شهید - صفحه 102

شهید محمد عطار خراسانی شب تاسوعا به دنیا آمد و در عملیات عاشورا به شهادت رسید
محمد نگاهی به مهدی انداخت. دل مهدی ناگهان لرزید. نمی‌دانست چرا، اما انگار تمامی این ارتفاعات بر سرش آوار شدند، چقدر چهره محمد آرام بود، محمد لبخندی زد، مهدی را در آغوش کشید و با او وداع کرد. مهدی نگران بود اما دلیلش را نمی‌دانست. محمد لبخندی زد و همراه با مهدی منتظری به سمت شیار حرکت کردند. چند دقیقه‌ای نگذشت که صدای گلوله توپ 120ارتفاعات گرگنی را لرزاند. نیروهای گردان با استرس و نگرانی نگاهشان به سمت شیار رفت. صحنه بسیار عجیبی بود بچه‌ها با هر شرایطی در بین آماج توپ و گلوله خود را به شیار رسانده بودند، گلوله توپ بین پیکر محمد و منتظری برخورد کرده بود و این دو پیکر مثله شده بودند.
هنوز صدای سوزناک محمد آژند، شهید «خان‌طومان»، در سر پدر می‌پیچد
محمد آژند، شهید مدافع حرم است. شهید ی متولد سال١٣٥٩ که ٢١دی ماه سال ٩٤ در منطقه خان طومان حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نایل و ٥ماه بعد پیکر پاکش به خاک سپرده شد. «محمد آژند» حالا نام یکی از کوچه‌های محله محمدآباد است. اما فقط یک اسم نیست! این نام حالا یادآور شهید ی است که یک روز سبک‌بال و رها پر کشید. این زندگی و متعلقاتش را گذاشت و رفت.
دکتر فتاحی نیم قرن روزنامه‌های مشهد را در کانون «میثاق شهدا» آرشیو کرده است
آرشیو تخصصی کانون میثاق شهدا در محله آبکوه محل نگهداری محتوای دسته‌بندی شده با مستندات روزنامه‌‌های مشهدی و ملی از نیم ‌قرن پیش تاکنون و با موضوعات مذهبی، دینی، اعتقادی، علمی و پزشکی است. این مکان بیشتر شامل روزنامه‌هایی است که از زمان انقلاب تاکنون توسط دکتر فتاحی گردآوری و دسته‌بندی موضوعی شده‌اند. اینجا مکانی مناسب با تعداد بسیاری کتاب و بیش از 300جلد آرشیو روزنامه‌ای برای تحقیق و تفحص دانشجویان و محققان به شمار می‌آید.
درددل‌ با 2مرد قاب‌نشین
بعد از برادرم همسرم راهی جبهه شد. من ماندم و سه فرزند کوچک. او می‌گفت خدا یار و یاور شماست. من باید از انقلاب و این سرزمین دفاع کنم. یادم می‌آید آن زمان‌ها یک گوشمان به در خانه بود، تا خبری یا نامه‌ای از مردانمان که در جنگ بودند به دستمان برسد. همسرم بار آخری که رفت گفت عملیات است. 20روز از عملیات گذشته بود و همه دوستانش برگشته بودند و همسرم برنگشته بود. به خانه یکی از دوستانش رفتم تا سراغش را بگیرم. او گفت مجروح و شهید شدنش را دیده‌ام اما دیگر از او خبری ندارم.
تنها بازمانده غواصان گردان‌ یاسین پزشک شد
بعد پوشیدن لباس غواصی به آب زدیم. شب بود، یکی از بچه‌ها که راهنما و راه‌بلد بود، جلو گروه حرکت می‌کرد. بقیه هم با گرفتن ‌طنابی‌ با فاصله‌ پشت سر هم شنا می‌کردیم و جلو می‌رفتیم. قبل شروع عملیات ‌تأکید شده بود‌ در هیچ شرایطی سرمان را از زیر آب بیرون نیاوریم تا دشمن متوجه حضورمان ‌نشود. بی‌تحرکی‌ و تکان‌نخوردن طناب در نظرم مشکوک آمد. آهسته سرم را از آب بیرون آوردم. با منورهایی که دشمن انداخته‌ بود، شب مثل روز روشن بود. دوستان و هم‌رزمانم‌ شهید شده و روی آب شناور بودند و آب از خون بچه‌ها رنگین بود.
شهید بی‌سر
توزیع نوار سخنرانی امام(ره)، اعلامیه و مبارزه علیه نظام ستم‌شاهی تنها گوشه‌ای از اقدامات این زوج جوان در بحبوحه انقلاب بود. آن‌ها با اشراف بالایی که به اهداف رژیم و ستمگری‌هایش پیدا کرده بودند، در جلسات خصوصی به سخنرانی در میان دانشجویان می‌پرداختند و هرروز بر شمار مبارزان انقلاب می‌افزودند. هردو معلم بودند و در طرقبه تدریس می‌کردند و منزلی نیز در ته‌پل‌محله داشتند که زندگی خود را در کنار بچه‌ها در آن می‌گذراندند.
به مادرم قول شهادت داده‌ام
با اینکه پدرخانمم شرط کرد که اگر دخترم را می‌خواهی نباید به عملیات پرخطر بروی اما من قبول نکردم. حتی بعد از اولین جلسه خواستگاری که از شنیدن جواب رد خیلی ناراحت بودم، یک عملیات آموزشی در فریمان داشتم که در آنجا به دلیل درگیری فکری زیاد و سهل‌انگاری یکی از سربازان دوره آموزشی، نارنجکی روی هوا و در نزدیکی من ترکید و مچ دستم مجروح شد. باز با همان دست ترکش خورده به خواستگاری رفتم. مادرخانمم دلش برای من سوخت و به همسرش گفت: تا کار دست خودش نداده پاسخ مثبت بده!