منطقه ۳ 

منطقه ۳ 

روستاهای دیروز، محله‌های امروز

منطقه ۳ به‌لحاظ تاریخی سابقه روستایی دارد. یعنی بسیاری از محله‌های امروز آن، در گذشته‌ای نه چندان دور روستا‌ بوده و حالا جزئی از شهر شده است. براین‌اساس، بخش زیادی از اراضی این محدوده را زمین‌های کشاورزی تشکیل می‌داده که به‌مرور زمان و با توسعه شهر، به کاربری‌های شهری تغییر یافته‌ است. محدوده منفصل قرقی که اسفند ۹۱ به محدوده شهری پیوست، یکی از جدیدترین الحاقات به این منطقه است. استقرار فضا‌های مهمی مانند ایستگاه راه‌آهن و سیلوی گندم از حدود سال ۱۳۴۰ را می‌توان نقطه عطف این منطقه برای تبدیل پهنه‌های روستایی به بافت شهری و افزایش جمعیت آن دانست. پس از انقلاب به‌دلیل شکل‌گیری شریان‌های مهم منطقه مانند محور گاز، رسالت، طبرسی و مجلسی، تحولات منطقه سرعت گرفت. آرامگاه و باغ‌موزه نادری و آرامگاه خواجه‌ربیع ازجمله مکان‌های هویتی و تاریخی منطقه ۳ است که جمع زیادی از گردشگران و زائران را راهی این منطقه می‌کند. در مساحت ۳۳۰۷ هکتاری شهرداری منطقه ۳ حدود ۴۱۷ هزار نفر زندگی می‌کنند.

 

آرامگاه جانباختگان جنگ ظفار، مهد کودک شده است
آن سال‌ها هرچند خبر مشارکت ارتش ایران در جنگ ظفار منتشرشده بود، اما حرف چندانی از میزان تلفات ایرانی مخابره نشد یا اخبار منتشر شده متناقض بود. این نوشتار در پی روایتی از کشته‌شدگان ظفار است و همچنین ادامه ماجرا را نه در کشور عمان بلکه آرامگاه نام‌آشنای تعدادی از آنان در مشهد یعنی خواجه‌ربیع دنبال می‌کند. وضعیت این بخش از آرامگاه به طور کامل تغییر کرده است و این روز‌ها میزبان کودکان پیش‌دبستانی شده است.
رزم رستم و سهراب از زبان کیانای 12 ساله
کیانا طاهری از کودکی صدای رسایی داشته است. معاون پرورشی دبستان ناظرزاده این ویژگی او را کشف می‌کند و از کیانا می‌خواهد در مسابقات نقالی‌ جشنواره شاهنامه جابربن‌حیان شرکت کند. دو سال پیاپی در کلاس پنجم و ششم ابتدایی مقام نخست نقالی را در این جشنواره به دست می‌آورد بدون اینکه آموزشی دیده باشد. این موضوع علاقه او را به این حوزه بیشتر می‌کند. کیانا که تبحر خاصی در نقالی دارد، ابتدای صحبت با ما، اشعار فردوسی را باصلابت می‌خواند.
اجتماع فرهنگ، هنر و ورزش در یک خیابان
خیابان مقداد 25 با این که معبر بزرگ و وسیعی نیست اما کانون فرهنگی کوچکی به حساب می آید که محل تردد بسیاری از دانش آموزان و علاقمندان به هنر است. علاوه بر وجود چند مدرسه و مجموعه آموزشی، کانون فرهنگی تربیتی ادب و هنر و سالن سینما تئاتر مهندس مشکی نیز که هیچ وقت خالی از هنرجو و هنر آموز نیست این محدوده را شلوغ و پر تردد کرده است. خانواده ها و ساکنان این معبر شانس نزدیکی به غالب کانونهای هنری را دارند. علاوه بر این که سالن ورزشی قدس نیز مجاور و همسایه با این خیابان  است.به عبارتی می شود گفت پاتوق های فرهنگی و ورزشی در کنار هم قرار گرفته اند و چیزی برای ساکنان کم نگذاشته‌اند.
پاکبانی که با مرگش زندگی بخشید
حتی با مرگ طبیعی نیز تا 48 ساعت می‌توان برخی اعضای بدن مانند قرنیه، دریچه قلب، استخوان و تاندون متوفی را اهدا کرد. برای همین، پزشکان به خانواده ابراهیم که از شدت جراحات فوت کرده بود پیشنهاد می‌دهند اعضای او را اهدا کنند. این پیشنهاد همسر داغ‌دار ابراهیم را یاد روزی می‌اندازد که وقتی شوهرش خبر اهدای اعضای دختر نوجوان یکی از اقوام را شنید چقدر از این کار خوشش آمد. آن روز ابراهیم بعد از صانحه‌، به بیمارستان منتقل می‌شود اما ضربه آن‌قدر کاری است که او بدون وداع و خداحافظی با حسین، سبحان، سجاد و سهیل، برای همیشه آن‌ها را ترک می‌کند. اعضای ابراهیم 20 آبان سال گذشته با رضایت قلبی خانواده‌اش به بیماران اهدا شد. آن موقع، رسانه‌ها از این حادثه تلخ بسیار نوشتند.
10متری پرتردد بلال، کوچه شهید صدیقی
کوچه شهید صدیقی که اهالی محله آن را به‌نام ده‌متری بلال می‌شناسند، اوایل دهه50 با ساخت اولین مسجد در محدوده مزارع کشاورزی به‌سمت آبادانی رفت. این کوچه به‌دلیل مجاورت با شریان‌های اصلی شهر مانند بزرگراه شهید میرزایی، بولوار خواجه‌ربیع و همچنین شکل‌گیری مراکز مذهبی، آموزشی، تجاری در آن یکی از معابر پرتردد محله بلال است
سمانه آراسته؛ پیشتاز در میدان علم و ورزش
افتخار خودش و خانواده و مربیان مدرسه این است که رتبه 5 کنکور فنی و حرفه‌ای رشته تربیت بدنی سال گذشته را به دست آورده است. البته کسب مدال طلای تیمی استانی دررشته فوتسال در کلاس ششم ابتدایی نشان می‌داد آینده روشنی دارد. سمانه آراسته هجده‌ساله و ساکن محله طبرسی شمالی است، پرانرژی و مصمم برای رقم زدن آینده‌ای درخشان.
مهمات ما‌ ایمان بچه‌ها بود
رزمنده‌های ایرانی قصد کرده بودند در عملیات والفجر8 پیروز شوند و همین هم شد، اما آن نبرد نابرابر سخت پیش می‌رفت. باران آن شب به دادشان رسید. رطوبت، گازهای شیمیایی عراق را خنثی می‌کرد. فرمانده‌ها می‌گفتند بزرگ‌ترین عملیات جنگ همین عملیات بود که تا 29فروردین1365 یعنی 75روز ادامه داشت. گلوله‌ها و ترکش‌های زیادی به رزمندگان ایرانی شلیک شد. حوالی 1:30دقیقه اولین شب عملیات،‌ یعنی 20بهمن‌ماه، یکی از آن گلوله‌ها بر سینه‌ علی کاشانی محمدی اصابت کرد.