منطقه ۳ 

منطقه ۳ 

روستاهای دیروز، محله‌های امروز

منطقه ۳ به‌لحاظ تاریخی سابقه روستایی دارد. یعنی بسیاری از محله‌های امروز آن، در گذشته‌ای نه چندان دور روستا‌ بوده و حالا جزئی از شهر شده است. براین‌اساس، بخش زیادی از اراضی این محدوده را زمین‌های کشاورزی تشکیل می‌داده که به‌مرور زمان و با توسعه شهر، به کاربری‌های شهری تغییر یافته‌ است. محدوده منفصل قرقی که اسفند ۹۱ به محدوده شهری پیوست، یکی از جدیدترین الحاقات به این منطقه است. استقرار فضا‌های مهمی مانند ایستگاه راه‌آهن و سیلوی گندم از حدود سال ۱۳۴۰ را می‌توان نقطه عطف این منطقه برای تبدیل پهنه‌های روستایی به بافت شهری و افزایش جمعیت آن دانست. پس از انقلاب به‌دلیل شکل‌گیری شریان‌های مهم منطقه مانند محور گاز، رسالت، طبرسی و مجلسی، تحولات منطقه سرعت گرفت. آرامگاه و باغ‌موزه نادری و آرامگاه خواجه‌ربیع ازجمله مکان‌های هویتی و تاریخی منطقه ۳ است که جمع زیادی از گردشگران و زائران را راهی این منطقه می‌کند. در مساحت ۳۳۰۷ هکتاری شهرداری منطقه ۳ حدود ۴۱۷ هزار نفر زندگی می‌کنند.

 

