اگرچه این قرارگاهها در وسعت و فواصل نزدیک به هم و در بخشهای سنگر فرماندهی، واحدهای پشتیبانی و رزمی، تدارکاتی و ایستگاههای صلواتی بازسازی شده است ولی تا حدود زیادی توانسته موقعیت و اهمیت این مراکز مهم و اساسی را در هدایت عملیاتها در دوران دفاع مقدس به نمایش بگذارد تا بازدیدکننده بتواند آن روزها را در ذهنش مجسم کند. جباری میگوید، عملیات کربلای5 یکی از مهمترین عملیاتهای دوران دفاع مقدس به شمار میرود که رزمندگان خراسانی در آن نقش اساسی داشتند و تعداد زیادی از نیروهای دشمن تلف شدند و غنایم جنگی زیادی به دست آمد.
شنیدن خبر رحلت امام خمینی (ره) در سال ۶۸ برای تمام مردم ایران بسیار سنگین بود، هنوز هم بسیاری آن لحظه را به خاطر دارند اینکه چگونه به خیابانها آمدند و از شهرهای دور و نزدیک راهی تهران شدند تا در مراسم خاکسپاری شرکت کنند، اما غم از دست دادن پیشوا و رهبر کشور برای افرادی که آن سوی مرزها در اسارت دشمن بودند دشوارتر بود. اسرایی که سالها شکنجه را در زندانهای دشمن بعثی به امید دیدار با امام خود تحمل کرده بودند با شنیدن این خبر دردناک حال و هوای دیگری داشتند.
«محمدحسین پارسایی دامن سبز» متولد ۱۳۰۲ در زابل بود و هرچند که سه چهارم عمرش را در آن خطه گذرانده بود، اما چارک آخرش را ساکن شهرک ابوذر شده بود تا لقب کهنسالترین ساکن این شهرک را در اختیار گیرد. بارها از طرف افراد مختلف پیشنهاد گفتگو با وی داده شده بود، اما هر بار به دلیلی یا دستور سردبیر برای پرداخت به سوژهای زماندار یا تنظیم نشدن زمان وی با کارهای من و در این اواخر بیماری چندین و چند ماهه او این دیدار وگفتوگو محقق نشد تا اکنون مجبور شوم برای دانستن درباره اویی که لقب کهنسالترین فرد ساکن شهرک ابوذر و همچنین آخرین بازمانده قیام «یاعلی» سیستان را در اختیار داشت، در مراسم ختمش به سراغ خانوادهاش بروم.
ماهها از آغاز به کار ایستگاه کارگران ساختمانی در خیابان صبا میگذرد. مکانی که برای راحتی حدود 30کارگر ساختمانی احداث شد که از صبح زود به تقاطع خیابان خلج و صبا میآمدند. این افراد در سرما و گرما، زیر بارش برف و باران یا تابش نور خورشید به امید پیدا کردن شغل و کسب روزی حلال، چشم به راه توقف خودروهای درحال عبور میایستادند. حال کارگران با احداث ایستگاه و اجرای طرح استفاده از آنها برای پروژههای شهرداری میگویند و بیان میکنند مشکلاتشان در کنار خیابان کمتر شده و روزهایی که با دست پر به خانه میروند از گذشته بیشتر شده است.
در قدیم امنیت و حفاظت از اموال عمومی و خصوصی، اقتضا میکرد اطراف شهر برج و بارو داشته باشد و تردد تنها از معابر مشخصی انجام شود. این معابر همان دروازههای شهر بودند. مشهد قدیم در دوره افشار، 8 دروازه داشت؛ تقریبا برای هر محله، یک یا دو دروازه تعبیه شده بود و همه این دروازهها محل آمد و شد بودند، به جز یکی!
مردمی که حالا در واحدهای آپارتمانی فرسوده و رنگورورفته این بخش کویِ شهر ساکن هستند به یاد نمیآورند ساخت «شهرک ابوذر» گسترش شهر در بخش جنوب و به سمت نیشابور بوده است. اما چه حاجت به دانستن این موضوع یا اینکه نخستین ساکنان این شهرِ خُرد چه کسانی بودند آنهم وقتی هنوز مجموعهای مسکونی و کمابیش بزرگ شبیه به یک جنگل پُردرخت در داخل یک کلان شهر داریم.
با وجود شغل سختی که دارد، اما بسیار صبور و بامتانت رفتار میکند و صحبتهایش ما را به ۳۰ سال قبل، زمانی که برای نخستینبار به پایگاه انتقال خون رفته است میبرد: «نوزدهساله بودم که همراه یکی از دوستانم به تهران رفته بودم. او که از قبل برای اهدای خون میرفت، من را به اینکار تشویق کرد و همراه هم به پایگاه رفتیم. هنوز آن حس خوشایند را به خاطر دارم، اما فکر نمیکردم که بخواهم این کار را ادامه دهم.»