دفاع مقدس - صفحه 54

وداع با الگوی ایثار
پدر شهیدان علی‌اکبر، حمیدرضا و حسین دهنوی به فرزندان شهیدش پیوست. او تا آخرین نفس‌های نودوهفت‌سالگی‌اش از اصول و آرمان‌هایش دست نکشید.
محمدرضا شاکری در روزهای آتش‌بس جنگ اسیر شد
حدود سه هزار نفری می‌شدیم که ما را ۹‌روز در سوله‌های تنگ و تاریک بعقوبه بدون آب و غذا رها کردند. در این ۹‌روز حتی یک لحظه هم در‌ها را باز نکردند و تنها راه تهویه هوا پنجره کوچکی بود که در بالای سوله قرار داشت.
مامان گلی هر روز از زیر تابلو برای حمید دست تکان می‌دهد
وقتی مامان‌گلی از زیر تابلو هنرستان‌۲۳.۲ که اسم حمیدش روی آن نوشته شده است، می‌گذرد، بلند می‌گوید: سلام مادر، دارم میروم مسجد. دستی برای حمید تکان می‌دهد و می‌رود به‌سمت مسجد امام‌علی (ع).
پس‌لرزه‌های اسارت پس از ۳۳ سال
سرهنگ محمد باری، از فرماندهان جبهه و جنگ، از روز‌های سرد دی‌ماه ۶۰ تا ۲۹‌مرداد‌۶۹ همراه هشت‌سربازش اسیر شد؛ اسارتی که دردش از درد‌های بسیار زمان رزمندگی‌اش چندین‌برابر بدتر بود.
شجاعت و ایثار در خانه پدر شهیدان دهنوی
حاج رجبعلی دهنوی می‌گوید: مادرش برای آنکه حمید را پایبند خانه کند، به او گفت: دختری را برایت انتخاب کرده‌ام؛ بیا امشب برویم خواستگاری. حمید گفت: من با جبهه ازدواج کرده‌ام.
۴ سال زندگی مشترک و یک عمر خاطره
آمنه کفاش‌شمس‌آبادی، همسر شهید محمدعلی دبوری می‌گوید: ۱۸ سال بیشتر نداشتم که شهید دبوری رفت و مرا با دوبچه تنها گذاشت. تنها مانده بودم. به اصرار خانواده همسرم، با برادرشوهرم ازدواج کردم.
اندوه پدر، فرزند روشندل شهید محله شریعتی را شاعر کرد
رها اکبری‌دزق دختری بابایی است که از ۷ سالگی پدر شهیدش را ندیده است، او آن قدر در فراق پدر گریه می‌کند که اندک سوی چشمانش هم تاریک می‌شود. او حالا فوق لیسانس ادبیات دارد و شاعر است.