سریال «پایتخت» پانیذ را بازیگر کرد
همه‌چیز از تماشا کردن فیلم «پایتخت» شروع شد: تکرار دیالوگ‌ها و تقلید حرکات و میمیک صورت و اجرای نقش‌ها. از همان‌جا بود که دنیای بازیگری برای پانیذ شفائی نغندر چهارونیم‌ساله که حالا شش‌ساله است شروع شد. بازیگر خردسال محله مهر مادر تاکنون در دو فیلم کوتاه «خورشید» و «درست گرفتید» ایفای نقش کرده است. به‌تازگی هم در نمایشی به نام «کات نه» نقش‌های سالار و گرگی را دارد و باید هم‌زمان در دو نقش بازی کند. گریمش هم خاص است. نیمی از صورت و بدنش خانم گرگی است با دیالوگ مخصوص و یک سمت نقش سالار که مرد است.
 گذر عمر در کال‌های مرگ
امیرمحمد دوازده‌ساله برای خرید شیشه مصرفی پدر هرروز جانش را کف دست می‌گیرد و راهی کال دروی در بولوار شهید ناصری می‌شود، کالی که عبور از آن برای بزرگ‌سالان هم دلهره‌آور است، اما امیرمحمد مأمور است و معذور. به سفارش‌ پدر، او سرش را پایین می‌اندازد و سراغ ساقی قدیمی را می‌گیرد. در مسیر، ده دوازده ساقی و مصرف‌کننده مواد مخدر به بهانه کمک و راهنمایی جلو راهش را می‌گیرند اما او همه را دور می‌زند تا اینکه ساقی پدرش را در حاشیه کال پیدا می‌کند. فروشنده در عوض پولی که از امیرمحمد می‌گیرد، یک بسته کوچک پلاستیکی جلو او می‌اندازد. حالا امیر برای در امان ماندن امانتی پدر، شروع به دویدن می‌کند. در راه بازگشت، دوباره چند نفر او را صدا می‌زنند. امیر اعتنایی به هیچ‌کدام ندارد و با همه توان به سمت خانه می‌دود. حالا مقابل پدر ایستاده است. با اینکه دستورش را به‌سرعت اجرا کرده است باز هم سرزنش می‌شود. چند مشت و سیلی هدیه پدر معتاد به اوست.
خیابان مسلم شمالی، راسته ایثار و شهادت
خیابان مسلم شمالی 10 به نام شهید مهدی ‌خوش‌ید‎‌طوسی تابلو خورده است. این معبر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آسفالت شد اما مانند خیلی از محله‌های دیگرتا یک دهه بعد، اطراف آن پر از باغ تره، مزارع گندم و چاه آب بود. صمیمیت بین ساکنان در زمان‌های سختی مثل جنگ، افتخار ساکنان این محدوده است. آن‌ها هنوز هم از رقیه‌خانم، مادر شهید برات رستگار مقدم گوهری، یادشان نرفته است که با مشارکت ساکنان کوچه، آذوقه و لباس به رزمنده‌‌ها می‌رساند یا مرحوم میرزا حسین غلامی‌پور و محمد‌تقی ترکمنچه که سحرهای ماه مبارک رمضان در خانه‌ها را می‌زدند تا کسی خواب نماند.
مسجد امام محمد باقر(ع)؛ پایگاه مذهبی،‌ تکیه‌گاه ورزشی
مسجد امام محمد باقر(ع) یکی از اولین مراکز مذهبی و محوری در محله بهمن است که احداث آن بعد از وقف زمین در سال 1330 شروع شد. مسجد ساخته‌شده در آن سال تا اواخر سال 1393 هم پابرجا بود اما فرسوده شدن ساختمان در طول زمان، هیئت امنا را به فکر بازسازی انداخت.دوباره اهالی محله بهمن پای کار آمدند و توانستند با کمک خیران و شهرداری منطقه3 بازسازی را به بهترین شکل انجام دهند. حالا حیاط کوچک و نقلی مسجد با گلدان‌هایی که در گوشه و کنارش چیده شده است میزبان میهمانان خانه خداست. مسجد جدید سه‌طبقه است و علاوه بر دو شبستان، فضاهای دیگری هم از قبیل سالن ورزشی، کانون فرهنگی، پایگاه بسیج و مهدالرضا(ع) به آن اضافه شده است.
 دو شهرک در یک خیابان
خیابان شهید یوسف‌زاده به دو بخش شهرک آزادی و شهرک سیمان تقسیم می‌شود. قدمت سکونت در شهرک آزادی که از شهید یوسف‌زاده یک تا 31 را شامل می‌شود به گفته قدیمی‌های ساکن این معبر به دهه 50بازمی‌گردد. شهرک سیمان از شهید یوسف‌زاده 31 تا 43 را شامل می‌شود. از اواسط دهه 50 متولیان کارخانه سیمان با هدف ساخت مسکن برای کارگران، اراضی این محدوده را از آستان قدس خریداری کردند تا کارگران خود را صاحب‌خانه کنند. اواخر دهه 60 ده‌ها واحد مسکونی ساخته و تحویل کارگران شد.
این باغبان هیچ‌وقت بازنشسته نمی‌شود
دل و جان محمودآقای روایت ما که بازنشسته نهاد بزرگی چون شهرداری است با گل و گیاه پیوند خورده است و از آن جدا نمی‌شود. یک قیچی ویژه باغبانی در جیب کتش دارد. هر جای شهر که درختان یا بوته‌ها به هرس کردن احتیاج داشته باشند، درنگ نمی‌کند. آن را بیرون می‌کشد و شاخه‌ها را تک‌به‌تک می‌چیند. رد کبودی‌ای که به دلیل زخم انبر و قیچی روی دستش نشسته است کم‌رنگ نمی‌شود. نمی‌داند تعلق خاطرش به گل‌ها و گیاهان بیشتر است یا مردم شهر. هرچه هست عشق و علاقه‌ای در خون و رگ‌هایش جریان دارد که خواب را هر صبح از سر او می‌پراند.
عروسک‌های سیس‌آباد؛ دوست داشتنی‌های کارآفرین
در حالی که برخی‌ از شرایط سخت اقتصادی گله‌مندند و کاسه چه‌کنم به دست گرفته‌اند، خیلی‌ها نان هنر خود را می‌خورند. خواهرانی که در محله سیس‌آباد کارگاه تولید عروسک بافی راه انداخته‌اند و روزبه‌روز دامنه فعالیتشان گسترش می‌یابد از این دسته‌اند. حضور در نمایشگاه ملی محصولات بانوان کارآفرین کشور (شهربانو) که اردیبهشت در مشهد برگزار شد، بهانه آشنایی ما با خواهران کارآفرین شد.