زمانیکه پدر شهید شد، زهرا دوسال داشت؛ او هنوز هم همان باور کودکانهاش را دارد و منتظر است بابا از جبهه برگردد، با اینکه ۳۶بهار و زمستان رفته است و خبری از شهید اصلیان نشده است.
مادر شهید علیاکبر اصغرزاده با گلایهای تلخ میپرسد: چطور بعداز ۳۰ سال حالا سراغمان را گرفتهاید؟ کسی دلنگران خانواده رزمندههایی نیست که شناسنامههایشان را دستکاری میکردند تا نوزدهساله به نظر برسند.
محمدرضا معبودینژاد جزو اولین اسرای ایرانی است که به دست عراقیها اسیر شده است. شب پیش از حمله رسمی عراق به ایران (۳۱ شهریور۵۹) نوبت نگهبانی او بود.
پیکر شهید احمد جهانی، پس از یازده سال بیخبری خانواده سال ۷۸ همراه با کاروان «حرم تا حرم» به مشهد بازگشت و به خانواده اش که حالا ساکن محله استتادیوسفی هستند، تحویل شد.
کمترکسی به خدیجه خانم زنگ میزند و او را به میهمانی دعوت میکند؛ چون میداند او باید خانه بماند و مراقب همسر جانبازش باشد. اصلا خدیجه عصای دست حسن محزونی شده است.
عصمتنوربخش میگوید: بعدها فهمیدم که گروهی به سرکردگی زنی از کومولهها به محمدجواد و دوستانش حمله کرده و با تیراندازی آنها را شهید کردهاند. آنها حتی به وسایل پسرم هم رحم نکرده بودند.
سالهاست که تابلوی «شهیدمحمد قربانی» در یکی از خیابانهای محله امامهادی (ع) دیده میشود، او از اولین شهدای این محله بوده است.






