خیابان شهید آوینی33 (خیابان شفیعی 34) از فلکه دوم گلشهر آغاز و به بولوار شهید آوینی میرسد. این معبر که از چند سال قبل به درخواست اهالی از سمت شفیعی به بولوار شهید آوینی یکطرفه شده است، یکی از اصلیترین معبرهای محدوده گلشهر است و مابین 2محله نیزه و آوینی قرار دارد. به دلیل وجود بیمارستان امام سجاد(ع) در اینجا، اهالی به آن خیابان درمانگاه میگویند. بهجز بیمارستان، یک سالن ورزشی، درمانگاه، مسجد، دبیرستان، تالار پذیرایی و پایگاه سلامت گلریز هم در این خیابان قرار دارد.
صدای خنده بچهها توی گوش زمین خاکی پیچیده، چشم به آسمان آبی دوختهاند و بادبادکهای رنگارنگشان را در باد میرقصانند. از آن سوی میدان صدای پرتاب تیرها به گوش میرسد، از کمان رها میشوند و زوزهکشان به نشانه میخورند. این زمین خالی در انتهای محله ثامن در محدوده گلشهر حالا تبدیل به قرارگاه تفریحی مهاجران افغانستان ی شده است. در این گزارش به سرزمین کوچکشان پا گذاشتهایم تا دل به حرفهای کمانداران خودآموز این منطقه بدهیم که در جمعهای دوستانه به خود لقب «جومونگهای گلشهر» را میدهند و به این ورزش نشانهزنی میگویند.
فارسیزبانان هر جای جهان که باشند پیوندی قوی با شعر و داستان و افسانههای کهن دارند. منطقه5 هم شهروندان ادیب و دوستدار ادبیات کم ندارد. به سراغ جمعی از داستاننویسان گلشهری آمدهایم که بیشتر آنها مهاجر هستند. انجمن آنها پیشتر با عنوان «صندلیهای روبهرو» معروف بود و حالا با نام انجمن «راویان داستان» شناخته میشود. گروهی که از دل آن افراد بسیاری با استعدادهای درخشان سر برآوردهاند.
روایتهایی از زنان سوزندوز بلوچ و افغانستان ی در محله شهید باهنر که فرهنگ و تاریخ خود را در میان روزمرگیها حفظ میکنند.
صاحب یکی از مهجورترین هنرهاست. دیوارهای حجره نمدمالی محمدعلی محمدی در رسالت، مانند چینوچروکهای صورتش پرخط و راه است؛ قدیمی و کهنه. صبحها پیرمرد جزو اولین کسانی است که کرکره مغازهاش را بالا میکشد و شبها جزو آخرین نفرهایی است که قفل به آن میزند. محمدعلی از آن دسته کسبهای است که زندگی روزمره سادهای دارند. در و دیوار حجره پر از نمدهای کوچک و بزرگ است. برای همین است که مغازهاش میتواند پاتوق همه هنردوستهایی شود که دلشان برای قدیمیها تنگ میشود.
در درس و علم اعجوبهای بود و زبانزد خاص و عام. تسلط مثالزدنیاش به چند زبان خارجی و توان فوقالعادهاش در سخنوری، دلیل رضایت استادان برای دعوت از او بهمنظور تدریس در دانشگاه شده بود. خیلی زود بورسیه روسیه برایش فراهم شد اما ناگهان از تمام موقعیتها روگردان شد؛ سرنوشت جدیدی در راه بود.
محمد رضایی پیش از اینکه «شیخ شهید» باشد، جوانی افغانستان ی است که کودکیاش را در کوچههای گلشهر قد کشیده است. مثل همه همسن و سالهای خودش با کفشهای کتانی آدیداس ارزان قیمت در کوچه و خیابان دویده و فوتبال بازی کرده، از دیوار بالا رفته، شیشه شکسته، حتی توی دعواهای خیابانی یقه پاره کرده اما از یک جایی به بعد آرام و سر به کتاب شده است.