در بولوار مفتح شرقی 6 جایی که اکنون با خانههای مسکونی یک یا حداکثر 2 طبقه محاصره شده است، روزگاری زمینهای خالی و افتاده و مزروعی بوده؛ زمینهایی که زمانی جزو محدوده شهری به حساب نمیآمد. سال 1379 کمکم ساختوسازها در این محدوده شروع شد و کوچه شهید «محمدرضا محور» شکل گرفت.
شنیدنش هم قلب آدمی را به درد میآورد. وقتی از عزاداریهایی بشنوی که اسرا برایش سیلی خوردند و باوجوداین زیر تازیانههای دشمن باز هم سرشان را بالا گرفتند. همه این دردها فقط به عشق امامحسین(ع) طاقتپذیر میشود و چیزی جز عشق اباعبدا... (ع) و خاندانش اینقدر نمیتواند انسان را آرام نگه دارد. مجتبی بحرینی میگوید: عزاداری در زمان اسارت ممنوع بود و انجام آن با جریمههای مختلفی همراه میشد. با این حال جریمهها و تنبیهها نه تنها ما را نمیترساند بلکه بیتوجه به آن در ایام محرم و صفر به برگزاری مراسم عزاداری میپرداختیم.
نامگذاری کوچهای به نام «بانوی شهید ذبیحی» در محله زکریا آغازی برای این گزارش جالب بود. در حدس و گمانهایم به این موضوع فکر میکردم که شهید باید در جنگ تحمیلی پرستار بوده و شهید شده باشد. گاهی هم فکر میکردم که باید از عوامل پشتیبانی جنگ بوده که به این درجه نایل شده است. با رابطانی که میتوانستند در این زمینه کمکمان کنند و اطلاعاتی بدهند تماس گرفتیم اما همه فرضیههایمان درباره شهید بههم ریخت. آن سوی تلفن رابط توضیح میداد:«اول اینکه یک شهید نیست و سه شهید هستند که هر سه خواهرند و سال 65در تبریز شهید شدهاند.»
هشتم عاشورای 1357 بود (مصادف با 18 آذر) و مردم روزها تظاهرات می کردند و شب ها به عزاداری می پرداختند. منزل ما تحت نظر بود و به این دلیل در خانه پدر همسرم بودیم. امین ا... به خانه آمد و گفت که فردا باید به یکی از روستاهای اطراف برود و در مراسم عزاداری شرکت کند. نیروهای رژیم، مردم را به رگبار بسته و جنازه ها را هم با خودشان برده بودند. او به همراه دوستانش به این روستا رفت و مانع از انتقال پیکر شهدا توسط نیروهای ساواک شد. نهم عاشورا ما هم طبق معمول صبح به راهپیمایی رفتیم. همسرم بعدازظهر یکی دوساعت استراحت کرد و از خانه خارج شد و...
ایستگاه شهدای طرق از سال 1379به همت مردم شهرک طرق برپا شد و در طول سال درهایش به روی زائران گشوده است. هر سال در ایام دهه آخر صفر حدود 20 هزار زائر پیاده به این ایستگاه قدم میگذاشتند و از خدماتی همچون ماساژ، بهداری، غذای گرم، آب گرم، حمام، مکان استراحت، خیاطی، واکس و ... بهره میبردند.
سمت و سوی حرف هایمان وقتی به دوران اسارت و روز رحلت امام رسید، لرزش شانه هایش انگار تازگی آن داغ جان سوز را زنده می کرد؛ فرمانده شجاع دیدبانی سال های دفاع مقدس وقتی از روزهای غربت اسارت و شنیدن خبر رحلت امام می گفت، درست مثل طفلی یتیم و سرگشته می گریست؛ انگار که روح خدا همین دیروز و امروز از جان او هم جدا شده است.
با هیچ یک از معادلات نظامی و اصول جنگ های منظم و کلاسیک آن دوران همخوانی نداشت. روی نقشه و باتوجه به توان نظامی و نیروهای موجود، کمتر تئوریسین نظامی دنیا می توانست تصور کند تنها یک ماه بعد از پایان عملیاتی سنگین (فتح المبین) عملیات بسیار پیچیده و خاص بیت المقدس اجرا شود و به پیروزی برسد. پیروزی ما آنگونه که امام خمینی(ره) فرمودند توسط خدا محقق شد تا خشم صدام و اضطراب هم پیمانان غربی عربی اش را به دنبال داشته باشد.






