و حسین شماعی نام میبرد. خاطراتشان را مرور میکند و همینطور نگران است مبادا نام کسی از قلم افتاده باشد. میان کلامش هم نام عباس جعفری مدام تکرار میشود.
از تواضعش یاد میکند، اطلاعات وافری که درباره مناطق سختگذر ایران داشت، مردانگیاش، مقالههایش که در مجلات ایران و خارج چاپ شده است و.... در پس هر خاطرهاش هم حسرت و افسوس موج میزند. گاهی مرور خاطرات و غم نبود آن عزیز چنان آزارش میدهد که چشمانش را میبندد، سرش را تکان میدهد و کلامش را نصفه رها میکند.
او بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ کوههای دماوند، الوند، قلهحصار، لالهزار، بینالود، هزارمسجد، علمکوه و... را با دوچرخه طی کرده است و سال ۱۳۷۳ با این تجربیات، بهاتفاق علی ظهوریان با دوچرخه راهی آتن میشود. او این سفر را که شصت روز طول کشیده، با شعار صلح و دوستی انجام داده است.
خاکساری که از کودکی و در این طبیعتگردیها شکار را هم آموخته بود، کمکم اطلاعاتش درباره محیطزیست افزایش پیدا میکند و به مضرات و خطرات شکار واقف میشود، طبیعت روبهانقراض را میفهمد، بحران کمآبی و خشکسالی را درک میکند و ازاینزمان، زندگی او بیش از پیش رنگوبوی هنری میگیرد.
این قلمزن نمونه میگوید: از کودکی اهل طراحی بودم و بهدلیل همنشینی با طبیعت، مدام طراحیهای مختلف از حیوانات و گیاهان میکشیدم. سال ۱۳۵۸ که در کارگاه ریختهگری و تراشکاری کار میکردم، طرحهایم را روی فلزات میکشیدم و حکاکی میکردم. آن زمان روی چوب هم طرحهای زیادی کشیدم. کلی آزمونوخطا داشتم. این تجربیات من را بهسمت حکاکی روی تفنگهای شکاری برد. سالها کار تعمیر تفنگهای شکاری را انجام میدادم، اما از وقتی طبیعت روبهانقراض را درک کردم، تصمیم گرفتم تفنگهای شکاری را حکاکی کنم تا دیگر کسی از آنها برای شکار استفاده نکند و بهعنوان زینت کنار اتاقها آویزان شود.
علیآقا با این کار، به هدفش رسیده و مواردی را به چشم دیده است که شکارچیان، تفنگهای حکاکیشدهشان را کنار گذاشتهاند. این تجربیات، زمینهای میشود که خاکساری بهسمت حکاکی روی سایر فلزات ازجمله طلا و مس و نقره سوق پیدا کند.
دقت زیادی که او به طبیعت دارد، روی هنرش هم هویداست، طوری که هر اثری را حکاکی میکند، جزئیات بسیاری را روی آن میکشد که همین موضوع، آثارش را منحصربهفرد کرده است.
حکاکیهای خاکساری حاوی تصاویری با ظرافتهای میلیمتری و حتی کمتر است.
خاکساری که هر اثری را فقط یکبار خلق میکند، ادامه میدهد: بارها به من پیشنهاد شده است که فلان اثر را دوباره حکاکی کنم. برایش مبالغ خوبی هم میدادند، اما قید این پولها را زدم و گفتم میخواهم هر اثرم منحصربهفرد باشد و کسی که اثر حکاکیشده از من دارد، بداند فقط همان یکی از آن موجود است.
تکبودن آثار موجب شده است خود این هنرمند هم از هر اثری خاطرهای منحصربهفرد داشته باشد، اما در این بین بعضی آثارش را بیشتر دوست دارد که دربارهشان اینطور تعریف میکند: چهره فردوسی را روی عقیق یشم نقرهکوبی کردم که کار خیلی سخت و دشواری بود و حدود چهار ماه زمان برد. روی سنگ لاجورد هم گل پروانهای را با نقره، طلا و مس حکاکی کردم که این هم کار خاصی شد و کل ابعادش کمتر از شش میلیمتر است.
