شهیدشوشتری9 یا همان کوچه داروغه، کوچهای است که از دوره قاجار برای ما مشهدیها به یادگار مانده است. آن زمانها که نام و نشان خانهها و کوچهها آنقدرها اهمیت نداشت و هر کوی و برزنی به نام بزرگ آن خوانده و معروف میشد، این کوچه هم بهواسطه سکونت داروغه و خانوادهاش در منزلی زیبا به نام کوچه داروغه معروف بود.
67ساله است، اما حافظه بسیار خوبی دارد. روزگار قدیم تهپلمحله را همانند یک نوار ویدئو در ذهنش ثبت کرده است، بهطوریکه وقتی برایمان روایت میکند که در سهسالگی همراه مادرش به مراسم روضهخوانی شیخ محمدتقی بجنوردی میرفته است، همه جزئیات آن را میتوانیم تصور کنیم. علیاصغر حاجیزادهکفاش در این گزارش از چهره قدیم تهپلمحله، یکی از محلههای قدیمی شهر مشهد میگوید.
در دوران کرونا بسیاری از مساجد شهر و منطقه ثامن با تهیه بستههای معیشتی برای خانوادههای کمبضاعت و همچنین دوخت ماسک و توزیع رایگان آن در میان مردم، بهخوبی نقش حمایتی خود را ایفا کردند. این مساجد امروز نیز با طرحی جدید به نام «سنگر سلامت» بهدنبال راهکاری جدید برای ابتلای کمتر همشهریانشان به ویروس کووید19 هستند.
ســــیدحســن موسوینژاد، فرمانده بسیج پایگاه شهید چمران و رئیس شورای اجتماعی محله سیدی، به عنوان رئیس بسیج صنعت و معدن مشهد معرفی شد. سمتی که وظیفهاش برقراری ارتباط با واحدهای صنعتی و معادن برای شناخت و حل مشکلات آنها با تکیه بر نیروهای متخصص و جهادی است تا در این نبرد اقتصادی پشتیبان صنعت و معدن باشند.
«رضا قدرتپناه» جوان موفق متولد1379در محله سیدی است. دانشآموخته برق صنعتی از هنرستان اسدا...زاده است و توانسته در مسابقات علمیکاربردی سال 1398مقام دوم کشوری را کسب کند. از همان ابتدای صحبتمان میگوید:«من راستش را میگویم و میخواهم که شما هم بدون کم و زیاد آن را بنویسید.» او به دانشگاه نرفته و بعد از پایان درسش وارد بازار کار شده است. علاقهاش به رشته برق به کودکیاش برمیگردد، اما هیچ دلیل خاصی هم برای آن ندارد به جز اینکه «برق برایم جذاب بوده و همواره به سمت این رشته علاقه خاصی داشتهام.»
اگر مشکل مالی و بدهی داشته باشید و 2 بار مقدار زیادی پول و اشیای باارزش پیدا کنید، با آن چه میکنید؟ پاسخ این سؤال را تا وقتی در موقعیت جواد جباریبهروز، پاکبان پاکدست اداره خدمات شهری شهرداری منطقه7، قرار نگیرید، نمیتوانید به روشنی بدهید. جباری 53سال دارد و از مهرماه سال گذشته به جمع پاکبانان اضافه شده است. او در همین مدت اندک، 2 بار با پیداکردن کیف حاوی پول دربرابر آزمون وجدانش قرار گرفته است و با اینکه مشکلات مالی بسیاری دارد و با هر کدام از کیفها میتوانسته است از زیر بار بدهیهایش خارج شود، اما امانتداری میکند و از این امتحانها سربلند خارج میشود.
یک روز یک نفر گریهکنان به مغازه آمد و گفت پدرم مرده و از او هیچ عکسی به یادگار نداریم، بیاید از او عکس بگیرید تا چهرهاش برایمان بماند. یکی از عکاسان به نام حسین میرود تا از متوفی در غسالخانه عکس بگیرد، او که تاکنون مرده ندیده بود، کمی عقب میرود تا عکس بگیرد، اما ناگهان میترسد و فرار میکند. دوباره به مغازه آمد و گفت او که ترسید و فرار کرد یک نفر بیاید و عکس بگیرد، من رفتم و از صورت پدرشان عکس گرفتم.






