حالا هشتمین دهه زندگیاش را پشت سر میگذارد، اما همه چیز را با جزئیات در حافظه دارد و با دقت خاصی تعریف میکند. برایمان از قلعه خیابان قدیم میگوید. از قلعهای بزرگ در همین منطقه که حدود 30 خانوار در آن زندگی میکردند، از مسجد جامع قدیم میگوید و تغییرات آن... علی اصغر خیابانی تنها، معروف به حاج علی اصغر گازی، متولد سال ١٣۱۵ است که به قول خودش از ٧سالگی تا ٧٠سالگی تمام زندگیاش را با پیشه اجدادش یعنی کشاورزی گذرانده است. پنج پسر دارد و سه دختر و ٥٠ تا نوه و نبیره! بابا و به قول خودش، بابوهایش همه ساکن قلعه خیابان بودهاند و حاجیزادهها و خانسالارهای این منطقه!
ویزیتورها و تحصیلداران بنا به شغلشان باید به طور دائم در بازار حضور داشته باشند. ویزیتورها صبح که از خانه خارج میشوند باید به انبار یا شرکت مراجعه کنند و کالای مورد نظر را دریافت و در بازار به فروشگاههای مختلف ارائه کنند. تحصیلدار هم باید اوراقی مانند چک، سفته و پول نقد را از مشتریها دریافت و به بانک تحویل بدهد. حال تصور کنید که این حرفه با آمدن کرونا و قرنطینه چطور میتواند به کارش ادامه بدهد؟
علی ذبیحی دانشآموز نخبه 19ساله محله سیدی است که نمرات درخشانی از رقابتهای علمی کشوری و بینالمللی را در کارنامه خود به ثبت رسانده است. کسب مدال نقره در المپیاد علمی نانو، انتشار مقاله علمی در یکی از معتبرترین مجلات علمی جهان و حضور در جمع 30تیم برتر مسابقات جهانی BL4S بخشی از این افتخارات است.
یک کاسب علاوهبر مهارت در کار باید نسبت به مشتریانش امانتدار و تعهد اخلاقی داشته باشد. شاید بگویید یعنی چه؟ بسیاری از مشتریان، وسایل برقی گرانقیمتی برای تعمیر میآورند مانند اتوپرس، جاروبرقی، ماکروفر، سولاردم و... بعد که تعمیرشان میکنیم به مشتری زنگ میزنیم که وسیلهتان حاضر است، اما آنها فراموش میکنند یا فرصت ندارند برای گرفتنش بیایند.گاهی وسیلهای تا 10سال اینجا بوده بعد صاحبش برای گرفتنش آمده است.
با وجود اینکه فقط 17سال دارد آوازه شهرتش بین بانوان دونده کشور پیچیده و اگر در یک رقابت حضور داشته باشد سایر دوندهها باید برای رسیدن به جایگاههای دوم و سوم با یکدیگر رقابت کنند. نام این قهرمان ملیپوش «حدیثه رئوف خوشفطرت» است که تا به امروز بیش از 50مدال رنگارنگ در مسابقات مختلف کسب کرده و رکورددار مادههای دو 800، 1500 و 3000متر نوجوانان و 1500متر جوانان ایران است.
خانهای که این روحانی وارسته در آن میزیست، منزلی بسیار ساده و قدیمی و با امکانات محدودی بود که در وهله اول بسیار متعجب شدم ایشان با اینکه فرزندان نامداری دارد و حداقل یکی از آنها رئیسجمهور کشور است و دیگران نیز هر کدام دارای مقامات و مراتبی هستند، معذلک در چنین خانهای محقر و ساده و در یک اتاق کوچک شاید9 متری در کنار انبوهی از کتابهای بسیار قدیمی زندگی میکند و عجیبتر آنکه این پیرمرد و پیرزن سالخورده خدمتکاری نداشتند و در عین حال با میهمان اینقدر گشادهرو بودند و من خود شرمنده شدم که چرا مزاحمت برای آنها ایجاد کردهام.
برادر بزرگترم برایم تعریف میکرد که وقتی رهبری به دنیا آمدند پدرم با مرحوم آیت الله خامنهای در بالاخیابان روبه رو شدند. ایشان به پدرم گفتند: خداوند به من پسری عطا کرده است که اسمش را «علی» گذاشتم. پس از آن پدرم را به منزل آیتالله سید هاشم میردامادی، پدربزرگ رهبری، دعوت کردند تا در گوش فرزند نورسیدهشان اذان و اقامه بگویند.