یک خیر ایرانی مقیم دانمارک هم از خاکساری خواسته است انگشتری برایش طراحی کند. او هفتماه روی طراحی این انگشتر وقت گذاشته بود و در نهایت انگشتری با ابعاد ۱ در ۲ سانتیمتر طراحی کرده که روی یکونیم سانتیمتر آن سیمرغ عطار را حکاکی کرده و در پشتشان شانهبهسر را که نماد به خود رسیدن است، طلاکوب کرده است. در قسمت دیگر هم مادر گیتی را با صورتی از نور و جامی در دست و سری روبهپایین طراحی کرده است، به این معنی که وقتی کمکی به کسی میکنی، به عالم نور وصل میشوی و باید تواضع داشته باشی.
به گفته این صنعتگر منتخب کشوری، وقتی آن خیر این انگشتر را میدیده، همینطور که توضیح معانی طراحیهای آن را میشنیده، آنقدر منقلب شده که چندبار رفته صورتش را شسته است.
او میگوید: بهنظرم زیباترین حسی که هنرمند میتواند تجربه کند، همین است که ببیند اثرش روی دیگری تأثیرگذار است. همین بازخوردها هم هست که خستگی را از تن من هنرمند بیرون میکند.
هنر خاکساری بهویژه کارهای طلاکوبش روی فلزات، بینظیر است. او یکی از رموز این موفقیتش را ساخت قلم با دست خودش میداند و میگوید: کار در کارگاه تراشکاری و ریختهگری همراه با تجربه شخصی و شناختی که از فلزات دارم، باعث شده است بدانم هر فلز زیر کار، چه قلمی باید داشته باشد. برای همین قلمهایم را خودم درست میکنم.
او ادامه میدهد: فرار قلم روی فلزات جبراننشدنی است و نمیتوانید آن را پاک یا محو کنید. بارها بوده است که ماهها روی یک اثری کار میکردم، ولی یک ضربه اشتباه کار را خراب کرده است و دوباره آن را شروع کردهام.
او سال ۱۳۹۲ و در روز جهانی صنایعدستی بهعنوان هنرمند برتر کشور انتخاب شد و همین عنوان پایش را به نمایشگاه جهانی صنایعدستی ایتالیا باز کرد.
این هنرمند میگوید: سال ۱۳۹۳ در ایتالیا، من تنها نماینده ایران در رشته قلمزنی بودم. برای همین خیلی دوست داشتم بتوانم هنری قابل توجه را نشان دهم. در آنجا بیست بنر از طلاکوبی، حکاکی و طراحیهایی که روی تفنگهای شکاری و چاقوها انجام داده بودم، نصب شده بود. در ویترین غرفه، یک چاقو که روی آن تعدادی جانور درحال انقراض حکاکی شده بودند، ساعت مچی حکاکی و طلاکوبشده، تعدادی از کارهای خاصم که برای بعضیهایشان چهار ماه وقت گذاشته بودم، به نمایش درآمد.
اسم خودم را هم روی انتهای سوزنی به مساحت کمتر از یک میلیمتر برجسته کرده بودم که در نتیجه این کارها نشان اثر برتر نمایشگاه جهانی فلورانس به من اعطا شد و بهعنوان یکی از ۱۰ هنرمند برتر جهان انتخاب شدم. همچنین، استادان ایتالیایی درجه دکترای افتخاری این رشته را به من دادند. یک سال بعد هم در ایران، مدرک درجهیک هنری معادل دکتری را دریافت کردم.
سال ۱۳۹۵ در نشست شورای جهانی صنایعدستی که در اصفهان و با حضور معاون رئیسجمهور برگزار شده، نشان «دست خلاق» به ۱۰ هنرمند برتر صنایع دستی کشور اعطا شده که خاکساری هم یکی از آنهاست.
