پاکبان

موسیقی‌؛ رسم خانوادگی برادران نارنجی‌پوش شهرک شهیدرجایی است
پشتِ خش خش جاروی برادران دستواره نوای دوتار و نی پنهان است. این پنج برادر شب‌ها خیابان‌های شهر را جارو می‌زنند و صبح‌ها با هنر سر می‌کنند.
پاکبان داستان‌نویس مشهد، میهمان تلویزیون شد
کسادی کار خیاطی، محسن‌ رحیم‌دل را مجبور می‌کند پاکبان ی را تجربه کند. می‌گوید: هر زمان در فضای سبز درخت‌ها را آب می‌دادم، به موضوع جدید برای نوشتن فکر می‌کردم.
پاکبان دوست داشتنی محله اقبال
هرچند بیشتر مردم رعایت حال ما را می‌کنند و فرهنگ شهروندی برقرار است، هنوز برخی افراد پیدا می‌شوند که کیسه‌های زباله‌شان را از پنجره خانه به بیرون پرت می‌کنند.
ماجرای پاکبان شهرمان که امام رضا (ع) زندگی اش را متحول کرد
قصه پاکبان پاکدست شهرمان که می گوید حتی در هفت سال دست و پازدنش در اعتیاد، به مال مردم دست درازی نکرده است، به روزهای سخت خود رسیده است، روزهایی که با تمام در به دری هایش مقدمه آشتی دوباره او با امام مهربانی ها شد؛ « چابهار، ایرانشهر، ... برای کارگری به شهرهای مختلفی رفتم. مدتی بعد که به مشهد برگشتم، شب ها را در خانه های نیمه مخروبه می گذراندم، گاهی هم در خانه بقیه مصرف کننده ها.
جارو رفیق 30 ساله من است
اسم جاروی دسته‌بلندشان «مکه‌ای» است. این جاروها را پیمانکار می‌خرد و به پاکبان ‌ها می‌دهد. براتعلی از صبح تا شب جاروها را در آب می‌گذارد تا خیس بخورد و بهتر کار کند. او می‌گوید: جاروهای جدید اصلا به درد نمی‌خورد و زود سیخ‌هایشان از بین می‌رود و زمین تمیز نمی‌شود. جارو کردن درست وقتی است که به‌جز آشغال‌های درشت، خاک را هم بگیری تا تمیز باشد. براتعلی پروانه می‌گوید: دلیل نمی‌شود اگر برخی مردم رعایت نمی‌کنند ما کوتاهی کنیم.
روایت زائران اربعین؛ حدیث پاک بازی در خاک مطهر
گرمای هوا 40 درجه بود و لباس به تنمان می‌چسبید. یک مسیر را برای نظافت مشخص کرده بودند و در قالب چند شیفت خدمتگزاری می‌کردیم. اصلا تعارف نیست. این همه محبت را یکجا ندیده بودم. وقتی دیگران را می‌دیدم که با چه ذوق و شوقی دارند به زائر امام حسین(ع) خدمت می‌کنند، شرمنده می‌شدم. کف پای خیلی از زائرها آبله و تاول بسته بود اما می‌گویند عشق که باشد، حریف همه چیز می‌شود. فقط عشق این معجزه را می‌کند. هیچ‌کدام دوست نداشتیم زمان خدمت به پایان برسد.
تصمیم بزرگ خانواده پاکبان مشهدی؛ ایثار باباحسن در ظهر عاشورا
ساعت 2:40 بامداد، اهل خانه با شنیدن صدای تک‌آژیر آمبولانس، هراسان منتظر توقف ماشین می‌مانند. باباحسن با لباس فیروزه‌ای و شبرنگ پاکبان ی در سیاهی شب روی برانکارد می‌درخشد. بر خلاف روزهای دیگر، به جای رفتن به خیابان فروزانفر محله پنجتن، به بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد می‌رود. اهالی خانه هنوز در بهت و حیرت‌اند که چه اتفاقی افتاده است و با یک خبر غافل‌گیرتر می‌شوند. کادر درمان خبری می‌دهند که هیچ‌کس باور نمی‌کند:‌ مرگ مغزی حسن نوروزی؛ مردی که با اهدای اعضایش 5 بیمار به ادامه زندگی امیدوار شدند.