بزرگان ادب ایران، نخستین دلیلِ شهرت انجمن فرخ را منش خود او و جذبه و گیرایی کلامش میدانند. دانشمندمردی که اگرچه به شاعری شهره است، اما جنبههای شخصیتی دیگری هم داشته که کمتر به آن پرداخته شده است. نقش او در برقکشی مشهد، تأسیس دانشکده ادبیات و احیای سبک خراسانی در شعر معاصر از آن جمله است. او همچنین نخستین استاد افتخاری دانشگاه فردوسی مشهد نیز بوده است.
خیابان رازی غربی یکی از قدیمیترین و پرترددترین معابر محله جنت به شمار میآید. این خیابان از میدان امام رضا(ع) آغاز و در میدان دهدی خاتمه پیدا میکند. شکلگیری این خیابان و ساخت منازل مسکونی در آن به وقوع سیل و سرریز آب از کال قرهخان در دهه30 بازمیگردد.
کرونا خیلی از شغلها را دورکار کرد و خیلیهای دیگر را هم به تعطیلی و خانهنشینی کشاند، اما بعضی مشاغل هم بودند در دوران کرونا سرشان شلوغتر شد و حتی یک روز هم دورکاری نداشتند. پاکبانها از این دسته هستند. آنهایی که باید علاوهبر کارهای روزانه خودشان کارهای دیگری مانند ضدعفونی و گندزدایی معابر و ایستگاههای اتوبوس را هم انجام بدهند. سعید ثنایی پاکبان شریف و زحمتکشی است که در محله بهشتی خدمت میکند.
تیم فوتسال«ملی پوشان صبای نوین» گام به گام از لیگهای مختلف صعود کرد و امروز مدعی صعود در فصل آینده لیگ دسته2بزرگسالان کشور است. «مهدیار خورسندی» 19ساله کاپیتان این روزهای تیم است. او یکی از افرادی است که با هدایت بازیکنان در زمین نقش پررنگی در موفقیتهای تیم داشته است.
طراحی داخلی و ساخت دکوراسیون یکی از مشاغلی است که به تصور برخی از ما منحصر به دهههای اخیر است، اما آنطور که «محمدحسن عبداللهی» از کارش میگوید این حرفه از دهه40 و قبل از آن هم وجود داشته و کاری بس قدیمی است که این روزها با نام «دکوراتور» میشناسند و برخی نیز آن را «طراحی دکوراسیون» میگویند.
«لایهای از دود و آتش شهر اسلامآباد غرب را در خودش گرفته بود. عملیات به طور تقریبی ساعت 2ونیم شروع شد. حدود 2ساعت پیاپی صدای گلوله و انفجاری بود که از شهر به گوش میرسید. هوا که گرگومیش شد پیاده و سواره به سمت این شهر راه افتادیم تا ببینیم از منافقین آثاری مانده است یا نه؟» این بخشی از صحبتهای سیدعلی حیدری، پاسدار دیروز و بازنشسته شرکت قطار شهری است که 33سال قبل در چنین روزهایی در عملیات مرصاد شرکت داشته است.
اگر ارباب میدید زمین زراعیاش محصول خوبی داده است، دهقانش را تشویق میکرد و در بیشتر مواقع یک کت و شلوار به او پاداش میداد یا اگر ارباب در روستا دور میزد و میدید تعداد آفتابنشینها زیاد است، عصبانی میشد، به ویژه که اگر جوانها بین آفتابنشینها بودند حتما صدایش در میآمد و میپرسید فلانی چرا بیکاری و سرکار نرفتهای؟ اگر بهانه میآورد که حتما ارباب تنبیهش میکرد، اما دیده بودم که جوان بیکار میگفت بیمارم و نتوانستهام سرکار بروم. ارباب میگفت چرا نگفتی کدخدا تو را دکتر ببرد. فوری دستور میداد جوان را به شهر ببرند و حتما به بیماریاش رسیدگی شود.