سال ۱۳۹۹ یکی از آثار این هنرمند منتخب کشوری شده است و اکنون هم سه اثر او در فهرست آثاری قرار دارد که قرار است برای آنها شناسنامه ملی تأیید کیفی صادر شود.
عجینبودن زندگی علی آقا با طبیعت باعث شده است سال ۱۳۹۸ برای ساخت مستندی دراینباره دعوت شود. او میگوید: تجربیاتی که در زمینه محیطزیست و منابع طبیعی داشتم، همچنین کنارگذاشتن شکار و قلمزنی روی تفنگهای شکاری باعث شده بود محمد دستمالچیان سراغم بیاید و نتیجه این دیدار ساخت مستندی شصتدقیقهای بهنام «خودساخته» با کارگردانی و تهیهکنندگی محمد دستمالچیان بود که در شبکه مستند پخش و بررسی شد.
علیآقا سال ۱۴۰۱ به جشنواره بینالمللی زیورآلات که در کشور ازبکستان برگزار شده بود، دعوت میشود. در این جشنواره ۵۸کشور که تعدادی از آنها عضو شورای جهانی صنایعدستی هستند، شرکت کرده و غرفههایی برای معرفی تولیدات هنرمندان اختصاص داده بودند. از ایران نیز هشت هنرمند حضور داشتند که علیاصغر خاکساری در رشته تراش سنگهای قیمتی و زیورآلات بهعنوان یکی از برگزیدگان جشنواره معرفی شد و بار دیگر نام ایران را بین هنرمندان جهان بر سر زبانها انداخت.
این هنرمند برتر کشور و جهان میگوید: هنرمندان وقتی اثری را میبینند، متوجه میشوند خالق هنر با چه روحیهای درحال خلق آن بوده است. بهعنوان مثال اگر در حال خستگی، غم و غصه، شادمانی و... اثر خلق شده باشد، بازتابش در آن دیده میشود. برای همین همیشه سعی کردهام در بهترین حالت روحی قلم در دست بگیرم و قلمزنی کنم.
علی آقا، بهدلیل خلق آثار هنری بسیار ظریف، با ذرهبینهای خیلی قوی کار میکند که این موضوع به چشمانش آسیب زده است. از هشت سال پیش چشم چپ او بیناییاش رو به کاهش رفته است و اکنون دیگر بینایی ندارد. خاکساری آنقدر به هنرش عشق دارد که نگران است اگر چشم دیگرش را هم از دست بدهد، هنری را که سالها با آن زندگی کرده است، از دست بدهد.
او با این همه سابقه و فعالیت درخشان، فقط هشتسال و ششماه سابقه بیمه دارد و از زمان کرونا بهدلایلی که مجال گفتنش نیست، بیمهاش قطع شده است. خاکساری درحالیکه آهی میکشد و آه دیگر را در خود فرو میبرد، برابر کملطفیهایی که به او شده است، میگوید: مهم نیست! من کارم را انجام دادم. هرچه در توان داشتم، پای هنرم گذاشتم. آیندگان هم درباره من و رفتاری که با هنرمندان میشود، قضاوت میکنند.
آگاهکردن مردم درباره محیطزیست و حفاظت از آن دیگر دغدغه این روزهای خاکساری است و درحالیکه همچنان طبیعتگردیهایش را دارد، در هر سفری که میرود، این موضوعات را به دیگران گوشزد میکند. او توضیحات مفصلی دارد درباره اینکه چطور مردم ایران با ناآگاهی، بهدست خود طوری به طبیعت آسیب زدهاند که موجب خشکسالی و ازبینرفتن زمین شدهاند.
این هنرمند برتر کشور و جهان، امیدوار است با آگاهشدن مردم، این روند تغییر کند و تا دیر نشده است به داد طبیعت نیمهجان ایران برسیم.
* این گزارش پنجشنبه ۲۵ آبانماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۲۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.