مشهد قدیم - صفحه 98

کوچه جوادیه ساکت اما ماندگار
از کوچه پرشوکت جوادیه که روزگاری در هیاهوی دانش‌آموزان نمونه مدرسه جوادیه غرق می‌شد، چند کاسب‌کار و مسجد معروفش باقی مانده و البته بنای جوادیه که اکنون از کاربری خود یعنی مدرسه خارج شده و به خانه زائر تبدیل شده است.
زدودن غم دوری از مجاوران
شاید باورش سخت باشد، اما افرادی در شهر مشهد و در همسایگی حضرت رضا(ع) زندگی می‌کنند که سال‌هاست گنبد و بارگاه منور امام مهربانی‌ها را فقط در قاب تلویزیون دیده‌اند. هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کردند که در شهر امام رضا(ع) زندگی کنند، اما توفیق زیارت نصیبشان نشود. آن‌ها در گوشه‌ای از همین شهر آرزوی دخیل‌شدن به پنجره فولاد را دارند.14سالی می‌شود که آستان قدس رضوی در قالب طرحی به نام «معین‌الضعفا»، سالمندان و معلولانی را که به‌دلیل وضعیت خاصشان توفیق زیارت پیدا نمی‌کنند، به پابوسی حضرت ثامن‌الحجج(ع) می‌آورد.
سردیس سرلشکر پرویز حبرانی در میدان
یکی از میدان‌های منطقه ما در مجاورت ارتش به نام شهید سرلشکر پرویز حبرانی مزین شده است که به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس، سردیس این شهید در این میدان نصب شد تا به قول «امیر سرتیپ رضا آذریان» هر فردی که از این میدان عبور می‌کند با خودش بیندیشد که این سردیس نماد کیست و چرا در اینجا نصب شده است.
رئیس ایستگاه 47آتش‌نشانی: می‌خواستم راننده شوم، آتشنشان شدم
فکرش را هم نمی‌کرد عشق و علاقه‌اش به رانندگی از او یک آتش‌نشان بسازد. «علیرضا رحیمی» 38ساله که این روزها به عنوان رئیس ایستگاه‌های شماره40 و 47 مشغول به خدمت است، علت حضورش در این شغل را علاقه زیادش به رانندگی به‌ویژه خودروهای سنگین می‌داند.
پنج در و هزار خاطره در خانه شاملوها
وقتی در کوچه پس کوچه‌های شهر راه می‌روید خانه‌های قدیمی با معماری‌های خاصش را می‌بینید که آجرها و کاشی‌کاری‌هایش بیانگر دوران معماری قدیمی‌اش است، اما در همین کوچه پس کوچه‌ها هستند خانه‌هایی که در پشت درهای فلزی پنهان شده‌اند و هیچ نشانی از قدیمی بودنشان ندارند. یکی از همین خانه‌ها واقع در سرشور33 با نام خانه شاملو است که ساکنان این خانه (خانواده ابوالقاسم شاملو منتظر مَقدَم) مدعی است نسل هفتم شاملوها هستند و این ملک وقف اولاد است و نسل اندر نسل در بین آن‌ها چرخیده است.
دگرگونی زندگی یک دلداده امام حسین(ع)
حمد صفایی شهری متولد 1334 است. او تا پیش از رفتن به خدمت سربازی نه اهل رفتن به هیئت بود و نه حتی نماز را پیوسته می‌خواند. صفایی درباره دوران جوانی خود و چگونگی جذبش به مسائل دینی می‌گوید: من تا پیش از رفتن به خدمت سربازی آن چنان اهل خواندن نماز و روزه نبودم. بیشتر علاقه داشتم به سینما بروم و خوش‌گذرانی کنم تا اینکه به سربازی رفتم و با شخصی به نام سیدهاشم دوست شدم.
قصه چهار زنِ سوزن‌دوز که هنرشان قرار است سنگ مضجع حضرت رضا(ع) را در آغوش بگیرد
چند بانو نشسته و پارچه مشترکی را دست گرفته اند. یک دستشان پارچه است و یک دست سوزن. چشمانشان رد کوک ها را دنبال کرده و روشن نیست کدام عالم را سیر می کنند. از کارگاه ساخت پوش سنگ مدفن امام رضا(ع) حرف می زنم. جایی که آدم ها پایشان روی زمین است و روحشان در آفاقِ رضوی سیر می کند. به سراغ هرکدامشان که بروی سیر و سلوکِ خودشان را با حضرت دارند، قصه، مرام، کلام و مسیر خودشان. اکنون آن ها در این نقطه طلایی زندگی کنار هم هستند و ترس دارند این تجربه شیرین زود به پایان برسد.