شهروندان خیابان سبحان 28 در محله خلج خواستار یک طرفه شدن این معبر محلی شدند تا دیگر شاهد نزاع و درگیری بین رانندگان خودروها نباشند که از دو سمت خیابان سبحان و شهید ناظر با یکدیگر روبهرو میشوند. چرا که به دلیل پارک خودرو در دو سمت خیابان و نبود فضای عبور برای دو خودرو، برخی از رانندگان به جای گذشت و رفتن به عقب با یکدیگر به نزاع میپردازند
خانه 2 شهید در خیابان یاران، نگین محله است که بر پیشانی یاران 23 خوش نشسته است. 2شهید حسن و حسین غفوریان در 29 مهر 1363 و24 فروردین 1362 در دفاع از میهن به شهادت میرسند تا 2 پسر بزرگتر خانه خیلی زودتر از پدر و مادرشان ترک دنیا کنند و رخت آخرت بپوشند. پدر به یادبود پسرها روضهای را بعد از شهادتشان در ماه صفر برپا میکند که سالها پس از وفات خودش هم ادامه مییابد.
عباس آقا سال 1344 در خیابان شوش مشهد متولد شد. او هم مانند بسیاری از همسن و سالانش در آن دوران منتظر بود تا به سن قانونی برای اعزام به جبهه برسد، آخر او در زمان پیروزی انقلاب اسلامی، 14سال بیشتر نداشت ولی حال و هوای معنوی محله و تأسیس پایگاه بسیج شهید محمد منتظری توسط مرحوم حاج آقا پورحسینیان سبب شد مشتاق رفتن به جبهه باشد، هر چه تلاش کرد زودتر از موعد مقرر به جبهه برود فایدهای نداشت و در نهایت منتظر رسیدن وقت موعود ماند.
خیابان پنجتن45 به نام شهیدبوکانی معروف است و جزو خیابانهای پررفتوآمد و شلوغ. بوستان بزرگ «ارم» و فرهنگسرای «انقلاب» 2ظرفیت مهم هستند و به کار خیلی از ساکنان این محدوده میآیند.
این سرنوشت مرد 42سالهای از شهرک مهرگان است که با ابتلا به کرونا دچار عارضه خونریزی داخلی شد و سوم خرداد امسال روی تخت بیمارستان امامحسین(ع) با 80درصد درگیری ریه جان باخت. این گزارش حکایت حرفهای علیرضا، پسر بزرگ مرحوم علی بصیری، است که در هجدهسالگی باید حامی برادر سیزدهسالهاش باشد، درحالیکه خودش هنوز به حمایت پدر نیاز دارد.
سال اول دبیرستان به سمت علاقهاش رفت و با وجود ممتاز بودن در مدرسه نمونهدولتی و توان قبولی در رشتههای علومتجربی، دور همهچیز خط کشید. از مدرسه نمونهدولتی بیرون آمد و هنرستان فاطمةالزهرا(س) خیابان پنجتن را برای خواندن رشته تربیتبدنی انتخاب کرد. رشتهای که به قول خودش از اول راهنمایی رؤیای حضور در آن را داشت. در این بین پشتکار و علاقه، کار خودش را کرد و تکرقمی کنکور شد.
یک روز با دلی شکسته به همراه فرزندان کوچکم به حرم امام رضا(ع) رفتم تا هم سر و دلی سبک کنم و هم از امام رضا(ع) بخواهم که من را در تربیت فرزندان و تأمین زندگی آنها یاریام کند. در همان حال در حرم تصمیمم را گرفتم. باید چرخ و فلک را راه میانداختم و در مقابل چرخ قدار روزگار میایستادم.






