غلامرضا لشکری در روزهای انقلاب به عنوان انتظامات تظاهرات کنندگان فعالیت داشته، او ۳۴ روز پس از آغاز جنگ با ۱۰ تن دیگر از دوستانش به عنوان اولین گروه نیروهای دواطلب مردمی به آبادان رفت.
حسین و عباس، پسران ۲۷ و ۲۵ ساله خانواده اسماعیلی بودند که ۱۳اردیبهشت سال۱۳۶۱ بههمراه شوهرخواهرشان عازم جبهه شدند. هفتروز، از آخرین دیدار آنان با خانوادهشان نگذشته بود که خبر شهادت هر سه را میآورند.
زهرا دهقانی فیروزآبادی تعریف میکند: فاطمه دختر بزرگم وقتی به مدرسه رفت حسین که آن زمان چهارسالو نیم داشت اصرار کرد همراه خواهرش به مدرسه برود. میگفت: اگر من را به مدرسه نفرستی، خودم را آتش میزنم!
علیاصغر تجعفری، حاصل ۳۰ سال مطالعه روزنامههای مختلف را در قالب ۳۰ موضوع و بیشاز ۱۵۰ جلد، صحافی و گردآوری کرده است.
مهدی میرزایی وقتی به جبهه رفت، هنوز پشت لبش سبز نشده بود. اما هشتسال بعد، مردی تمامعیار بود که درکنار فرماندهانی چون قالیباف، چراغچی و... سرد و گرمها چشیدهبود.
جنگ با کسی سر شوخی نداشت، اما سیدمسعود ساداتشکوهی فرمانده دیدهبانی ادوات لشکر ۲۱ امامرضا (ع)، جانش را کف دستش گذاشت.
لیلا پارسافر به عشق برادرش نویسنده شد، بعد از فوت برادرش تنها چیزی که آرامش میکرد، نویسندگی بود، او وبلاگی درست کرد و دل نوشتههایش را درآن مینوشت و کم کم طرفدارانی پیدا کرد.